تحلیل

حکومت، امری عرفی و سکولار است

حکومت، امری عرفی و سکولار است، چرا که نوع حکومت منصوص نبوده و تابع عرف است/

داود سلیمانی (عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها)

شفقنا- دکتر داود سلیمانی چندی پیش در ایام ولادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام مورخ دوم آبان ۱۴۰۲ با حضور در حسینیه شفقنا طی یک سخنرانی ابراز داشت: به لحاظ دینی می توان مومن بود و دین داشت و در عین حال در امر حکومت عرفی بود. او افزود، از منظر دینی ریشه های برابری، ،عدالت و اخلاق در فطرت انسانی است و دموکراسی از آن تغذیه می کند و این یک رویکرد تقریباً جدیدی نسبت به دین و دموکراسی است. یعنی پیوند دین و دموکراسی نه یک پیوند تصنعی و متکلفانه ، بلکه پیوندی مبتنی بر انسانیت است. گرایش های انسانی به دلیل ریشه داشتن در نوع انسان و فطرت وی، پل اصلی بین دین و دموکراسی اند.

دکتر داود سلیمانی، پژوهشگر علوم قرآنی با حضور در حسینیه شفقنا به بررسی نسبت «دین و دموکراسی» و «خاستگاه دموکراسی در قرائت انسان محورانه از دین» پرداخت:

وی به مناسبت ولادت امام حسن عسکری علیه السلام باذکر جملاتی از ایشان در ارتباط با اخلاق انسانی گفت: امام حسن عسگری(ع) در تفسیر آیه ی «وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْنا» فرمود: «قُولُوالِلنّاسِ کُلِّهُمْ حُسْنا مُؤمِنِهُمْ وَ مُخالِفِهُمْ، أمّا المؤمِنونَ فَیَبْسُطُ لَهُمْ وَجْهَهُ وَ أمّاالْمُخالِفونَ فَیُکَلِّمُهُمْ بِالْمُداراهِ لاِجْتِذابِهِمْ اِلیَ الاْیمانِ. فَاِنِ استَتَرَ مِنْ ذلِکَ بِکفّ ِشُرورِهمْ عَنْ نَفْسِهِ وَ عَنْ اِخْوانِهِ المُؤمِنینَ.» یعنی با همه مردم، چه مؤمن و چه مخالف، به زبان خوش سخن بگویید. مؤمن، به هم مذهبان، روی خوش نشان می دهد و با مخالفان، با مدارا سخن می گوید تا به ایمان، جذب بشوند و حتّی اگر نشدند، با این رفتار، از بدی های آنان در حقّ خود و برادران مؤمنش، پیشگیری کرده است. این فرمایش حضرت درباره نوع رفتار و حسن خلق انسان است.

اما درباره امانتداری و راستگویی و نقل درست در روایت و سخن گفتن یا خبر دادن و ادای امانت، حضرت می فرمایند: «أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ اَلْوَرَعِ فِی دِینِکُمْ وَ اَلاِجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ اَلْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ إِلَى مَنِ اِئْتَمَنَکُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ وَ طُولِ اَلسُّجُودِ وَ حُسْنِ اَلْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ ص…»

امام حسن عسگری علیه السلام به شیعیانش فرمود: شما را سفارش می کنم به: رعایت تقوای الهی، پیشه کردن پارسایی در دین خود، کوشش بسیار برای خدا، راستگویی، امانت پردازی به کسی که چیزی به شما سپرده خواه نیکوکار باشد و خواه بدکار، انجام سجده های طولانی و خوش همسایگی که محمد صلی الله علیه و آله بدین روش آمده…

طبق این فرمایش تفاوتی ندارد که امانت انسان درستکار یا فاسق و فاجر به دستت باشد، در هر صورت باید امانتداری کنید.

امام حسن عسگری(ع) در سخن دیگری به طرفداری از حق و حقیقت اشاره می کنند و می فرمایند: «ما تَرَکَ الْحَقَّ عَزیزٌ إِلاّ ذَلَّ وَ لا أَخَذَ بِهِ ذلیلٌ إِلاّ عَزَّ» هیچ عزیزى حق را ترک نکرد، مگر این که ذلیل شد و هیچ ذلیلى به حق عمل نکرد مگر این که عزیز شد.» انسانیت بر مدار پذیرش حق و تن دادن به آن معنا پیدا می کند.

امام حسن عسگری(ع) درباره عدالت، حق طلبی، تعاون، دستگیری و به تعبیر امروز حقوق شهروندی نیز می فرمایند: «أعْرَفُ النّاسِ بحُقوقِ إخْوانِهِ و أشَدُّهُم قَضاءً لَها أعْظَمُهُم عِنداللّه ِ شَأنا» ؛ آنکه به حقوق برادران خود آشناتر باشد و در رعایت کردن آنها کوشاتر، نزد خداوند ارجمندتر است.»

در این مقدمه به خوبی روشن شد که امر دینی با امر انسانی و اخلاقی عجین است. آنچه که امروز تحت عناوین حقوق بشر و یا اخلاق فردی مانند راستگویی و یا اخلاق اجتماعی مانند امانتداری و مدارا و یا پیروی از امور درست و بتعبیری حق و حقیقت، نیکو و حسن شمرده می شود ، دین بدان توصیه می کند، و این، ریشه در درون انسان دارد، که تعبیر به انسانیت شده است.

نسبت دین و دموکراسی

وقتی در جامعه می نگریم، مخصوصاً در چند سال اخیر، با کسانی که بیشتر جوانان دهه ۷۰ تا ۸۰ هستند، مواجه می شویم و گفت و گو می کنیم و بحث دین مطرح می شود، درمی یابیم که بازخوردهای منفی کم نیست. یک گروه مطالعاتی گرایش به دین را در مدارس یکی از مناطق بررسی می کردند. بسیاری از آنها نمی گفتند که ما خدا را قبول نداریم و معتقدین به این موضوع زیر ده درصد بود، همه می گفتند که ما خدا را قبول داریم؛ اما درصد بالایی مناسکی نبودند و اینکه: نماز بخوانند، روزه بگیرند، آداب دینی را طبق آنچه ما معتقدیم، رعایت کنند.

به تعبیری یک نوع فرار از مذهب – البته مذهب به یک معنای آن – وجود دارد. بحث مناسک، شریعت و شعار کمرنگ بود. البته من نمی خواهم نتایج پژوهش هایی با این مشخصات را که محدود به جامعه کوچکی است، تعمیم دهم چرا که این بررسی در یکسری از مدرسه ها صورت گرفته است ،و قابل تعمیم نیست، اما با توجه به برخوردهایی که می بینم تقریباً می توانم بگویم که فضا این چنین است.

در میان نخبگان جامعه هم وقتی آرای جامعه شناسان و کسانی که در این زمینه کار کرده اند را می بینیم، آنها هم معتقدند که فرار از مذهب یکسری ریشه های روانشناختی اجتماعی از جمله تبلیغات، رفتار نامناسب، عدم تطابق عمل با قول را دارد. در یک نظر سنجی در سال ۱۳۹۹ که توسط یک موسسه نظر سنجی انجام شده ، «حدود نیمی از مخاطبان آن نظر سنجی اظهار داشته اند که از دین داری به بی دینی رسیده اند.»، « ۶۰% اعلام کرده اند که نماز نمی خوانند و از این میزان، بیش از ۲۷% جامعه اعلام کرده اند که پنج بار در روز نماز می خوانند.»

در دوره ای دیگرانی آمدند از منظر دیگری به این موضوع نگاه کردند. اقتصادان ها گفته اند که حاکمیت اسلامی تحت عنوان اقتصاد اسلامی، یا برای رفع بانک ربوی و مسایلی از این دست – که در اقتصاد مطرح است – به عرصه اقتصاد وارد شده است، ولی نوع تلقی از اقتصاد اسلامی و نظام بانکی غیر ربوی، به دلیل عدم توجه به علوم اقتصادی و تجارب ملل و نوع سیاست گذاری های غلط به نام اسلام، موجب شده که برنامه های اقتصادی با شکست مواجه شده و موفق نباشد و اکنون به یک جایی برسیم که جمع بزرگی از مردم در تأمین نان شب مشکل داشته باشند.

مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم بسیار است و بسیاری از این مشکلات را از چشم حاکمیت می بینند که به نام دین آمدند و گفتند ما نه تنها دنیای شما بلکه آخرت شما را هم آباد می کنیم، حال آن که چنین نشده است و روندهایی می بینیم که هم به دنیا و هم به معنویت ، دین و باورها نیز ضربه زدند.

در عرصه بین الملل نیز باید بررسی شود که آیا رفتار ما در فضای بین الملل، مطابق با الگوی اسلامی است؟! و یا در فضای داخلی، آزادی ها و آزادی بیان و قلم مطابق با الگوی اسلامی است؟!

چرا تجربه ی دین در حکومت، موجب فقر در همه ی زمینه های متنوع فردی و اجتماعی شده است؟ ریشه ی این مسائل دین داری است؟ نوع قرائت از دین است؟ یا مشکل از دین نیست ، بلکه مشکل در نوع تلقی از دین در حاکمیت و نقش مردم در نظام اسلامی و درنیافتن نسبت دین و دموکراسی است.

 

نظریه های دین و دموکراسی

سه نظریه در دین و دموکراسی مطرح است:

۱- یک نظریه می گوید: در یک حکومت دینی – اسلامی ، اساسا دموکراسی ممتنع است؛ این نظریه تضاد «دین و دموکراسی» را مطرح می کند. با این استدلال که منبع دموکراسی انسان است و این انسان گرایی که مربوط به انسان متجدد و مدرن است، منبع قانون و اعتبار آن را، مردم می داند، حال آنکه در نظام دینی منبع قانون را، وحی می داند و نه انسان، و چون این دو با هم متعارضند، بنابراین نزاع دین و دموکراسی شکل می گیرد. دین گاه یک حکم اجتماعی مثل عدم شرب خمر دارد، ولی حکومت دموکراتیک می تواند بر مبنای رای و نظر مردم، آن را مباح اعلام کند، بنابراین نمی توان بین دین و دموکراسی آشتی برقرار کرد.

۲- یک نظریه دیگر بر اساس «تحفظ» است. شما می دانید که همه دموکراسی ها یک الگو ندارند و به تعداد کشورها، دموکراسی هست. دموکراسی ناب اصلاً وجود ندارد، یکی مثلاً با نگاه لیبرال دموکراسی است و دیگری مسیحی است. در اینجا جامعه ی دینی لوازم و سازو کار دموکراسی را تا آنجا می پذیرد که در تضاد و تعارض با دین نیافتد. یعنی رای جامعه در مورد موضوعاتیست که دین درباره ی آن سخنی ندارد و به اصطلاح منطقه الفراغ است. بله آنجا می توان به آرای مردم مراجعه کرد و یا قانون وضع کرد.

این نظریه می گوید که می توان دینی یا «اسلامی» بود و دمکرات هم بود. چطور ما می توانیم به عنوان یک تئوری، مکتب لیبرال را بپذیریم و سپس بگوییم که دموکراسی مبتنی بر تئوری لیبرال باشد، چرا نپذیریم که یک دموکراسی مبتنی بر یک تئوری اسلامی باشد؟

البته این نظر با چالش های فراوانی روبروست. چنانکه بیان شد، منبع مشروعیت دو تاست، یک منبع انسان ها هستند و می گوید که هر چه انسان ها بگویند همان است. و منبع دیگر وحی و دین. در این نظریه فراتر از اینکه دین و دموکراسی اساسا قابل جمع اند یا نه ، فرض بر این است که دموکراسی ، الگوی واحد و ثابتی ندارد، بلکه در عین حالی که یک روش برای تحقق ایده های مردم است، حامل یک تئوری یا ایدئولوژی نیز هست . یعنی مضاف یا مضاف الیه واقع می شود گاه یک حزب یا نظام، دموکرات مسیحی است یا سوسیال دموکرات و یا … و این معنایش این است که ما در مرحله ی عمل و تحقق دموکراسی، با دموکراسی ها مواجهیم و نه با یک الگوی واحد در سراسر جهان.

بنابراین مثلا مسیحیان اگر چه در یک انتخابات شرکت می کنند، اما چون فرهنگی دینی دارند، دموکراسی حامل آن فرهنگ بوده و در نتیجه ی انتخابات تاثیر می گذارد، این تاثیر برخاسته از جداول ارزشی آنهاست . بستر فرهنگی و دینی در شکل گیری نوع دموکراسی موثر است.آخرین تعریف دموکراسی «حاکمیت اکثریت، با حفظ حقوق اقلیت» است.

گفته شد که در نگاه رایج، از سویی منبع قوانین در نظام های دموکراتیک انسان است، و انسان ها می توانند، نگاهها و باورهای خود را در ارای خود تقویت کنند، چنانکه مثلا یک مسلمان معتقد در مورد برخی از امور فردی یا اجتماعی دارای چارچوب هایی است که که منبع آن خداست. تصور و باور وی آن است که اینطور نیست که ما برای احکام تشریعی رأی بگیریم و آن راغیر ممکن تلقی می کند و بیشترین چالش ها بین دینداران با دموکرات ها در همین نوع نگرش هاست. بنابر این، این نظریه هم چالش های فراوانی دارد.

ریشه های اندیشه دموکراسی

۳. از دل این، یک نگاه یا فرض سومی پدید می آید که آن فرض می گوید اساساً ریشه های دموکراسی در دین است. یعنی برعکس دارد عمل می کند. بعد می آید یک بحث تاریخی می کند. این جالب توجه است و بعد می گوید آنکه می گوید جمع نمی شود به این دلیل است که او نه دین را به درستی شناخته است و نه حقیقت دموکراسی را دریافته است. بنابراین ما می گوییم که می توان دین و دموکراسی را باهم داشت، اما با این نگاهی که خاستگاه دموکراسی را نه بیرون از دین بلکه خود دین می داند.

خاستگاه دموکراسی کجاست؟

ما یک دوره ای داریم که دوره سیاه مغرب زمین تحت عنوان قرون وسطی است . در سده نوزدهم، سراسر قرون وسطی را اغلب با نام «دوره تاریکی یا دوران تاریکی » مورد اشاره قرار می‌دادند، قرون وسطی که به سده پنجم تا سده پانزدهم میلادی در تاریخ اروپا گفته می‌شود. به دلیل برخی از فعالیتهای کلیسا و دست انداختن به سرنوشت مردم و آن مباحثی که باعث محدودیت هایی در نظر، آرا و فکر شد، آن دوره به تفتیش عقاید نامبردار است؛ از معروف‌ترین قربانیان تفتیش عقاید در دوران قرون وسطی می توان از گالیله نام برد که البته به علت بازگشت وی از عقیده‌اش مبتنی بر کرویت زمین اعدام نشد. دیگر قربانی معروف تفتیش عقاید که اعدام شد، شخصی به نام جردانو برونو بود که هم به علت داشتن یکی از آیین‌های ابتدایی و هم به علت عدم اعتقاد به نظریه مرکزیت زمین اعدام شد.

همچنین از دیگر قربانیان تفتیش عقاید می‌توان به مسلمان ها اشاره کرد. اینها در جامعه ی اروپایی و دوره ای از تاریخ گذشته به شکل واقعی وجود داشته است، آدم ها را می سوزاندند، زبانشان را از حلقشان بیرون می کشیدند ، یعنی بدترین دادگاه ها در یک زمانی سابقه دارد. تفتیش عقاید پاپی دستگاه حقوقی تازه‌ای بود که زیر نظر مستقیم پاپ قرار داشت. پاپ مفتّشانی را منصوب می‌کرد که وظیفهٔ یافتن بدعت‌گذاران و مجازات آنان را داشتند. در سال ۱۲۵۲، کلیسا رسماً اعلام کرد که بدعت‌گذاران غیرِنادم را برای اعدام از طریق سوزاندن تحویل مقامات سیاسی خواهد داد. این فتوا ضمناً استفاده از شکنجه برای اعتراف‌گیری را مجاز دانست. و حتی بهشت و جهنم را می فروختند. نهایتاً یک عصری به نام عصر روشنگری در قرن ۱۵ یا ۱۶ به بعد پدید می آید که آن هم نحله ای از مسیحیان آغازگر آن بودند.

این یعنی، باور به قرائت های نو از دین، که منادی مهربانی، عدالت، رفع تبعیض، آزادی، مساوات، برابری، حق برابر و همه خوبی هاست.

افرادی هستند که می گویند انسان به ما هو انسان، دارای حق است و این امر را به عنوان یک شاخه حقوقی تحت عنوان حقوق طبیعی و… به رسمیت می شناسند. اگر فرض کنیم که دین حاوی یک چیزهایی است که اتفاقاً مناسب با انسان به ما هو انسان است، که در ادبیات دینی ما به آن «فطرت الهی» می گویند. چهار غریزه برای فطرت انسان برشمرده اند و تفاوت فطرت و غریزه را در این دانستند که غریزه با حیوان مشترک است، مثلاً خوردن و آشامیدن و تولید مثل کردن و امثالهم. اما گفتند یک غریزه است که اگر چه در حیوانات نیز وجود دارد ولی دوز آن در میان حیوانات تعریف شده و محدود است، برخلاف انسان که می گویند برای انسان بی نهایت است.این غرایز مختص انسان مثل زیبادوستی که منشاء هنر است و نوع دوستی که منشاء حقوق بشر و کمال دوستی که منشاء تکامل و پیشرفت وعلم دوستی که منشاء تجربه و تمدن و حس پرستش که منشاء پرستش و دینداری است و همه مثبت است و در وجود انسان به عنوان یک امر طبیعی وجود دارد، که به آن فطریات می گویند و چنانکه معلوم است امری وجودی و تکوینی است وفقط مختص مسلمانان نیست بلکه نوع انسان از آن برخوردار است.

آیا دین خلاف امر انسانی و فطری است یا عین آن است؟

اولا اگر ما دین را فراتر از فقه بدانیم، یعنی بگوییم که فقه هم هست، اما همه دین، فقه نیست. دین یک تعریف اعم داشته باشد و بگوییم که در آن اخلاق، انسانیت، مدارا و هر آنچه که انسانی است هست ؛ چنانکه در میان روایاتی که خواندم دیدیم که ائمه علیهم السلام همه به این امر انسانی توصیه می کنند، خیلی از سوال ها درباره ی نسبت دین با دموکراسی حل می شود.

دوم اینکه امر اخلاقی فی نفسه امری «نسبی» نیست یعنی دروغ همه جا دروغ است، نزد یک مسیحی و نزد یک بی دین هم دروغ است و اینطور نیست که مروّت، احسان به غیر، راستگویی، عدالت ورزی فقط در نزد ما باشد و دیگران که دین ندارند، این اصول را قبول نداشته باشند ؛ چون مبنا، انسانی است و زمانی که انسانی شود، دیگر مسیح و کافر و مسلمان نمی شناسد.

سومین نکته اینکه امر انسانی، امری «جهان شمول» است. شمولیت داشتن معنای دیگر همه گیری است.

دین چیست؟ مگر دین به جز به رسمیت شناختن امر انسانی بر اساس خلقت و فطرت انسان است؟

گفته اند دین عبارت از راه و روش زندگی است. بیش از ۴۰۰ تعریف از دین وجود دارد، در حوزه اسلامی هم بسیاری از اندیشمندان درباره دین بحث کرده و تعاریفی آورده اند در میان کسانی که مقداری به نگاه سنتی نزدیک تر هستند، آرای مرحوم علامه طباطبایی راجع به دین در تفسیر المیزان ذیل آیه «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» (روم/۳۰) است که دین را تعریف کرده و مطالبی گفته اند؛ مرحوم مطهری نیز نکاتی درباره دین بیان کرده است. هیچ کدام از این بزرگان دین را به مناسک فرو نکاستند . قرآن در جایی می فرماید که باید یک عده ای از شما به جنگ نروند بلکه در دین تفقه کنند . این تفقه به معنای عام آن است، یعنی بروند دین را بفهمند چون فقه به معنای فهم عمیق است . نه فقه مصطلح در حوزه که یک شاخه از آن است.

فقه می تواند در حوزه تخصصی به معنای فقه الاحکام، فقه الحدیث و امثال آن به کار رود چنانکه همین فقه وقتی به شکل عام مطرح می شود، فهم دین اعم از اخلاقیات، اقتصاد، سیاست و فرهنگ است.

بنابراین، فقه یک معنای عام و یک معنای تخصصی دارد. اما فهم دین مساوی فقه به معنای عام آن است چرا که نمی توان دین را به یک وجه خاص محدود کرد و سپس برداشت ناقصی از آن ارایه داد، یا یک جزء را بگیرید و تعمیم دهید که کل دین این چنین است؛ این امر به لحاظ منطقی و عقلی اشتباه است و دین چنین نیست.

تشخیص های ماقبل دینی

تشخیص خوب یا بد بودن بسیاری از افعال و رفتارهای انسان ها ، الزاما دینی نیست بلکه انسانی و عقلی است و به تعبیری ماقبل دینی است. بعضی از افعال ذاتاً بد یا خوب هستند مثل «ظلم» که تفاوت نمی کند که در دین آمده باشد یا نیامده باشد و اصطلاحاً به آنها افعال ما قبل دینی می گویند.

تشخیص برخی از رفتارها و گفتارها ذاتا «عقلی» است و به دین ربطی ندارد به عنوان مثال کسی به شما خوبی کرد، شما هم متقابلاً در مقام جبران به این شخص خوبی می کنید بنابراین خوب بودن رفتار نیک را انسان خود می فهمد ، فهم این امور ذاتی انسان است.

مرحوم علامه طباطبایی ذیل آیه ۲۱۳ سوره بقره «کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ» می گوید: «تا اختلافاتی که بین آنها به وجود آمده را حکم کند.» اصل این است که امت واحد بودند، اما این امت واحده دچار اختلاف شدند. و خداوند قانون را برای رفع اختلاف آنان برای بشر در قالب کتاب و نبوت فرستاد. اینکه چرا مردم با اینکه همه از فطرت خوب برخوردارند ، دچار اختلاف و کشمکش می شوند؟

باید گفت چون کمال جویی و زیاده طلبی انسان ها که امری فطری هم هست، در جامعه گاه دچار تعارض و کشمکش می شود . حرف بدیعی که علامه طباطبایی می زند این است که می گوید: «می شود بین دو کشش فطری و انسانی تزاحم و تخالف به وجود آید.» در این شرایط است که دین بعنوان رافع اختلاف گام به عرصه ی داوری می گذارد و در مجامع بشری این قرارداد اجتماعی برای رفع اختلاف را قانون می نامند. خصوصاً وقتی موضوع، اجتماعی است، اختلافات بیشتر می شود و قانون در جایگاه بسیار مهمی قرار می گیرد.

گاه منبع قانون در جاییکه عقل بشر نتواند به حل منازعه بپردازد شرع است و گاه عقل است که خود می تواند حکم کند. پس در آنجا که در شرع حکم و قانون و راه حلی علی الظاهر دیده نشده و یا حل آن را به مردم و خود انسان سپرده است، عقل و رایزنی و مشورت و خرد جمعی حاکم است. علاوه بر این، دربرخی از امور رای و حکم عقل رأسا حاکم است و اصلاً نیاز به دین نیست، شاید بپرسید اما در قرآن آمده «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ» (رحمن/۶۰) ؛ یا قرآن گفته که این کار را کنید یا نکنید و عقل هم تشیخص می دهد که این حرف درستی است. پس اگر عقل خود درمی یابد چرا شرع آن را گفته است؟ پاسخ اینست که برخی دستورات دینی عقلی و عقلانی است که شرع برآن تاکید می کند، نه آنکه منبعش شرع باشد بلکه ذکر آن در منابع دینی، از باب ارشاد به حکم عقل است. آیات قرآن یا ارشاد به حکم عقل است یا مولوی است.

ارشاد به حکم عقل یعنی اینکه درست است که در قرآن گفته اما قبل از آن، عقل گفته ، یعنی ما قبل دینی است و قرآن تأکید می کند و تذکر می دهد، نه اینکه یک اصل جدیدی بگذارد.

در مباحث اصولی، زمانی که می خواهند بگویند یک مبحثی دینی یا غیر دینی است، یا فقها زمانی که آمدند بگویند این حکم خداست، چند منبع برای این حکمشان دارند از جمله کتاب، سنت، اجماع و عقل. اجماع هم گفتند که همان سنت است چون گفت که اجماع باید کاشف از قول معصوم باشد، اجماع کاشف از قول معصوم یعنی همان سنت.

در مقابل این مکتب اصولیون یک مکتب اخباریان و حدیث گرایان هست ، اولاً می گویند که ما نمی توانیم قرآن را تفسیر کنیم، قرآن را قبول داریم اما تفسیر قرآن فقط از سوی معصوم (علیهم السلام) صورت می گیرد. اگر ما مثلا برسیم به جایی که دو نظر متفاوت مثلا در حدیث آمده است، که یکی می گوید انجام بده (افعل) و دیگری می گوید انجام نده (لا تفعل)؛ هر دو هم برای معصوم است.

فرض کنیم که سند هر دو هم صحیح است. در اینجا حکم چیست؟ چه باید کرد؟ اخباری می گوید: در اینگونه موارد به هر چه دوست دارید، عمل کنید. ولی متکلم یا فیلسوف می گوید که خدا امر به تناقض نمی کند، نمی گوید که هر دو را انجام دهید. بنابراین اصولیون معتقدند که عقل اینجا وارد می شود و آنکه با ملاک عقل می خواند را قبول می کند و دیگری را رد می کند.

زمینه های گریز از دین

این روزها در شبکه های اجتماعی حرف های نامعتبری در باره ی دین نشر می یابد و آنچه که غیر انسانی و دینی به معنای واقعیست، به دین نسبت داده و چهره دین و دینداری را مخدوش می سازند. از روایات جعلی و ضعیف و خرافات استفاده می کنند و تبلیغ می کنند که دین یعنی این حرف های غیر علمی و خرافی ، بنابراین، اگر دین این است ما کل دین را نمی خواهیم. بخشی از این اتفاقات ریشه در ظاهر گرایی و جمود ورزی قشریون دارد. ضرباتی که در اهل سنت اشعریون و سلفی ها و ابن تیمیه و وهابی ها و داعشی ها – که بعدها آمدند – به دین زده و چهره ی دین را در میان مردم جهان مخدوش کرده و بد جلوه داده اند و موجب گریز از دین شده اند ، ریشه در همین قشری گری و اشعری مسلکی دارد.

در شیعه هم اخباریان و حدیث گرایان اند و اتفاقا همین قشر از مذهبی ها ، سرسخت ترین دشمن دموکراسی هستند. آنان خود را صاحب، متولی، هدایتگر و مالک الرقاب مردم می دانند و با قدسیت بخشیدن به افکار و آرای منجمد و غیر پویا و قرائت خویش از دین، به جای تقویت قدرت تحلیل و هاضمه و روویکردهای ارتباطی و گفتگویی ، به روش حذف مخالف و یا چون داعشیان و افراطی های مذهبی به ترور روی می آورند. برخی برای از صحنه بیرون کردن مخالفان خویش به «مباهته» و روش های غیر انسانی در پوشش دین نیز دست می یازند و برخی از قدرت ها نیز برای منافع و مقاصد خویش از چنین رویکردهایی بهره می برند.

بنابراین، در میان مردم بویژه جوانان، بخش اعظم دین گریزی از این طریق حاصل می شود. لذا زمانی که از نسبت دین و دموکراسی سخن گفته می شود جوان ما به آن می خندد ، زیرا این افراد مدعی را نماینده دین می داند و لذا نمی پذیرد که دین، چهره ی دیگری دارد که نه تنها انسانی است و بر کرامت انسان تکیه دارد بلکه در امور اجتماعی و سیاسی و…بسیار اخلاقی و رحمانی و متکی به خرد جمعی است.

به نظر من در میان اهل سنت، روش اشعریون که مقابل آن معتزله هستند و در شیعه، روش اخباریون که مقابل آن اصولیان هستند، چه بسا بیشترین ضربات را ، در میان جوانان ، به صورت دین نواخته است.

عرف و غفلت از نقش آن در دموکراسی

اما من یک پله می خواهم بالاتر بیایم، در اصولیون اتفاقی که افتاده این است که اگرچه به جهتی عقل را قبول دارند اما عنصر زمان را در حکم جدی نمی گیرند همچنین در امور اجتماعی، عرف را قبول ندارند، در حالی که خیلی مهم است در قرآن کریم آمده: «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» (اعراف/۱۹۹) علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرماید: «خدااوند به پیامبر(ص ) می فرماید:که مردم را به عرف فرمان بده ، «عرف» یعنی سنن و روشهای پسندیده ای که عقلاء یک جامعه آن را می شناسند، در مقابل «منکر» که اعمال ناپسند و غیر مرسومی است که عقل اجتماعی آنها را انکارمی کند.

تحلیل سخن این مفسر یزرگ نشان می دهد که:

اولا: امر عرفی روش ها و سنت های پسندیده در جامعه هستند. اگر در بین مردم دموکراسی و عمل به رای اکثریت، امری پسندیده تلقی گردد، این یک امر عرفی است.

ثانیا: علاوه بر این، آن امر اگر مورد تایید عقلای جامعه و به تعبیر امروزین آن الیت ها و نخبگان و خبرگان جامعه برسد، امری عرفی و عمل بدان مجاز و بلکه ضروریست.

بنابراین می توان در اموری که دین آن را به مردم سپرده، بر اساس عرف عمل نمود و دموکراسی امروزه مصداق امر عرفی است.

در امر به معروف و نهی از منکر نیز، معنای مذکور نهفته است. یعنی معروف، که بدان امر می کند و یا منکر، که از آن نهی می شود، اعم از معروف شرعی و منکر شرعی است. یعنی شامل تمامی رفتارهایی که در عرف حسن و نیکو شناخته شده و یا بد شمرده شده، می شود.

درامر به معروف و نهی از منکر، مگر همه معروف ها و منکرها دینی است؟ یعنی چون دین گفته منکر شده؟ بسیاری از منکرات دینی نیست بلکه عرفی – انسانی است. امر و نهی الزاماً به امر دین نیست. خیلی از این امرها، امر به روش و رفتار عرفی است. عرفی را خدا کاری ندارد و به مردم واگذار کرده، در اصطلاح غرب، عرفی یعنی سکولاریستی. خیلی چیزها در دین، سکولار است. من جمله حکومت.

یک زمانی مرحوم شهید سیدمحمدباقر صدر که فرد بسیار روشنفکری در میان علما بود، یک بحثی داشت تحت عنوان «نظریهٔ منطقه الفراغ»؛ یعنی جاهایی که حکم دینی نداریم و خداوند آن را به مردم واگذار کرده است، این محل سکولاریزم، یعنی عرف است؛ عرف هر چه می گوید طبق آن عمل کنید. بارزترین آن حکومت است در عین حالی که برخی خواستند حکومت را با برخی مستنددات مثل مقبوله عمربن حنظله امر شرعی بدانند، عرض می کنم که به نظر من حکومت امری عرفی – و نه شرعی باعتبار خاص آن – است .

حکومت عرفی

در دوران پیامبر(ص) چند نظام مدیریتی داریم، یکی؛ نظام قبیله است، نظام قبیله ای این است که پدر یا بزرگ یک مجموعه، رهبر می شود. هر چه او بگوید برای ما حکم قطعی است و باید عمل کنند. گاهی مشورت می گیرد و گاهی می گوید نظر من چنین است، می ایستد حتی اگر خونریزی شود. دومین مشخصه قبیله، اصل ثار است؛ ثار یعنی خون فرد خون قبیله است یعنی تا مادامیکه یک خون به گردن یک فرد از آن قبیله است، و آن قبیله آن فرد را تحویل ندهد، کل قبیله مهدور الدم اند.

یک قراردادی بین قبایل به نام قرار داد ثار بود و اگر خونی از یکی از اعضای این قبیله می ریخت، کل آن قبیله ولی دم بودند.

در این نظام قبایلی، حکم، حکم رییس قبیله است. اسلام که می آید، شکل حکومت ارتقا پیدا می کند. می گویند که اوس و خزرج سالها در مدینه در جنگ بودند و با آمدن مهاجرین جنگ شان تمام شد و به اسلام پیوستند و یک پله ارتقا پیدا کردند و جنگ های قبیله ای را کنار گذاشتند و با تعالیمی از جمله «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» (حجرات/۱۳) می گوید این قبیله ها برای شناخت یکدیگر است و بالاتر این است که آدم انسان ترباشد. هر کس انسان تر، راستگوتر، امانتدارتر باشد و صفات انسانی را بیشترارتقاء دهد، برتر و شایسته تر است. تقوی مگر جز این هاست؟ نتیجه اینکه جوامعی که تکیه بر این فطریات انسانی می کنند و این حقوق را پاسداری می کنند، بالاتر هستند. فرقی نمی کند این صفات انسانی در هر انسانی باشد، در زمره ی معروفان و پسندیدگان است.

نظام دیگر خلیفه گری بود. «خلفای راشدین» اولین خلفای اسلام بودند و بعد هم خلفای بنی امیه و بنی مروان و بن العباس بر سر کار آمدند. در حقیقت خلیفه، جایگزین رییس قبیله است. یک جامعه بزرگتر، رییسی دارد و خلیفه هم هر چه بگوید، همان هست.

یک حکومت دیگری بر سر کار آمد که می گوید ما خلیفه نمی خواهیم، امیر می خواهیم و تفاوت آن این است که «امیر» فرمانده لشکر است و می تواند همه را به خط کند و اقتدار بیشتری دارد. حکومت با قدرت تعریف می شود، این فرمانده قدرت است و شاید اقتصاد را به دست قبیله دیگر بدهد اما اقتدار را نمی دهد. سپس شاه می شود. شاه، رییس می شود و نظام های شاهی، پادشاهی و شاهنشاهی شکل می گیرد . بعد به مشروطه می رسد، فلسفه ی مشروطه نیز مهار شاه و اوامر شاه است.

در این مقطع شاه هم نمی تواند اقتدار داشته باشد و در ایران نهضت مشروطه شکل می گیرد. می خواهم بگویم که تمام این نظام های حکومتی که از ابتدا آمدند، متکی به یک قانون عرفی بودند. ضمن اینکه در یک نگاه تاریخی عرف های گذشته در طول زمان اصلاح می شود و رفته رفته با ورود قرارداد اجتماعی در حیات بشری ، نوع حاکمیت های عرفی نیز تحول یافته و به روز تر و کارآمدتر می شود. علاوه بر اینکه قدرت فردی را توزیع می کند. تا جاییکه این قدرت در دموکراسی میان احاد یک کشور و سرزمین توزیع شده و حکومت های دموکراتیک را پدید می آورد.

در دوره ی رنسانس کسی دنبال این نبود که در ادبیات مسیحی چند روایت از حضرت مسیح در باره ی سلطان و حاکم داریم یا چند روایت گفتند که سلطان باید این چنین و آن چنین باشد، چرا که حکومت بر مردم در هر زمان امری عرفی بوده ولی همین امر عرفی در طول زمان با روشن شدن کاستی ها و یا تجاوزهایش تبدیل به منکر شده و کم کم مقاومت مردم را برای تغییر آن برانگیخته، چرایی این امر را باید در تبدیل یک امر عرفی به یک امر منکر دانست. امیر و پادشاه و حاکم و خلیفه علی الاطلاق تا ما دامیکه بر مدار انسانیت و عدالت و انصاف و مدارا گام برداشته موجب رضایت و مصداق معروف بوده است و هنگامی که از این اوصاف عدول کرده، خود تبدیل به منکر شده است. و اصلاح امر این منکر رفته رفته به امر عرفی جدید تبدیل شده است. دموکراسی محصول این اصلاح است.

در مدینه نیز ریاست پیامبر ص بر مردم بر اساس عرف است. عرف آن روز هم این بود که رییسی مثل پیامبر(ص) داشته باشند. به غیر از پیامبر هم می توانست شخص دیگری باشد ولی در اینجا برخلاف سنت قبیله یک امر مهم نیز اتفاق افتاد و آن اقبال مردم بود و بیعت این اقبال و مشارکت مردم در تعیین حاکم را تحکیم می نمود.

در مورد حضرت علی(ع) نیز اینچنین است . این اقبال مردمی تجلی عینی می یابد و ایشان دلیل پذیرش امارت خود را حضور مردم و بیعت آنان می داند. ایشان می گویند مرا رها کنید و مردم بسیار اصرار می کنند که حکومت را بپذیرد. حضرت علی(ع) مدام رد می کند ولی با حضور مردم حجت بروی تمام می شود چنانکه خود می فرماید: «لَولا حُضُور الْحاضِرِ، وَ قیامُ الْحُجَّهِ بِوجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلَى الْعُلَماءِ اَنْ لا یُقارّوا عَلى کِظَّهِ ظالِم، وَ لا سَغَبِ مَظْلوم، لاَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها» (نهج/خطبه ۳)؛ اگر نبود که خدا پیمان گرفته، من این را رها می کردم یعنی شرط محیا شده است، یک شرط اساسی حضور مردم است. بنابراین آنها دارند به عرف عمل می کنند،نه امر شرعی در پذیرش حکومت. عثمان هم خلیفه بود اما عرف بود.

معنای «امر» در قرآن

یک چیزی در قرآن به نام امر دارید، این امر چند معنا دارد، یک امر به معنای فرمان است مثل «إِنَّ اللَّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلىٰ أَهلِها (نساء/۵۸)

خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید که شاید بتوان معنای امر درآیه ی «لَهُ الخَلْقُ وَ الأمرُ» (اعراف/۵۴) را هم به معنای فرمان دانست و یا امر قبل از خلق مراد باشد که هنوز شیئ تحقق نیافته ، که به آن عالم امر می گویند . در این معنا است که می گوید: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (یس/۸۲) و یا «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» (قمر/۵۰)؛ امر و خواستن و اراده وی ، مانند یک چشم بر هم زدن است. امر تا اینجا دو معنا پیدا کرد، یک معنا فرمان بود و یک معنا اصلاً زمینی نیست و مربوط به عالم امر قبل ازخلق است. البته می توان این معنا را همان فرمان هم دانست یعنی فرمان خدا آنست که چیزی را که می خواهد خلق کند فرمان می دهد که باش پس آن چیز موجود می شود. علی ع می فرماید « انما کلامه سبحانه فعله” (نهج/ خطبه: ۱۸۶) » ( یعنی امر خدا در اینجا به معنای فعل و خلقت خداست. پس این یک معنا و به تعبیری دو معنا از امر است.

اما یک امر دیگر هست که زمینی است، به معنای فرمان هم نیست و مربوط به امور مردم است. هر کاری که مردم دارند، آیات: «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرَ» (آل عمران/۱۵۹) ؛ «وَ أَمْرَهُمْ شُورَی بَینَهُمْ» (شوری/۳۸)؛ یعنب مردم درباره امور خودشان با هم مشورت کنند از این قسم است. در زبان‌ عربی‌ امر به‌ معنی‌ اول‌ «فرمان‌» به‌ «اوامر»؛ و به‌ معنی‌ دوم‌ «شأن‌» به‌ «امور» جمع‌ بسته‌ می‌شود.

با مباحث گذشته نتیجه می گیریم که:

اولا: دین، مبتنی بر یکسری مسایل انسانی و فطری است که بسیاری از این امور را عقل بشری تشخیص می دهد.

ثانیا ً: «امر» در یک معنا کار و شأن است و این امر کاملاً عرفی است و به مردم واگذار شده است و یا به زبانی دیگر، سکولار است. یعنی عرفی عمل کن. و شاورهم بالامر و یا امرهم شوری بینهم اشاره به مشورت در امور مردم است. در اولی خداوند به پیامبر می گوید در امور جاری مثل قصه ی جنگ خندق، با مردم مشورت کن و هنگامی که به نتیجه رسیدی توکل به خدا کن، و در دومی به مومنین سفارش می کند که در امور خودتان مشورت کنید. حکومت امر است و تصمیمش با مردم است. پس هم نوع و شکل نظام حکومت مثلا جمهوری یا غیر آن، به مردم واگذار شده است و هم، حکومت، امری عرفی و سکولار است، چرا که نوع حکومت منصوص نبوده و تابع عرف است.

شاید بتوان از سیره پیامبر نیز در خصوص حکومت ، دلیل دیگری اقامه کرد و آن اینکه در زمان پیغمبر همه احکامی که قرآن به آن اشاره کرد، تأسیسی نبوده، برخی امضایی بوده است. حکومت یک فرد بر جامعه هم می تواند در زمره ی احکام امضایی و تابع عرف باشد. چون در آن زمان عرف اداره جامعه ریاست فردی بوده و امری مقبول و شناخته شده بوده است، پیامبر ص همین روش در حکومت داری را امضا نموده است . البته این در پاسخ به کسانی است که امر حکومت را شرعی می دانند.

به نظر بنده اینطور نیست، ولی می توان در پاسخ به کسانی که حکومت فردی را امری شرعی می دانند گفت، چون این امر در عرف مردم آن زمان جاری بوده پیامبر امضا نموده است، ولی آیا همه ی احکام امضایی الی الابد باقی است؟ پاسخ آن است که به نظرم من این گونه می رسد اگر منبع آن حکم شرع نباشد، بلکه عقل و یا عرف باشد نمی توان آن حکم را ابدی دانست، چرا که با تغییر عرف، حکم نیز تغییر می کند. پس نوع و شکل حکومت تابع عرف است. چنانکه مرحوم امام، جمهوری را به معنای همان جمهوری که در دنیا رایج است می نامد. « شکل حکومت ما جمهوری است، جمهوری به معنای اینکه متکی به آرای اکثریت است»و یا« حکومت؛ جمهوری است مثل سایر جمهوری‌ها» .

نسبت تولیدی دین و دموکراسی

اگر سوال شود که آیا می توان یک دموکراسی داشت که دینی هم باشد؟ من می گویم که اصلاً برعکس باید بگوییم، زیرا مبانی دموکراتیک در دین است.

چنانکه گفته شد:

– دین به امر انسانی حکم می کند، تمامی نیکی ها و خوبی ها در فطرت انسان ریشه دارد، خداوند در تکوین و آفرینش انسان ، متذکر می شود که وی را بر سرشت خویش آفریده و بدان نام دین می دهد. «فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله اللتی فطر الناس علیها ذالک الدین القیم…» (روم/ ۳۰) یعنی روی خود را به سوی دین معتدل کن که همان خلقتی است که خداوند بر آن سرشت تو را آفریده است، این دین درست و قویم است و…

– دیگر آنکه دین برای رفع اختلاف در میان انسان ها آمده است تا در آنجایی که کشش های فطری انسان مانند کمال جویی و بلکه زیاده خواهی موجب اختلاف می شود، در بین انسان ها داوری کند.

– سوم آنکه خداوند انسان را نسبت به اموری که مربوط به اداره ی زندگی اجتماعی اوست، امر به عرف و عمل عرفی می کند که حکومت و اداره ی جامعه یکی از آن هاست. فلذا نوع و شکل آن بعهده ی مردم است و تابع شرع مصطلح نیست بلکه تابع عقل و عرف است. و حکومت دموکراتیک یکی از همین اقسام حکومت عرفی است و تا کنون علیرغم نقصان ها و کاستی ها، هنوز بهترین نوع حکمرانی را موجب می شود.

– چهارم آنکه امر خیرو انسانی که امری فطری است با مدد از عقل خود، مصدر و مولد خیر اجتماعی است که امروزه در امر حاکمیت، در خواست و اراده ی عمومی مردم تجلی دارد که از آن تعبیر به دموکراسی می شود.

– معتقدم در علوم سیاسی و بحث از قدرت می توان قائل به تفکیک دموکراسی ها شد کما اینکه شده اند، هیچ کسی نمی‌گوید دموکراسی انگلیسی، همان دموکراسی آمریکایی است. بنابراین دموکراسی در جمهوری اسلامی نیز بطور طبیعی تابع فرهنگ اسلامی است، چنانکه می تواند در اروپا و آمریکا تابع فرهنگ لیبرالی و یا در برخی کشورهای اسکاندیناوی، سوسیالی باشد.

– بنابراین به لحاظ دینی می‌توان مومن بود و دین داشت و انسان بود و در عین حال در امر حکومت عرفی بود و این به نظرم هم تایید عقلی، و هم تأیید دینی هم دارد. بنابراین دین و دموکراسی رابطه برعکس دارند به طور حقیقی از منظر دینی ریشه های برابری، انسانیت و عدالت، اخلاق در دین زلال است و دموکراسی از آن تغذیه می کند و این یک رویکرد تقریباً جدیدی نسبت به دین و دموکراسی است.

به نقل از: شفقنا

خبرهای مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا