ایران با یک “جنبش اجتماعی ملی» روبرو است/
جنبشی که میخواهد زندگی داوطلبانه و آزاد را از حکومتی که سبک زندگی مطلوب خود را به جامعه تحمیل میکند، بازپس بگیرد/
گفته میشود ایران شاهد “عصیان ملی” است/
چهار عامل: مهندسی و انقلاب فرهنگی از بالا توسط حکومت، خطای بزرگ بلوک قدرت در یکدست سازی حکومت، بحران مستمر اقتصادی ده ساله و سیاست خارجی پرهزینه حکومت، عوامل ایجاد خیزش اجتماعی اخیر بوده است/
خیزش اعتراضی ۱۴۰۱ برآیند هشت جنبش است/
وضعیت انقلابی یک وضعیت باخت-باخت است چون حکومت مقاومت میکند و جامعه آسیب میبیند ولی وضعیت پذیرش اصلاحات و انتخابات سالم یک وضعیت برد-برد هست/
حکومت هرچه زودتر باید بفهمد که بدون کمک جامعه مدنی نمیتواند چهار عامل بحرانزا که به ان اشاره شد را حل کند/
مدرسین پرس: جلسه دفتر اقتصادی اجتماعی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها، روز چهارشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۱، با سخنرانی دکتر حمیدرضا جلاییپور، استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران تحت عنوان «تفسیر و تبیین خیزش اعتراضی دو ماه اخیر» برگزار شد.
دکتر جلایی پور، این خیزش را گسترده، طولانی مدت و از همه طبقات دانست که، کثیری از شهرهای را دربرگرفته است. بخش فعال این اعتراضات از جوانان و زنان هستند. اعتراضات دانشجویی نسبت به اعتراضات قبلی بسیار گسترده است. در آغاز سال تحصیلی در تعداد صد دانشکده ایران اعتراض دانشجویی بود.
انعکاس این اعتراضات در فضای مجازی، گستردهتر از اعتراضات پیشین بود. حمایت خارجیها، خصوصا مقامات و مشاهیر غربی از این اعتراضات قابل مقایسه با جنبشهای قبلی نیست. ایرانیان خارج از کشور، هیچ گاه این چنین از اعتراضات داخلی حمایت نکرده اند.
رسانههای ماهوارهای خارجی مورد حمایت عربستان در جریان این اعتراضات اهداف خود را پی میگرفتند. سه سازمان تروریستی و فراموش شده دهه شصت در این اعتراضات تلاش میکنند دیده شوند- سازمان مجاهدین خلق، حزب کومله و دمکرات در مناطق کردنشین.
سوال این است که این خیزش سراسری را چگونه می توان تفسیر و تبیین کرد؟ چرا جرقه مرگ جانکاه مهسا، به این خیزش عمومی منجر شد؟ و چه وضعیتهایی در انتظار ایران هست؟ و چه میتوان کرد؟
معنای این اعتراضات
ابتدا تعابیر معنابخشی که به کار رفته است را توضیح میدهم و سپس تعبیر مورد نظر خود را بکار میبرم تا بتواند بهتر این خیزش اعتراضی وسیع را توضیح دهد.
در هفته اول، ما با مرگ مهسا با یک “سوگواری ملی” روبرو بودیم. مرگ مهسا، (مرگی که در جریان گشت ارشاد غیرقابل دفاع به وقوع پیوست) بسیاری از خانواده های ایرانی را، که هر کدام مهسایی در خانه دارند سوگوار کرد-یک عزای سراسری.
بعد از آن و در ادامه اعتراضات گفته میشود ایران شاهد “عصیان ملی” است. زیرا با اعتراضاتی روبرو بودیم که در کنار اعتراضات مدنی زنان و جوانان بخشی از اعتراضات هم ناشی از خشم معترضین بود و از شدت خشم، معترضین فحش میدادند و یا سطلهای زباله آتش زده میشد. اما تعبیر عصیان ملی با اینکه رگههایی از واقعیت را به همراه دارد، دقیق نیست. زیرا عصیانها سریع برانگیخته و خاموش میشود اما این اعتراضات شصت روز هست که تداوم دارد.
لذا در معنا بخشی به این اعتراض سراسری گفته میشود ایران با یک “جنبش اجتماعی ملی» روبرو است. جنبشی است که میخواهد زندگی داوطلبانه و آزاد را از حکومتی که سبک زندگی مطلوب خود را به جامعه تحمیل میکند بازپس بگیرد و به حکومت می گوید در زندگی ما دخالت نکن. البته در بیست سال گذشته، پویشها و جنبشهای آرام مبتنی بر سبک زندگی در جامعه ما وجود داشته است مثل جنبش زنان و جوانان. ولی این جنبشها با مرگ مهسا پرتوانتر و همهگیرتر شدند. این وجه جنبش در پوشش روسری در میان زنان هویدا است. حتی پیرزن ۸۰ ساله در خیابان روسری خود را بر میدارد.
البته در برابر ارزیابی فوق گفته میشود جنبش های اجتماعی دارای گفتمان و مطالبات تا حدودی مشخص، تشکل ها و شخصیت های باسابقه هستند. مثلا جنبش سبز چنین جنبشی بود، رهبر، گفتمان و سازمان و تشکیلات داشت. ولی در خیزش اعتراضی مهسا با یک طیف متنوعی از مطالبات روبرو بودیم (از مخالفت با گشت ارشاد تا مطالبه تغییر ساختار سیاسی) و چون سازمان این جنبش شناخته شده نیست و از شبکه هایش افقی و مویرگی برخوردار بود و رهبر شناخته شدهای ندارد از این اعتراض عمومی به جای جنبش اجتماعی از «جنبش جدید اجتماعی»، مثل جنبش سراسری دهه شصت میلادی فرانسه، یاد میکنند.
تعبیر معنابخش دیگری که بکار رفته این است که گفته میشود ایران با اعتراضات مهر و آبان ۱۴۰۱ وارد «وضعیت انقلابی» شده است. البته اگر منظور از وضعیت انقلابی این باشد که بخشی از معترضین در خیابانهان خواهان تغییرات ساختاری در حکومت هستند حرف درستی است.
ولی حداقل به سه دلیل میتوان گفت هنوز جامعه ایران با وضعیت انقلابی روبرو نشده است-مگر بعدا اتفاق بیفتد. اول اینکه انقلاب در وضعیتهایی اتفاق میافتد که دولت در جامعه پوشالی باشد. درست است که جمهوری اسلامی در ایران با کسری مشروعیت، کارایی و رانت جویی روبرو است ولی حکومت پوشالی نیست و قابل مقایسه با حکومت پهلوی در سال ۵۷ نیست. سال ۵۷ از بلوک قدرت فقط شاه و فرح و سگشان مانده بود، همه رفته بودند. اما جمهوری اسلامی ارکان امنیتی دارد و قادر است پایگاه مردمیاش را حفظ کند و حتی بسیج کند.
دلیل دوم که وضعیت انقلابی نیست این است که کثیری از اقشار اصلی شهرها در برابر حکومت پوشالی به نیروی اپوزیسیون و جایگزین اعتماد میکنند و امید میبندند. سال ۵۷ چنین بود، امام بعنوان رهبر انقلاب و یارانش، سنجابی بعنوان رئیس جبهه ملی و بازرگان بعنوان رئیس نهضت آزادی و نواندیشان دینی با هم نا امضا کردند و گفتند شاه باید برود و کثیری از مردم به این اپوزیسیون اعتماد و امید داشتند. چنین اپوزیسیونی مورد اعتمادی در ۱۴۰۱ ایران وجود ندارد.
دلیل سوم اینکه در وضعیت انقلابی قشرهای اصلی شهرها به انقلاب می پیوندند. چنین شرایطی در ایران کنونی نیست. هم اکنون حدود هفتاد در صد مردم با اینکه از حکومت ناراضیاند ولی امیدی هم به نیروی اپوزیسیونی که مدعی است، ندارند و به اعتراضات جوانان و زنان نپیوسته اند.
برآیند هشت جنبش
اگر خیزش اعتراضی اخیر انقلاب نیست پس گستردگی و با دوامی این خیزش اعتراضی برای چیست؟ به نظر من با مرگ مهسا و حضور چهار عامل (که در بخش تبیین توضیح میدهم) خیزش اعتراضی ۱۴۰۱ با فعال شدن چند جنبش اجتماعی به طور همزمان شکل گرفت و به همین خاطر با اعتراضی گسترده و با دوام روبرو هستیم. من در کتاب جامعه شناسی سیاسی ایران به همین دلیل از «جامعه جنبشی» ایران صحبت کردهام و تک تک این جنبشها را توضیح دادهام. میتوان گفت مرگ مهسا حداقل هشت جنبش را در ایران فعال کرد که به ترتیب عبارتند از: جنبش جوانان، جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش اصلاحجویی، جنبشهای صنفی و عدالتخواهانه (کارگران، معلمان و بازنشستهگان)، جنبش محیط زیستیها و جنبش ایرانیان ناراضی که نمیتوانند با آرامش به ایران سفر کنند.
در برابر این جامعه ناراضی، مطالباتی و جنبشی، حکومت متصلب و متوهم قرار دارد که بجای گشودگی، نمایندگی و پاسخگویی به جامعه و بجای توسعه جامعه دنبال بازدارندگی، دنبال مهندسی فرهنگی و اقتصاد خصولتی بسته و ضد محیط زیست است. با مرگ مهسا جامعه ناراضی و جنبشی ایران سیلی محکمی به این حکومت متصلب و متوهم زد.
تبیین و تعلیل این خیزش اعتراضی
به نظر من چهار عامل در ایران باعث شد که مرگ مهسا جامعه ایران را با این خیزش اعتراضی که برآیند هشت جنبش بود روبرو کند.
