باسمه تعالی
به هفته ی «دفاع مقدس» رسیده ایم و در برابر عظمت های آن دوران و شهدای وطن سر تعظیم فرود می آوریم. اما افسوس که «نخست وزیر» دفاع مقدس که نقش آفرینی منحصر بفردش، حمایت مردم، تمجید مکرر حضرت امام و دعای مرزداران شهید را به همراه داشت، همچنان در حصر است. آن هم نخست وزیری که دولتش در جنگ نابرابری که هر روز گوشه گوشه ی کشور هدف بیگانگان بود، ایران و امور مردم را بهتر از امروز اداره کرد، و این چه طنز تلخی است!
هیچگاه از آن دسته نبودهام که همه چیز را تباه و نقاط قوت کشور را عمدا انکار کنم، اما شواهد فراوان از تعدی به حقوق اساسی مردم و از جمله این حصر و تداوم بی دلیل آن، نشانه ی مهمی است که از نظر تحولات ارزشی و اخلاق سیاسی و بی اعتنایی به قانون، تنزلی بیسابقه داشتهایم. شخصیتهایی با آن سوابق درخشان در حصرند، چون معترضند و حاضر به عدول از مواضع خود نیستند. این شکست شما است، نه ایشان. تداوم حصر به مفهوم باقی ماندن زخم است. زخمی که به دست خود ایجاد کرده اید و گویی چاره اش را نمی دانید.
تداوم یک ظلم، چارهی راه نیست. چاره ی راه، پایان دادن به مسیرهای ناعادلانه ایست که پیمودهاید. در این ۱۳ سال، جهان و ایران دگرگون شده است، اما شما در مناقشات گذشته ماندهاید. فقر تغییر و فقر آینده نگری و فقر جهاندیدگی از ضعف های عمیق حکمرانی کشور است، و الا اگر چشم به جهان باز میکردیم در مییافتیم که این میزان انتقاد به شیوه حکمرانی و تخطئهی حکام و تقاضای گردش قدرت از بدیهیات هرمکتب و کشوری است که ادعای مردم سالاری و آزادی دارد، و چاره اش حصر و حبس نیست. چاره، بازگرداندن حق انتخاب به مردم است.
این کشور میتوانست و میتواند در بستر آزادی و فراگیری همه اندیشهها و رویکردها، همزیستی و توسعهای تاریخی و سریع را تجربه کند. ملتی را نمیشناسم که در چند دهه ی اخیر به اندازه ملت ایران از چند بُعد رشد کرده باشد. میلیونها تحصیل کرده دانشگاهی یکی از همین رشد ها و توانمندی هاست و از قضا این رشد در بستر انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است. توانمندی های برجسته ی دیگری نیز در این سرزمین مقدس سربرآورده است که آینده ایران را امید بخش می نماید. اما چنان که عرض شد، بسیاری از شما حاکمان از توسعه ی فکری ملت، عقب افتاده اید و عقب ماندگی خود را با تحمیل و ارعاب و انحصار، پنهان می سازید.
شما با انحصار طلبی خود شخصیتی نظیر مهندس موسوی و خانم رهنورد و آقای کروبی را به حصر، و شخصیت هایی چون آقای خاتمی را خانه نشین، و ده ها شخصیت چون آقایان بهزادیان نژاد و علی رضا بهشتی شیرازی را در احضار و ایذاء، و امثال آقای تاجزاده را در زندان، و چه تعداد دانشجو و استاد را ممنوع و صدها هزار ایرانی توانمند را به مهاجرت اجباری واداشته اید. بسیاری را نیز به توپخانه بهتان بسته اید و به این سیل دروغ دلخوشید. شما نه تنها نخبگان که اکثریت ملت را نیز از چرخه خارج ساخته اید و انتخابات چهل درصدی برگزار و همچنان خود را مستظهر به اکثریت ملت می دانید. این شعبده، در کنار ناکارآمدی ها و فسادها و تحریمها، خسارت های جبران ناپذیر برجای گذاشته است.
چنان که سرعت توسعه کشوری با این میزان سرمایهی معنوی و مادی را به شدت کُند و حتی منفی، و شاخص فلاکت برای میلیون ها از ملت مظلوم را گسترش داده است. هیچکس ابدی نیست و همه ما روزی خواهیم رفت. تاریخ، این سیاست ها و رفتار را بیرحمانه نکوهش خواهد کرد. مگر گذشتگان از نقد مصون ماندند؟ همین حصرها کافی است که یک «قرن سیاسی» تخطئه شوید. ای کاش تنها خودتان تخطئه میشدید. هر چقدر از ارزش ها و استقامت در برابر قدرتها بگویید، چون آزادی و عدالت و حق تعیین سرنوشت را پاس نداشته اید، متاسفانه ارزش مداران و استقلال طلبان و دینداران واقعی را نیز برای ده ها سال متهم ساخته یا در معرض اتهام تعریض و بی اعتنایی به حقوق بنیادی ملت قرار داده اید.
کما این که به دلیل عملکردهای جاری، عظمت های گذشته نیز در معرض تخریب قرار گرفت و حتی متاسفانه اسباب سودجویی و برائت قدرت های متعدی و جریانات بدخواه فراهم آمد. نکند همچون داستان ملامتگران زلیخا ضرب المثل شوید. آنجا که چشمشان به جمال حضرت یوسف (ع) افتاد، اما اینجا تا چشم ها به جمال قدرت افتاد، طاقت از کف ربودند! و آن همه شعارها مربوط به پیش از رسیدن به قدرت بود!. البته، به یاری خداوند، «در» همیشه بر یک پاشنه نخواهد چرخید و این ملت رشید با درایت، دوراندیشی و شیوه ی خاص خود، با حفظ استقلال و توانمندی های کشور و اساس دیانت، همه را به سر عقل خواهند آورد و راهی که از مشروطه آغاز و در انقلاب اسلامی در سودای تحقق آن بوده اند، نیمه تمام رها نکرده و به اکمال خواهند رساند.