سیاسی

حناهایی که دیگر رنگی ندارند: بررسی تحلیلی دو استراتژی سیاسی سوخته

حناهایی که دیگر رنگی ندارند: بررسی تحلیلی دو استراتژی سیاسی سوخته/

با توجه به این آمار و اینکه بخش خصوصی سهم ۱۰ الی ۱۸ درصدی در اقتصاد ایران دارد پس حجم فساد در بخش خصوصی بسیار کمتر از بخش دولتی و حکومتی است/

سعید صافی (دانشجوی دکترای سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران و پژوهشگر اقتصاد سیاسی)

به نام خدا

در نوشتار حاضر می‌خواهیم به صورت خلاصه به دو استراتژی سیاسی که در فضای سیاسی کشور مورد استفاده(و در حقیقت سوء استفاده) بعضی گروه‌های سیاسی قرار میگرفت و سابقا در سالهای دهه هشتاد شمسی جواب میداد ولی اکنون به یمن افزایش آگاهی ملی و نیز گذر زمان کارایی خود را از دست داده اند، بپردازیم.

۱-اپوزسیون نمایی هسته سخت قدرت

مقصود ما از هسته سخت قدرت، مغز قدرت سیاسی و مراکز اصلی تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی است که مهمترین سیاست ها و تصمیمات در آنجا اتخاذ شده و این هسته از بالاترین قدرت در نظام سیاسی برخوردار است. در رژیم گذشته دربار و شاه، هسته سخت قدرت بودند و نخست وزیر و هیئت دولت رویه ی کره قدرت را تشکیل میدادند. شاه و دربار همواره سعی میکردند که خود را مبرای از هرگونه اشتباه و خطا نشان داده و در عوض تمام ناکارآمدی‌ها، فسادها، نواقص و سیاستهای نادرست را به مجلس شورای ملی و بویژه نخست وزیر و هیئت دولت منتسب کنند.

هسته سخت قدرت یعنی شاه و دربار تمام مسئولیت‌ها را گردن دولت انداخته و چنین وانمود میکردند که اگر دولت و مجلس شورا مطابق با خواسته‌های همایونی عمل کند آنگاه سعادت ملی حاصل میشود و اگر می‌بینید که سعادت ملت حاصل نشده است نه به دلیل تصمیمات شاه و دربار بلکه بخاطر این است که فرمایشات همایونی بر زمین مانده و دولت و نخست وزیری عاجز از اجرای دقیق و کامل سیاستهای اعلیحضرت به احسن وجه است.

این استراتژی در همان دهه پنجاه شمسی شکست خورد چرا که مردم و تقریبا تمام گروه های اپوزسیون، شاه و دربار را در راس امور و مسئول وضع موجود میدانستند و تلاش های شاه و دربار مبنی بر سپر قرار دادن هویدا و نخست وزیران ره به جایی نبرد.

در دوره فعلی اما نهادهای انتصابی و شبکه‌های غیر پاسخگو در مقابل مجلس و دولت اعم از نهادهای عالی نظام تا برخی نهادهای غیر پاسخگو در مقابل مجلس و دولت، هسته سخت قدرت را تشکیل داده و از بالاترین اختیارات و قدرت برخوردار هستند وتحت تاثیر حقوقی و یا عملی این قدرت سخت، دولت و مجلس شورای اسلامی و هر آنچه به آنها نهادهای انتخابی میگویند، لایه بیرونی کره قدرت در نظام جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دهند. اختیاراتی که قانون اساسی به نهاد رهبری و قوا و مجامع و شوراهای ذیل آن داده است، سایر قوا مثل ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی را تحت تاثیر خود دارد و فیلتر شورای نگهبان معبر ورود آنان به قدرت است. که تاثیر هسته سخت قدرت در جمهوری اسلامی را بر سایر ارکان حکومتی به خوبی نشان می‌دهد.

یک تصوری در بدنه نیروهای حزب اللهی و انقلابی وجود دارد مبنی بر اینکه تمام سیاست‌ها، افکار و تصمیمات هسته سخت قدرت صحیح و حتی ریشه‌ای آسمانی و الهی دارد و این هسته سخت از هرگونه لغزش و اشتباه محاسباتی مبراست و هر اشکال و اشتباه و ناکارآمدی و مشکلی که وجود دارد متعلق به نهادهای انتخابی است و اگر این نهادها به تمام و کمال سیاستهای هسته سخت قدرت را اجرا نمایند آنگاه سعادت ملت به احسن وجه تامین و تضمین می‌شود. به عبارتی هر چه نهادهای انتخابی با هسته سخت قدرت هماهنگ‌تر و ادبیات فعلی یکدست‌تر باشند آنگاه خالص‌تر و نتیجتا کارآمدتر و موفق‌ترند و حتی دامنه فساد و اشکال مالی نیز در آنها کمتر خواهد بود .

در این نوع نگاه  گویا مردم حق مطالبه‌گری از هسته سخت قدرت را ندارند و هر مطالبه ای را  باید از طریق نهادهای انتخابی پیگیری نمایند! که نتایج آن معلوم است.

باورهای فوق تبدیل به استراتژی سیاسی قدرت غیرپاسخگو  شده که به توسط دیگر دستگاه‌ها تبدیل به برنامه و عملیاتی می‌شود. که باید دانست، به چند دلیل به شدت متزلزل و غیرمنطقی است.

 اول اینکه هر اندازه اختیارات قانونی یک نهاد یا یک شخصیت بالاتر باشد لاجرم مسئولیت آن نیز بالاتر بوده و باید پاسخگوی مطالبات ملی باشد و آن نهادها و اشخاص نمیتوانند با ژست اپوزسیون گرفتن از زیر بار مسئولیت و پاسخگویی شانه خالی کنند.

دوم آن که: شعور و آگاهی ملی در ایران دهه ۱۴۰۰ بسیار بالاتر از ایران دهه‌های ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ است و دیگر این گونه استراتژی‌ها و برنامه های ناشی از آن همچون انحصاری نمودن قدرت مجلس و سایر نهادهای مردمی جواب نداده و  گذر زمان باعث کند شدن تیزی شمشیر آن استراتژی میگردد، چنانکه کاهش مشارکت و پشتوانه ی مردمی را نتیجه داده است.

نکته سوم آنکه دولت اصلاحات به ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی به گواه داده ها و آمارهای مرکزآمار ایران و بانک جهانی و ده ها موسسه دیگر موفق‌ترین دولت در عرصه رشد اقتصادی و کنترل تورم و نرخ ارز و ایضا پاک دست ترین دولت بعد از انقلاب در ایران بوده و در عین حال دولتی بوده که دارای بیشترین زاویه گفتمانی و فکری با هسته سخت قدرت بوده است(نسبت به دولت های سازندگی و اعتدال و بویژه دولتهای احمدی نژاد و رئیسی دارای زاویه و فاصله بیشتری با هسته سخت قدرت بود) یعنی به میزانی که دولت از هسته سخت قدرت فاصله گرفته و نهادهای مدنی در توزیع قدرت بهتر عمل می‌کنند، توسعه و پیشرفت کشور میسورتر می گردد. و از حجم کژی ها و انحرافات و فسادهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی کاسته می شود.

نگارنده اگر چه معتقد به فساد سیستماتیک در جمهوری اسلامی نیست، اما شدت و گسترش  اخبار فسادها و اختلاس های بزرگ اقتصادی، مردم را به این باور می‌رساند که این امر بویژه در رده‌های نزدیک به هسته سخت قدرت، امری برنامه‌ریزی شده و حتی سیستماتیک است که منجر به کاهش پایگاه اجتماعی حکومت و حکومتگران می شود و اعتماد را سلب و شکاف ملت – دولت را افزون می‌گرداند.

نکته قابل تامل اینجاست که در یک بررسی تطبیقی، حجم فسادها و اختلاس‌ها در دولت‌هایی که قرابت فکری و نظری بیشتری با هسته سخت قدرت داشته و دارند یعنی دولتهای احمدی نژاد و رئیسی بسیار بیشتر از دولت‌هایی است که دارای زاویه با هسته سخت قدرت بوده اند مانند خاتمی و روحانی. اختلاس ۳ هزار میلیاردی در سال ۹۰ و فساد ۳.۵ میلیارد دلاری چای دبش که به گفته ریاست محترم قوه قضائیه ۹۸ درصد آن در دولت فعلی(رئیسی) اتفاق افتاده است گفته‌های ما را تصدیق میکند. پس این باور که قرابت فکری با هسته سخت قدرت باعث کارآمدی و نیز پاکدستی میشود باوری است که در عرصه تجربی عکس آن به اثبات رسیده است.

۲- استراتژی رابین هودیسم

 “اصلاح طلبان و هاشمی رفسنجانی و گروه ها و افراد وابسته و همفکران آنان افرادی فاسد و سرمایه‌دارانی زالو صفت هستند که تقریبا تمام ثروت کشور در دست آنهاست و این بی عدالتی ها و فقر و فحشا و … حاصل عملکرد ایشان است. لطفا به ما رای بدهید تا ثروت های ملی را از حلقوم این عناصر فاسد بیرون بکشیم و میان اقشار مستضعف و مردم عادی تقسیم نماییم!”

گزاره فوق باور بسیاری از اقشار ولایی و انقلابی بوده و حتی مفهوم آقازادگی را محدود به فرزندان مسئولین یک جناح خاص تعریف میکردند، گویی که فرزندان مسئولین جناح‌های همسو هیچ کدام آقازاده نبوده و همگی آقا تشریف دارند![۱]. این باور  مبتذل حتی تبدیل به یکی از استراتژی های سیاسی و انتخاباتی اصولگرایان و بویژه احمدی نژاد از دهه ۸۰ به این‌سو شده است. این باور و استراتژی که نگارنده نام رابین هودیسم بر آن نهاده حالا اما به دلایلی چند دیگر مثل سابق خوب کار نمی‌کند و تبدیل به حنایی رنگ باخته شده است.

اول اینکه این باور اصلاح‌طلب مساوی سرمایه‌دار گزاره‌ای به شدت سست و اشتباه است. سرمایه داران از تمام طیف‌های سیاسی هستند و محدود کردن آنها به جناح اصلاح طلب واقعا خنده‌دار است و البته خنده دار تر اینکه این باور یکی از عوامل پیروزی احمدی نژاد در انتخابات ۸۴ و جولان های پوپولیستی برخی جریانات سیاسی در دهه ۸۰ بوده است.

نکته بعدی اینکه از کل ثروت ملی حدود [۲]۸۲ الی [۳]۹۰ درصد در اختیار حکومت(البته همه این مقدار در دستان دولت انتخابی نیست و بخش‌هایی از این درصد در اختیار نهادهای حکومتی و انتصابی و اصطلاحا خصولتی یا به تعبیری دقیقتر دولت پنهان است) و ۱۰ الی ۱۸ درصد ثروت ملی در اختیار بخش خصوصی یعنی تمام مردم عادی و صنعتگران و تاجران و تولیدکنندگان و سرمایه داران مستقل است.

با توجه به این آمار و اینکه بخش خصوصی سهم ۱۰ الی ۱۸ درصدی در اقتصاد ایران دارد پس حجم فساد در بخش خصوصی بسیار کمتر از بخش دولتی و حکومتی است. پس این گزاره هایی که ثروت ملی در اختیار اصلاح طلبان است و به ما رای دهید تا سهم امت محروم را از حلقوم اینان بیرون بکشیم باوری بشدت پوپولیستی و شارلاتانیستی است.

شاید بخش هایی از مردم در سالهای دهه ۸۰ فریب این شعارهای متلون و گاهی جذاب را میخوردند ولی اکنون به مدد توسعه رسانه های اجتماعی و نیز آگاهی ملی این استراتژی دیگر مثل سابق جواب نمیدهد و اتفاقا سوال اکثریت ملت آن است که چرا برخی افراد و گروه های سیاسی نسبت به فساد و اختلاس در دولتهای گوناگون، مواضع متفاوت و دوگانه ای میگیرند و اگر دوست فساد کند نیکوست و اگر در دولتی غیر همسو ذره ای جابجا شود از کاه باید کوه ساخت. مخلص کلام آنکه استراتژی تعریف کردن اصلاح‌طلبی بعنوان جنبش طبقه مرفه و تعریف اصلاح طلبان و منتقدان بعنوان عده ای سرمایه دار فاسد که خون مستضعفین را می مکند، یک استراتژی بشدت سوخته است.

هم اکنون اما برخی جوانان یا جریانات دانشجویی یا عدالت محور با استمداد از این استراتژی سوخته بدنبال اثبات چاکر منشی خود به بالادستی ها و به دست اوردن استخوانی از خوان گسترده سفره های متلون پهن شده هستند وگرنه یک جریان مستقل و اصیل که دغدغه فساد و عدالت دارد با توجه به حجم و عمق فساد، واکنش نشان میدهد و نه اینکه مثلا برای یک فساد ۱ میلیارد تومانی جاروجنجال کند ولی در برابر فسادها و اختلاس های ۳.۵ میلیارد دلاری خفه خون بگیرد.[۴] البته که شعور ملی ایرانیان این رفتارها را زیر نظر داشته و استفاده از این استراتژی به بدنامی بیشتر و اثبات فِیک بودن برخی جریانات بظاهر مستقل و خیرخواه خواهد انجامید.

[۱] مفهوم آقازادگی یا ژن خوب باید هر چه سریعتر از فرهنگ سیاسی و عملکرد اداری کشور برچیده شود و این نیازمند اقدامات جدی مسئولین دستگاه های مختلف است.

[۲] https://jahanesanat.ir/%DB%B8%DB%B2-%D8%AF%D8%B1%D8%B5%D8%AF-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA/439098/

[۳] https://www.90eghtesadi.com/Content/Detail/2154627/%D8%B3%D9%87%D9%85-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AE%D8%B5%D9%88%D8%B5%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DB%B1%DB%B0-%D8%AF%D8%B1%D8%B5%D8%AF-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

[۴] نگارنده معتقد است که با هر فسادی از هر کسی در هر جایگاهی بدون توجه به جناح سیاسی یا فکری اش برخورد شود و صد البته هر چه فساد و خطا بزرگ تر و بیشتر باشد باید برخورد شدید تری صورت گیرد.

خبرهای مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا