اقتصادی و اجتماعی

چرا وحدت حوزه و دانشگاه بسیار دشوار است/ دانشگاه بر شک مبتنی است و حوزه بر یقین/ دانشگاه بر نمی‌دانم مستقر است و حوزه بر می‌دانم/

چرا وحدت حوزه و دانشگاه بسیار دشوار است/ دانشگاه بر شک مبتنی است و حوزه بر یقین/ دانشگاه بر نمی‌دانم مستقر است و حوزه بر می‌دانم/

حسین وفاپور (عضو هیأت علمی جهاد دانشگاهی و عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها)

مجددا به سالروز شهادت دکتر مفتح نزدیک می‌شویم و فضای رسانه‌ای کشور مملو از شعارهایی مبنی بر لزوم وحدت و یا عملی شدن وحدت حوزه و دانشگاه خواهد شد.

ولیکن این سؤال کماکان باقی است که تا چه میزان تعریف دقیق و مورد اجماعی از این شعار وجود داشته و تا چه میزان به اهداف این شعار نزدیک شده ایم. اگر به سخنان شخصیت‌های نظام در مورد وحدت حوزه و دانشگاه دقت کنیم، خواهیم دید که گویی وحدت نظری در این خصوص وجود ندارد و شاید از دلایل عملی نشدن وحدت این وحدت، نداشتن مفهوم، چشم‌انداز و شاخص‌های مشترک از این شعار بوده است.

برخی از موارد شکلی تحقق این شعار، از جمله حضور روحانیون در دانشگاه در مناصب استادی یا تبلیغی و نمایندگی از یک سو و یا اعطای مدارک معادل دانشگاهی به حوزویان که عملا همان فضای ساده و بی‌آلایش حوزه را نیز گرفتار آسیب فراوان نمود از سوی دیگر، همه و همه بیش از آن که مثبت ارزیابی شود، چه بسا تعارض میان این دو نهاد را دامن زده است.

از دیدگاه نگارنده آنچه در بحث وحدت این دو نهاد نیاز به بررسی بیشتر دارد، بررسی تناسب یا عدم تناسب هویتی و پارادایم حاکم بر این دو نهاد می‌باشد. شاید آنچه این شعار انقلاب را در عمل دچار مشکلاتی نموده است، ندیدن هویت واقعی این دو نهاد بوده است. از این روی به توصیفی اجمالی از ویژگی‌های حاکم بر این دو نهاد و چرایی عملی نشدن، وحدت میان این دو نهاد برمی‌آیم.

باید توجه داشت که در این نگاه، به دنبال تخفیف جایگاه یکی و یا ترفیع جایگاه دیگری نیستم بلکه بیشتر به توصیف پارادایم حاکم بر این دو نهاد می‌پردازم، ضمن آنکه قطعا این دیدگاه، شامل همه اعضاء این دو نهاد نخواهد بود و موارد نقضی نیز دارد.

به نظر این حقیر که تجربه تحصیل و زیست در دو نهاد حوزه و دانشگاه را دارم، به نظر می‌رسد بیش از آنکه بحث وحدت حوزه و دانشگاه نیازمند فرآیندی صوری همانند دانشگاهی شدن برخی روحانیون و یا روحانی شدن برخی دانشگاهیان داشته باشد، نیازمند بررسی ریشه‌ای‌تر فلسفه وجودی و مبانی این دو نهاد علم است.

در بررسی ارتباط یا وحدت حوزه و دانشگاه می‌توان این دو نهاد را در مبانی، موضوع و محتوا، کارکرد، هدف و غایت، روش و معرف‌شناسی و ابعاد دیگر بررسی کرد، که هرکدام از این شاخص‌ها نیازمند بررسی دقیق و تفصیلی است و در اینجا به طور مختصر بیشتر به جنبه معرف‌شناسی آن می‌پردازم.

حوزه بر اساس دستور دین و برای تدوین معارف و ترویج و تبلیغ تشکیل شده است. از یک مبلغ و مروج دین انتظار ایمان و صلابت در معرفی اعتقاد دینی می‌رود و نه تردید و دودلی، چرا ذات ایمان دینی مبتنی بر یقین بوده و در فعالیت دینی از دیدگاه او در این مسیر ابلاغ، برای مصیب و مخطأ اجری اخروی در نظر گرفته خواهد شد.  ابزار منطقی مروج دین نیز بیشتر مبتنی بر خطابه و دیگر روش های تبلیغی است.

در حالی که این اطمینان و یقین، به هیچ وجه در ساحت علوم تجربی و انسانی در دانشگاه نه وجود دارد و نه از او چنین توقعی می‌رود و او همواره ضریبی از خطا هرچند اندک را برای نظریات خود باقی می‌گذارد که این ضریب خطا به هر میزان که از علوم طبیعی به علوم انسانی نزدیک می‌شویم بالاتر می‌رود.

به بیان دیگر، بر دانشگاه نگرش انتقادی در برابر همه نظریات حاکم است و اساسا در ساحت دانشگاه یقین راه ندارد. یک دانشگاهی اساس نظریات و دیدگاه‌های خود را بر شک و تردید قرار می‌دهد و به اصلاح «تا اطلاع ثانوی» را مبنای نظریات خود می‌داند و هیچ‌گاه با قطعیت نظریات خود را مطرح نمی‌کند و آمادگی دارد هرگاه رجحان نظریات دیگران را مشاهده کرد، دیدگاه خود را تعدیل یا اصلاح نماید.

در تاریخ دانشگاه خصوصا در تاریخ اروپا، از یک نظریه‌پرداز با عنوان نظریه‌پرداز یک و دو زیاد صحبت به میان آمده است که گاه حتی دیدگاه‌های کاملا متعارض را ارائه نموده‌اند و حتی دو نظریه یک فرد سرمنشأ دو جریان فکری مختلف بوده‌ است؛ چرا که یک نظریه‌پرداز در پاردایم دانشگاهی همواره آمادگی اصلاح و حتی تغییر دیدگاه خود را دارد، چرا که هم از لحاظ معرفت‌شناسی و هم از لحاظ وظیفه علمی در چنین فضایی پرورش یافته است.

در یک قرن پیش شاید این مبنای عدم قطعیت بیشتر در علوم انسانی حاکم بود ولیکن اکنون این عدم قطعیت بر عرصه های وسیعی از علوم پزشکی و فنی- مهندسی نیز جاری و ساری است و معمولا یقین صد در صدی در هیچ علمی یافت نمی‌شود.

ولیکن عالم حوزوی از آنجا که مبانی معرفتی خود را برگرفته از وحی قطعی‌الصدور می‌داند، آن را قطعی و یقینی دانسته و بر اساس آن حکم صادر کرده و انتظار نقض آن را ندارد. همانطور که در ابتدا بیان شد، این به معنای این نیست که تمام عالمان حوزه و دانشگاه در چنین فضایی سیر می‌کنند و به یقین موارد نقض در آن  یافت می‌شود، ولیکن در اینجا به دنبال بیان روح حاکم و پارادایم جاری در این دو نهاد بودیم.

در مجموع با آنچه بیان شد، به نظر می‌رسد وحدت و جمع میان حوزه و دانشگاه اگر نگوییم غیر ممکن اما بسی دشوار باشد چرا که پارادایم علوم حوزه بر «ایمان» و «یقین» استوار است و پارادایم  دانشگاه بر« شک»، و «رد» و «نقد»،  حوزه بر «می‌دانم» مستقر است و دانشگاه بر «نمی‌دانم».

این تفاوت وقتی در دنیای سیاست نیز وارد می‌شود، گرفتار همین تعارضات شده و راه را بر مشارکت جدی دیگران می‌بندد. در یک مدل حکمرانی دموکراتیک، آنچه مورد نیاز است پذیرش عدم قطعیت و پذیرش مشورت دیگران برای رسیدن به بهترین راه از میان گزینه‌های مختلف است؛ ولی وقتی یک نهاد یا مقام تصمیم ساز یا تصمیم گیر، نظریاتش را مبتنی بر یقین بداند، عملا خود را بی نیاز از مشورت دانسته و یا به دیگران رجوع نمی کند و اگر هم رجوع کند، چه بسا مشورت و رأی دیگران را صرفا از باب تایید خود یا زینت امور خواهد دید و این همان مسأله‌ای است که نه تنها رویکردهایی نظیر وحدت حوزه و دانشگاه را تا سطح یک شعار تنزل داده بلکه بسیاری از امور مهم تر مملکت را نیز گرفتار خود کرده است.

به نقل از: اعتماد با اندکی اصلاح

انتهای پیام/

خبرهای مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا