تحلیل
مساله آموزش عالی در ایران
۲ مرداد ۱۴۰۳آخرین بروزرسانی: ۲ مرداد ۱۴۰۳
۰ 123 خواندن این مطلب 5 دقیقه زمان میبرد
مساله آموزش عالی در ایران/
مهمترین معضلات و بحرانهای ساختاری آموزش عالی در ایران/
محسن صنیعی (عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها)
نشست تخصصی «بیم ها و امیدها در دولت چهاردهم» به همت روزنامه وزین خوزی ها، کتابخانه تخصصی خوزستانشناسی و پایگاه خبری عصر ما، در روز چهارشنبه ۱۴۰۳/۴/۲۰ برگزار گردید.
نگاهی به آموزش عالی به بنده واگذار شده بود. در این نوشتار، لازم میدانم با پس از یک مقدمه، با تفصیل و شرح بیشتری، مشکلات و بحرانهای آموزش عالی را تشریح کنم. الف- تاریخچه آموزش عالی در ایران آموزش عالی در ایران سابقه دیرینه دارد که می توان به قدیمی ترین دانشگاه جهان یعنی دانشگاه جندی شاپور واقع در دزفول را اشاره کرد.
پس از اسلام، ایرانیان بر اساس تجربه دانشگاه جندی شاپور، سهم به سزایی در شکوفایی تمدن اسلامی داشته اند. پس از اسلام، تأسیس بیت الحکمه در دوران خلافت عباسی و مدارس نظامیه در دوران سلجوقی در چندین شهر همانند بغداد، بلخ، نیشابور، هرات، و اصفهان به عنوان مدارس آموزش عالی دایر گشتند. آموزش عالی در دوران معاصر را می توان به تأسیس دارالفنون در سال ۱۲۳۴ هجری شمسی به همت امیرکبیر دانست.
پس از آن اعزام بورسیه ها به خارج از کشور، شدت گرفت. پس از آن، مدرسه علوم سیاسی، مدرسه طب، مدرسه عالی فلاحت و صنایع روستایی، مدرسه عالی معماری، مدرسه عالی حقوق، و چند مرکز آموزش عالی، شکل گرفتند که با تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳، در دانشگاه تهران، ادغام گردیدند. پس از تأسیس دانشگاه تهران، در دهه های بعد، دانشگاه ها در استان های دیگر توسعه پیدا کردند ولی باید پذیرفت که مسأله دانشگاه در ایران، همچنان یک مسأله جدید است.
پس از انقلاب، آموزش عالی شاهد گسترش کمی و البته کیفی زیادی بود که حاصل آن را امروز می بینیم ولی همچنان، آموزش عالی ما از بحران ها و مشکلات ساختاری رنج می برد که در بخش دوم، به بعضی از مهم ترین های آن ها می پردازم.
مهمترین معضلات و بحرانهای ساختاری آموزش عالی در ایران:
۱- عدم استقلال دانشگاهها از سیاست. مهم ترین مشکل حاکم بر آموزش عالی کشور را باید عدم استقلال نهاد علم یعنی دانشگاه از نهاد سیاست یعنی حکومت دانست. همچنان، سیاست های حاکم بر آموزش عالی را حکومت تعیین می کند. همچنان مدیران آموزش عالی را حکومت تعیین می کند. همچنان با تغییر دولت ها، همه مدیران دانشگاه ها تغییر می کنند.
همچنان نهادهای حکومتی فرا دانشگاهی، در جذب و ارتقاء و حتی اخراج دانشگاهیان، نقش پر رنگ دارند. متاسفانه، دانشگاههای ما از بدو تاسیس آموزش عالی، پیوند تنگاتنگی با سیاست داشته اند. کمتر مدیرانی مانند دکتر علی اکبر سیاسی وجود داشته اند که در مقابل اخراج استادان مقاومت نشان می دادند. ضمنا باید گفت در همین دورانی که دانشگاه ها وابستگی تنگاتنگی با سیاست و قدرت داشته اند، مدیرانی چون دکتر مصطفی معین بودند که از استقلال دانشگاه ها دفاع کردند و تا استعفا هم پیش رفتند و کسی چون دکتر پزشکیان در دانشگاه علوم پزشکی تبریز بود که موقعی که لباس شخصی ها به دانشگاه علوم پزشکی تبریز حمله کردند، ماند و از دانشگاه و دانشجویان دفاع کرد.
در این سال های اخیر، عملا سیاست گذاری آموزش عالی به نهادی کاملا انتصابی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی واگذار شده است و انتصاب مدیران دانشگاه ها نیز از همین کانال می گذرد. در دولت اصلاحات، تلاش بسیار زیادی در استقلال دانشگاه ها انجام گرفت. در بسیاری از دانشگاه ها، ریاست دانشگاه ها، به صورت انتخابی انتخاب گردیدند. انتخاب روسای دانشکده ها به یک روند تبدیل شده بود که متاسفانه از دولت احمدی نژاد، این روند متوقف گردید و به مرحله ای رسیدیم که حتی مدیریت گروه ها نیز انتصابی گردید. امروز به مرحله ای رسیده ایم که حتی انتخاب اول استادان در هیات های ممیزه، به کناری زده می شوند و اعضای خودی در هیات ممیزه به خدمت گرفته می شوند.
۲- حاکمیت نگاه غیر علمی بر دانشگاهها. سال هاست که در دانشگاه ها در جذب، ارتقاء، تبدیل وضعیت، ماده ای به نام ماده فرهنگی وجود دارد که استادان بر اساس شرکت در دوره های فرهنگی، امتیازی به نام امتیاز فرهنگی می گیرند. این ماده، ماده وتویی است. این دوره ها بیشتر در حوزه معارف اسلامی است. بارها گفته ام که مشخصه فرهنگی با یکی دو کلاس و دوره، ساخته نمی شود. متاسفانه نگاه غیر علمی در مصاحبه های عمومی جذب، تبدیل وضعیت و ارتقاء هم وجود دارد. اگر بناست که شناخت افراد در یک دوره و یک مصاحبه صورت گیرد، دانشگاهیان از چنان ضریب هوشی برخوردار هستند که از این فیلترها گذر کنند.
۳- حاکم بودن فضای امنیتی بر دانشگاهها. در دانشگاه ها، کمتر انجمن غیر همسو، توان فعالیت دارد. متاسفانه، دانشگاهیانی که مواضع خود را در حوزه سیاست ابراز می کنند، شاهد محدودیت ها حتی برخوردهای اداری یا حتی برخوردهای قضایی می شوند. در جریان ۸۸، شاهد یک تصفیه نیروهای دلسوز از دانشگاه ها بودیم.
در همین جنبش مهسا نیز این برخوردها بر بسیاری اتفاق افتاد. در همین یک ماه گذشته، چند نفر از استادان به زندان رفته اند. چند نفر از استادان تعلیق شده اند یا بازنشستگی زودهنگام دریافت کردند. نام ها بسیار زیاد است. علی شریفی زارچی در دانشگاه شریف، داریوش رحمانیان و محسن برهانی در دانشگاه تهران، حسن باقری نیا در دانشگاه حکیم سبزواری و البته افراد دیگر هم وجود دارند. همین چند روز پیش آیین نامه جذب اعضای هیات علمی صادر شده است که حتی امضای بیانیه را به عنوان یک جرم تلقی کرده است.
این که بیانیه، بیانیه مخالف نظام است لابد تفسیرش در انحصار خود حکومت است و گرنه اگر فرد بگوید امضای بیانیه نقد یا مخالفت برای اصلاح امور است و برای آن است که نابخردی ها و ناکارآمدی ها از دامن نظام زدوده شود، کفایت نمی کند. آیین نامه انضباطی دانشجویان، به گونه ای است که دانشجویان را ساکت و آرام می خواهد. حاصل این شرایط، نبود شادابی دانشجویی در دانشگاه ها است. حذف یا کم رونقی انجمن های دانشجویی در دانشگاه. تنها جایی که رونق دارد بسیج دانشجویی و بسیج اساتید است.
۴- مهاجرت استادان و دانشجویان. پدیده مهاجرت به یک پدیده عام در میان جوانان تبدیل شده است. تقریبا همه دانشجویان و دانش آموزان، مسأله مهاجرت از ذهنشان عبور می کند.
کسانی که بتوانند پس از کارشناسی و دیگران پس از ارشد و افرادی پس از اخذ دکتری و با داشتن یک رزومه بهتر، مهاجرت می کنند. پدیده مهاجرت، شامل مهاجرت استادان هم هست. به طوری که تقریبا هیچ گروه آموزشی را در دانشگاه های کشور نمی توان یافت که یک یا چند نفر همکار خود را به خاطر مهاجرت به خارج از کشور، از دست نداده باشد.
۵- معضل بعدی که دامنگیر دانشگاهها شده است، کاهش کیفیت آموزشی و پژوهشی در دانشگاه هاست. این افت کیفیت بنا بر تجربه، در مرتبه اول در مقطع ارشد، سپس کارشناسی و در مرتبه بعد، مقطع دکتری است. کاملا مشخص است که همه دانشگاه های کشور حتی بهترین دانشگاه های کشور، این افت را احساس می کند.
عوامل این افت کیفیت، متعدد است. افزایش کمی آموزش عالی، کاهش علاقمندی به گرایش های ریاضی و مهندسی و البته من شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و پدیده مهاجرت را هم بی ارتباط نمی دانم. امروز، جوانان، دانشگاه را به عنوان راهی برای تخصص یابی و اخذ درآمد نمی دانند. در نتیجه در سال های اخیر شاهد کاهش تعداد دانشجویان دانشگاه ها هم هستیم. به طوری که اگر در سال هایی تعداد دانشجویان به بیش از ۴ میلیون نفر رسیده بود، الان تعداد دانشجویان حدود ۳ میلیون نفر است.
کاهش کیفیت، مسأله ای ملی است که باید در مورد آن یک مطالعه ملی صورت گیرد و راهکارهای جبران آن هم، ملی است. ۶- از دیگر معضلات آموزش عالی، عدم ارتباطات بین المللی دانشگاه ها با دانشگاه های جهانی است. اگر چه بسیاری از استادان دانشگاه های کشور، در سطح جهانی شناخته شده هستند ولی آن ارتباط جهانی بایسته وجود ندارد.
به نقل از: روزنامه خوزیها
۲ مرداد ۱۴۰۳آخرین بروزرسانی: ۲ مرداد ۱۴۰۳
۰ 123 خواندن این مطلب 5 دقیقه زمان میبرد