نامزدهای ریاست جمهوری به گونهای حرف میزنند که انگار هیچ نقشی در وضعیت امروز جامعه نداشتهاند
مصاحبه مدرسین پرس با دکتر ژاله حساس خواه

ژاله حساس خواه، (قائم مقام دبیرکل انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها)
آموزش نبض جامعه است، وقتی نبض درست نزند نشانه بیماری جامعه است/ نامزدهای ریاست جمهوری به گونهای حرف میزنند که انگار هیچ نقشی در وضعیت امروز جامعه نداشتهاند
یک ماه دیگر در چنین روزی سیزدهمین انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشود، انتخاباتی که شاید بتوان گفت در سخت ترین برهه تاریخ پس از انقلاب برگزار خواهد شد. تعداد افرادی که برای نامزدی در این انتخابات داوطلب شده اند آنقدر زیاد است که شمار آن از دست آدم رفته است. با این حال از اظهار نظرهای بسیاری از این کاندیداها پیداست که آنها جز احساس تکلیف یا برنامهای برای اداره کشور ندارند و یا اگر دارند برنامهای نیست که نخبگان و دانشگاهیان کشور آن را تدوین کرده یا درباره آن اظهار نظر کرده باشند. به بهانه انتخابات پیش رو پایگاه اطلاع رسانی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها با دکتر ژاله حساس خواه قائم مقام دبیر کل انجمن اسلامی مدرسین و دانشیار گروه زبان و ادبیات انگلیس دانشگاه گیلان گفت وگویی درباره دانشگاه و توسعه داشته است. متن کامل این گفت و گو را در ادامه میخوانید.
وقتی صحبت از توسعه و مدرنیزاسیون میشود در وهله اول آنچه به ذهن متبادر میشود بحث فناوری و تکنولوژی است. در این بحث امروزه بحث وب به جزء لاینفک زندگی بشر تبدیل شده که امکان گردش اطلاعات و ارتباطات گستردهای فراهم میآورد. به نظر شما استفاده از فناوری در توسعه کشورها چه به خصوص در منطقه خاورمیانه چه جایگاه و اهمیتی دارد؟ همچنین ما در ایران با مسالهای به نام فیلترینگ رو به رو هستیم که اختیار آن در دست قوه مجریه نیست. به نظر شما با وجود فیلترینگ اساسا توسعه همه جانبه ممکن است؟
سوال خوبی است اما دارای چند لایه و بعد مختلف است که در این اندک فرصت نمیتوان به آن از همه جهات پاسخ داد. اما اگر محدودتر صحبت کنم از بعد توسعه علمی و اقتصادی عرض میکنم دنیای امروز دنیای شبکهای است که تولید علم و ثروت تنها از طریق ارتباطات مبتنی بر فناوری امکان پذیر است.
این درحالی است که همواره در کشورهای منطقه خاور میانه به دلایل مختلف سیاسی و امنیتی، از طریق فیلترینگ گرههای بزرگی در شبکههای ارتباطی ایجاد شده و ارتباطات روان و گردش و تبادل اطلاعات را سختتر از دیگر نقاط کرده است. اما از آن طرف در عصر اطلاعات و در زمانهای که میزان قدرت جوامع با میزان دارا بودن آنها از اطلاعات غنی برای تولید دانش و ثروت سنجیده میشود این محدودیتها و اصرار بر ادامه فیلترینگ قابلیت رقابت با سایر کشورهای جهان را محدود و حتی غیرمحتمل میکند.
در ارتباط با بخش دوم سوالتان یعنی این که چون که فیلترینگ در دست دولت نیست آیا میتوان با تغییر رییس دولت انتظار تحول را داشت یا خیر؟ پاسخ بدون تردید خیر است. رئیس دولت به تنهایی نمیتواند موجب تحول در این زمینه شود، اما
اگر رئیس دولتی که با رای جمهور مردم بر سر کار میآید بخواهد و بتواند صدای موکلان خود را به شایستگی نمایندگی کند و برای توجیه ضرورت این مساله بجنگد، قادر است با استناد به اهداف اسناد بالادستی و همچنین اولویت منافع ملی نقش موثری ایفا کند و دیر یا زود به همه بقبولاند که برای تامین منافع ملی چارهای جز تجدید نظر در سیاستها و رفع محدودیتها من جمله فیلترینگ دست کم در حوزههای علمی و اقتصادی نیست.
تا الان فیلترینگ در مسیر توسعه چه موانعی ایجاد کرده است؟
قبل از پاسخ به این پرسش باید عرض کنم منظورم از رفع فیلترینگ رفع هرگونه نظارت بر تمامی امور نیست. مثلا در بعد اخلاقی، یا امنیتی وجود فیلترینگ و برقراری محدودیتهای دسترسی به اطلاعات ضرورت دارد و به همین دلیل هم است که اکثر کشورهای جهان قوانینی برای برقراری محدودیتهای دسترسی به بخش قابل توجهی از اطلاعات را اعمال میکنند. اما همانطور که قبلا اشاره کردم فیلترینگ در حوزههای علمی موانع جبرانناپذیری برای تولید و گسترش دانش ایجاد کرده است.
به عنوان مثال استاد دانشگاه برای پژوهش نیازمند آخرین اطلاعات است اما ناخواسته و همواره با سدی بزرگ به نام فیلترینگ پایگاههای دادههای مهم مواجه است که او را محدود و مجبور میکند یا براساس همان اطلاعات محدود به کارش ادامه دهد یا دیتا بسازد و یا در بسیاری از موارد به فیلترشکن پناه ببرد که این هرسه خود باعث مشکلات اخلاقی، اجتماعی و امنیتی درکشور میشوند. مثلا استفاده از فیلترشکنهای بعضا قفل شکسته و ناامن منجر به ورود باگهای مهاجم به سیستم اطلاعاتی کشور میشود که به دلیل غیرقابل کنترل و رهگیری بودن حتی میتواند منجر به قفل شدن سیستم و وقفه در کار شود.
از این منظر و همانطور که قبلا عرض کردم اگر بنا است دانشگاه در جامعه تاثیرگذار باشد، در منطقه حرف اول را بزند و در زیست بوم خود تحول ایجاد کند باید مسیر دسترسی به اطلاعات چه در داخل و چه در سطح بینالمللی برایش هموار شود. باز هم تکرار میکنم (به نقل از یونسکو) اطلاعات قدرت است و هنگامی که جلوی دسترسی به اطلاعات گرفته شود از قدرت انسآنها و کشورها کاسته میشود و هنگامی که قدرت کشوری در این حوزه ناکافی باشد از مسیر کاروان توسعه هم جا میماند.
در بحث توسعه ما با بعد دیگری به نام عدالت جنسیتی داریم که در آن با چالشهای جدی رو به رو هستیم. چه برنامهای میتوان برای ترمیم حضور زنان در مسائلی مثل اشتغال، امور اقتصادی و مدیریت کشور به دست داد؟
رویکرد توانمندسازی زنان به عنوان یک استراتژی کلیدی برای توسعه اقتصادی – اجتماعی – سیاسی جوامع مختلف مطرح است. براساس تعریف رسمی ارائهشده توسط سازمان ملل متحد، «توانمندسازی زنان و مشارکت کامل آنها بر اساس برابری در همه حوزههای اقتصادی و اجتماعی، از جمله مشارکت در فرآیند تصمیمگیری و دسترسی به قدرت» به عنوان یکی از شالودههای اصلی «دستیابی به برابری، توسعه و صلح» محسوب میشود و از این رو همه دولتها باید برای ایجاد بسترهای قانونی و نیز اجتماعی مورد نیاز به منظور بهرهمندی زنان از ظرفیت بالقوه یکسان برای نقشآفرینی اقتصادی و اجتماعی تلاش کنند.
ایران هم به عنوان یکی از کشورهای عضو که متعهد شده است نسبت به برقراری عدالت جنسیتی در حوزههای آموزش، بهداشت، اقتصاد و مشارکت سیاسی در کشور کمک کند از این قاعده مستثنی نیست. متاسفانه در آخرین آمار، به رغم پیشرفتهایی که در دو حوزه آموزش و بهداشت داشته ایم، ایران با کسب نمره ۰.۵۸۴ و رتبه ۱۴۸در میان ۱۵۳ کشور و همچنین رتبه ۱۱ از ۱۴ کشور در خاورمیانه جایگاه خوبی در بحث عدالت جنسیتی ندارد. این درحالی است که نگاه جهان و حتی مسلمانان سراسر دنیا به زنان ایران یک نگاه متعالی است.
این کشورها زنان ایرانی را تحسین میکنند چرا که بهرغم همه محدودیتها همیشه به محض این که فضا را باز دیده اند توانستهاند خود را به بهترین شکل مطرح و رشد کنند. از آن جایی که مشارکت سیاسی بر اساس سهم کرسیهای پارلمانی کسب شده و نیل به آموزشهای ثانویه و بالاتر و شاخص فعالیت اقتصاد بر پایه نرخ مشارکت در بازار کار برای زنان و مردان سنجیده میشود، وقتی ما دارای چنین سرمایه اعظیم انسانی هستیم حضور بیشتر نمایندگان زن در مجلس یا داشتن وزیر زن در کابینه و یا حتی رییس جمهور زن چه مشکلی میتواند بدتر از آنچه که تا الان داشتیم ایجاد کند؟
اگرچه در دولت آقای روحانی وعدههایی برای ترمیم عدالت جنسیتی داده شده و اقداماتی هم صورت گرفت اما این تغییرات بیشتر در سطح مدیریت میانی رخ داد در حالی که در مدیریت کلان دستاورد چشمگیری نداشتیم.
حتی در دولتهای پیشین که اوجش انتصاب وزیر زن در دوره آقای احمدینژاد بود شاهد بودیم که حضور ایشان بیشتر ویترینی و نه بر پایه اعتماد به توانمندی ایشان بود، زیرا مشاهده کردیم به محض این که خانم دکتر مرضیه وحید دستجردی وزیر وقت بهداشت خواستند از موضع اقتدار پارهای از ناکارآمدیهای موجود را مدیریت کنند بلافاصله برکنار شدند.
مجددا یادآور میشوم انسان یک موجود اجتماعی است و برای بقا به سایرین نیاز دارد، به علاوه جامعه شبکهای کنونی هم بودن با دیگران را امری اجتنابناپذیر کرده یعنی امروز نمیشود در انزوا زندگی کرد و ساز خود را نواخت، بلکه باید به قوانین بینالمللی متعهد بود تا دیگران هم نسبت به ما متعهد بمانند. فارغ از این، زن یک منبع انسانی انکارناپذیر برای توسعه کشور است.
امروز به یمن آموزش، بیش از نیمی از جامعه صاحب دانشی شدند که برای توسعه کشور مفید است؛ دانشی که برای کسب آن هزینه زیادی از بیت المال صرف شده که فوایدش باید به جامعه بازگردد. فقط تصور کنید برای کسب مدرک دکتری چقدر هزینه میشود؟! آیا عقل سلیم میپذیرد نیمی از جامعه که دارای تخصص، تعهد، عشق و انگیزه به کار هستند از بازار کار و همینطور مدیریت کنار گذاشته شوند؟
بنابراین ترمیم عدالت جنسیتی به دو دلیل باید در دستور کار هر دولتی قرار بگیرد. اولا این امر بخشی از عمل ما به تعهدات بینالمللی است که باید به آنها پایبند باشیم و ثانیا این که ارتقای جایگاه زنان، صیانت از سرمایه غنی انسانی این کشور است، همانطور که کسی به سرمایههای مهم دیگر مانند نفت و طلا بیاعتنایی نمیکند، سرمایه انسانی کشور هم که از نفت و طلا با ارزشتر است نباید مورد غفلت قرار گیرد.
این خواست ملت است که به انسان با کرامت انسانی نگاه شود و از توانمندیهای همه، زنان، جوانان، مردان و … برای توسعه کشور استفاده شود زیرا به هر دلیلی که این توانمندیها نادیده گرفته شوند یا با محدودیت مواجه شوند ضرر جبران ناپذیری به کشور وارد میشود. با گذشت چند دهه از انقلاب وقت آن رسیده که چشمهایمان را بشوییم و به گونهای دیگر ببینیم.
یکی از ملزومات کرامت انسانی و توسعه سرمایه انسانی بحث آزادی است. ابتدا میخواهم تعریف شما را درباره این کلمه بپرسم و سپس جویا شوم که «چرا نظام قانونی کنونی نتوانسته مطالبات مردم در این حوزه را تعیین کند؟»
تعریفی که من از آزادی دارم این است که انسان آزاد آفریده شد که بیاندیشد، انتخاب کند و براساس انتخاب زندگی بسازد اما آزادی انسان تا آنجا مجاز است که مانع آزادی دیگران نشود. اسلام به ما آموخت که انسان دارای سه حق است: حق الله، حق النفس و حق الناس. باور من این است که انسآنها در حقالله و حقالنفس میتوانند آزاد باشند اما آزادی در حقالناس معنایی ندارد، چرا که باعث مزاحمت برای دیگران میشود.
چرایی این که آزادی در کشور ما مطلوب نیست به این برمیگردد که ما میخواهیم بر روی هر سه حق یعنی حقالله، حقالنفس و حقالناس نظارت داشته باشیم. در صورتی که خداوند به ما اختیار داده و ما را آزاد گذاشته که هر طور که میخواهیم زندگی کنیم و البته پاسخگوی اعمالمان هم باشیم.
اگر به آموزههای دینی هم توجه کنیم تنها حقالناس است که تخطی از آن میتواند مجوزی برای تحدید آزادی باشد اما در سایر موارد همانطور که عرض شد انسان آزاد آفریده شده و باید آزادانه فکر و انتخاب کند که زندگیاش را آنطور که میل دارد بسازد. و البته عواقب آن را هم آگاهانه بپذیرد و بهایش را بپردازد. اما برای من حقالناس خط قرمز آزادی است و هیچ انسانی حق ندارد با سلب آزادی دیگران مدعی شود که آزاد است و میخواهد آزاد زندگی کند.
به عنوان یک شخصیت آکادمیک مهمترین مشکل آموزش عالی را در کجا میبینید و آیا با وجود مراجع تصمیم گیرنده موازی مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی در بحث آموزش عالی فکر میکنید امکان تغییر به نحو مطلوب وجود دارد؟
پارادایم کنونی آموزش عالی در سالهای اخیر دستخوش تغییر شده و امروزه مبتنی بر یادگیری مستمر، دموکراتیکتر شدن و توسعه جوامع دانایی محور است. درخصوص وضعیت آموزش عالی مشکلات متعددی در ساختار و منابع انسانی وجود دارد که مانع پاسخگویی مناسب به این تغییر پارادایمی است. دانشگاهها به گونهای برنامهریزی و مدیریت میشوند گویی که هیچ شناختی از مسایل اجتماعی حتی در سیاستگذاری ندارند.
بهعلاوه، از آنجایی که جمهور اعضای هیات علمی نقشی در تصمیمسازی در نحوه آموزش، نحوه اداره، نحوه ارزشیابی و نحوه جذب دانشجو ندارند، سیاستزدگی، مدرکفروشی و نبود اراده برای حل مشکل توسط مدیران بخوبی محسوس است. تازه اگر ارادهای هم برای تغییر وجودداشته باشد نمود ندارد زیرا برآیند اراده که منجر به نتیجه میشود موجود نیست. شاید بشود ریشه این مشکلات را وجود نگرشی دانست که با هر تغییر ساختاری و اقتصادی – اجتماعی مخالف است و سیستم را در اینرسی سازمانی و ساختاری محبوس کرده.
شاید این وضعیت درگذشته مشکل جدی ایجاد نمیکرد و همه چیز تحت کنترل بود اما این سیستم امروز به چهار دلیل جهانی شدن/ بینالمللیسازی، اصلاحات سیاسی – حقوقی آموزش، تغییرات اقتصادی- اجتماعی و فنآوریهای نوین دیگر قادر نیست تقاضا برای آموزش عالی را پاسخگو باشد و شاید امروز به همین دلیل با بحران فرار مغزها مواجه هستیم.
می خواهید بگویید در حوزه آموزش عالی تصمیمگیریها با نگاه از بالا به پایین و قیم مآبانه صورت میگیرد؟
دقیقا. به هرحال تکلیف میکنند که آموزش باید به چه شکلی باشد. در صورتی که آموزش تجویزپذیر نیست. الان در دنیا مشاهده میکنید که آزاداندیشی، تفکر انتقادی و تضارب آرا در کلاسهای درس تمرین میشود. به عبارتی ما در آموزش دو دیدگاه بانکی و آزادیخواهانه داریم؛ دیدگاه بانکی این است که من در ذهن دانشجو مثل یک بانک چیزی قرار میدهم و سپس همانقدر از آن حق برداشت دارم. اما دیدگاه آزادیخواهانه این است که به دانشجو و استاد اجازه خلق ایدههای جدید میدهد. در خلق ایدههای جدید مسلما برخورد پیش میآید و گاه تعارض منافع ایجاد میشود. در کشور ما بیشتر شاهد غلبه دیدگاه بانکی هستیم، اما دانشگاه باید آزاد باشد که بتواند این مسائل را تمرین کند.
در دانشگاه نباید سیاست زدگی داشته باشیم، نمیگویم افراد نباید سیاسی نباشند به هرحال حتی در کشورهای پیشرفته نیز همه افراد یک دیدگاه سیاسی دارند اما ما سیاستزده هستیم. دانشگاه نباید به صرف این که فلان استاد مثلا چپ یا راست است با او مرزبندی کند و خود را از افکاری که میتواند به بهتر شدن دانشجو و دانشگاه کمک کند محروم کند. متاسفانه به دلایلی که عرض کردم آموزش عالی به دلیل سیاست ابلاغی از بالا به پایین و نگاه سنتی به آموزش، دچار مشکل است و نتوانسته خود را با اقتضائات جدید زمانه تطبیق دهد.
اقتضای جدید زمانه تربیت انسانهای متفکر، منتقد و خلاق است که امکان آن در سیستم آموزشی ما وجود ندارد.
این فقدان، مهارت استاد را تضعیف میکند، وابستگیاش را افزایش میدهد و او را ترسو بار میآورد بهگونهای که به تدریج از رسالت خود دور میشود و جز به معیشت به چیز دیگر نمیاندیشد. این درحالی است که آموزش و پژوهش یعنی درد فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن، یعنی کاوش در ناشناختهها و کشف چیزهای جدید.
در آموزش و پژوهش نباید مرز وجود داشته باشد. دانشگاه باید حرم باشد؛ حرمی که باید در آن آزادی عمل، امنیت و کرامت وجود داشته باشد. اما این بایدها در کنار وضعیت کنونی مدرک گرایی، پذیرش بیرویه دانشجو، مدرکفروشی، و بیارزش شدن مدارک دانشگاهی ممکن نیست. به خاطر داشته باشیم آموزش نبض جامعه است؛ وقتی نبض درست نزند یعنی جامعه بیمار است و باید برای آن به فکر چاره بود.
این روزها دوباره نامزدهای مختلف ریاست جمهوری با شعارهای رنگارنگ، نگاه مهربانانه، گل، لبخند و برنامههای کمعمق به صحنه آمدهاند و به گونهای حرف میزنند که انگار هیچ نقشی در وضعیت امروز جامعه نداشتهاند. در حالی که اگر بدانیم رجل بودن که یکی از پیش شرطهای نامزدی در انتخابات است دست کم چهار سال حضور در عرصههای تصمیم گیریهای کلان را به همراه دارد قبل از هرچیز و به جای انتقاد از قانون و شرایط باید بیایند و بگویند سهمشان در این وضعیت چه بوده و چرا نتوانستهاند بهرغم درک مساله به حل آن کمر همت ببندند؟
یادآور میشوم شعارهای هیچ نامزدی او را از مسئولیت و پاسخگویی مبرا نمیکند و آرزو میکنم ای کاش به جای فعالیت انتخاباتی یک ماهه برای مسئولیت خطیری چون ریاست جمهوری به نامزدها بازه زمانی طولانی تری داده میشد که میتوانستند با واکاوی مشکلات، خود را به چالش بکشند و دیدگاههای خود را در قالب برنامههای عمیقتر صیقل بدهند.
پیرو صحبت شما باید یادآور شوم که در آمریکا مناظرههای انتخابات ریاست جمهوری در دانشگاهها رقم میخورد اما در ایران درست عکس آن وجود دارد و کاندیداها انگار با دانشگاه غریبهاند.
همینطور است در ایران وقتی از دانشگاهیان درباره گرایش سیاسیشان سوال میشود یکی از افتخارات خود میدانند که وارد اینگونه مسائل نمیشوند. در صورتی که اگر در کشورهای پیشرفته سیاسی نباشید – نه سیاست زده- عقب افتاده محسوب میشوید. شما چطور میتوانید در کشور زندگی کنید اما دیدگاهی نسبت به هیچ چیز نداشته باشید؟ مخصوصا در کشور ما که همه چیز به سیاست گره خورده است.
اما به نظر میرسد که ما عموما جامعهای سیاسی داریم.
بله درست میفرمایید. مردم ما نسبت به سایر کشورهای جهان به سیاست آشناتر هستند اما نوع سیاستی که ما میشناسیم همیشه با تردید و سوء ظن همراه است. انگار به همه بدگمان شدهایم و این خطرناک است. جامعهای که بدگمان شود بیمار میشود.
قتلهای اخیر مانند قتل بابک خرمدین و رومینا اشرافی که توسط پدرانشان سربریده شدند یک آلارم است که جامعه بیمار است. چقدر انسان از نظر اخلاقی سقوط کرده که دست به چنین کارهایی میزند؟ مگر میشود آدم با فرزند خود چنین کند؟ به قول شاعر قیمت عشق چقدر کم شده است!!! کمتر از آب روان!!!! و چه تخفیف بزرگی خورده، قیمت هرانسان!!!!
در خاتمه امیدوارم اگر هنوز دلسوزانی در کشور وجود دارند،که میدانم هستند، بنشینند و با نگاهی نو مسائل را واکاوی کنند و راهکار بیابند. تردیدی نیست که برای این مهم عزم و آشتی ملی لازم است، باید محدودیتها به کنار گذاشته شود و از تفکر تمامی منابع انسانی برای این منظور بهره برداری به عمل آید.
ما افراد فرهیخته و صاحب اندیشه در این کشورکم نداریم. فکر میکنم چیزی که مردم باید در این انتخابات ریاست جمهوری به آن توجه کنند اندیشه سازنده و نگاه رو به آینده نامزدها است. ایران از نظر منابع انسانی و سایر منابع بسیار غنی است. مردمان کشوری که میخواهد رتبه اول در منطقه داشته باشد و در معادلات جهانی نقش آفرینی کند نباید به ۴۵ هزار تومان یارانه دل ببندند. چنین رویکردی تحقیر کرامت انسان هاست. امیدوارم روزی برسد که خرد جمعی این دلسوزان ما را به سرمنزل مقصود برساند.
با تشکر از شما
انتهای پیام