عامل اول که عامل قدیمی است مهندسی و انقلاب فرهنگی از بالا توسط حکومت است. چهار دهه هست که حکومت فقط میخواهد سبکها و ارزشهای خود را به جامعه حقنه کند بدون آنکه مقید به مطالعه پیامدهای آن باشد. برای مثال چهل سال است که حکومت دنبال حجاب اجباری، علوم علمی دینی، سبک زندگی و مدرسه دینی است بدون این قائل به مطالعه نتایج کار خود باشد. چهل سال است که با تحمیل حجاب جامعه را شل حجاب کرده و باز با قدرت دنبال تحمیل سبک زندگی است. چنین عاملی در جامعه ناراضی تولید میکند.
عامل اول که همیشه بود ولی عوامل سه گانه دیگر در دهه اخیر بیشتر فعال شده و به نظر من هر کدام این عوامل اگر نبودند جامعه ایران با این وسعت با اعتراض روبرو نمیشد.
عامل دوم خطای بزرگ بلوک قدرت در یکدست سازی حکومت بود. هر چه حکومت با ابزار نظارت استصوابی از جمهوریت نظام فاصله گرفته و انحصاریتر شده جامعه را اعتراضیتر کرده است. پس از مهندسی انتخابات ۱۴۰۰ حکومت ایران اقلیتیتر و بیسپرتر شد.
عامل سوم مساله بحران مستمر اقتصادی است ده سال است با رشد اقتصادی نزدیک به صفر روبروئیم، رفاه مردم کاهش پیدا کرده، سیدرصد طبقه متوسط ریزش کرده و فقر گسترده شده است. لذا در این اعتراضات با شهروندان بیقرار، بیافق و عاصی روبرو هستیم و شاهد خشمشان در اعتراضات هستیم.
عامل چهارم سیاست خارجی پرهزینه حکومت است. این سیاست خارجی ایران را با تحریم عظیم و مستمر روبرو کرد. تعامل اقتصادی ایران با جهان در جهت توسعه کشور نبود و در جهت شبکههای فساد تحریم حرکت شد. این سیاست خارجی برای ایران دشمن فعال درست کرده است. در گذشته مساله منطقه اعراب و اسرائیل بود هم اکنون مساله کشور عربستان و ایران است و عربستان دشمنی خود را از طریق موشکهای رسانهای و ماهوارهای انجام میدهد. سیاست غلط خارجی ما در جنگ پوتین با اکراین دشمنی آلمان، انگلیس و فرانسه علیه ایران را فعال کرده است.
هر کدام از عوامل فوق اگر وجود نداشتند بر درجه کوبندگی اعتراضات اثر میگذاشت.
به کجا می رویم؟
درباره آینده جامعه ایران قطعی نمیتوان صحبت کرد. ولی با توجه به چارچوب تحلیلی فوق میتوان از وقوع سه وضعیت در ایران صحبت کرد. یکی اینکه حکومت در ایران با سیلی محکمی که از جامعه ناراضی خورده تن به تغییرات و اصلاح سیاستهای داخلی و خارجی بدهد. علائمی از تغییر رفتار بخشهای بیرونی حکومت هست ولی هنوز تغییری در سیاستهای هسته اصلی قدرت ایجاد نشده است.
وضعیت دوم ادامه وضع موجود است. یعنی حکومت همچنان دنبال کنترل جامعه باشد و جامعه هم همچنان دنبال مقاومت و اعتراض باشد. البته نتیجه این وضع یک دولت و جامعه ضعیف هست. در حالی که ایران قرار بود طبق سند چشمانداز بیستساله، اولین کشور پیشرفته منطقه باشد. الان امارات اولین قدرت اقتصادی منطقه است.
وضعیت سوم احتمال این هست که با تداوم تصلب و توهم حکومت و از دست دادن فرصت اصلاح ایران وارد وضعیت انقلابی بشود. اما همچنان که گفتم ایران با وضعیت انقلابی فاصله دارد و حکومت هم در مقابله با انقلاب در ایران مصمم است. لذا در چنین وضعیتی ممکن است بجای وقوع و پیروزی انقلاب، ایران به تدریج با فرایند بلندمدت ناامنی و فقر روبرو شود.
چه باید کرد؟
وضعیت خطیر اعتراضی کنونی ایران را نباید ماست مالی کرد مثل صدا و سیما که آن را اغتشاش و یا ساخته خارجی مینامد. حکومت هرچه زودتر باید بفهمد که بدون کمک جامعه مدنی نمی تواند چهار عامل بحرانزا را که به ان اشاره شد، حل کند. بدون گشایس سیاسی و انتخابات سالم، مطبوعات آزاد و احزاب سیاسی و سمنها نمیتوان کمک جامعه مدنی را جلب کرد. با یک عده پر ادعا و کار نابلد نمیتوان کشور را به صورت کارامد اداره کرد. بیست سال است هیچ راه حل ناگفتهای برای حل مشکلات جامعه باقی نمانده است. کارشناسان، منتقدان، اقتصاددانان، جامعه شناسان و … راه حل های مختلف را در امور مختلف گفته اند. ولی تا بلوک قدرت اراده به تغییر را نشان ندهد درمانی صورت نمیگیرد.
شایسته است نیروهای جامعه مدنی و حکومت به طور نانوشته دنبال پیشنهادهای برد-برد باشند. ادامه وضعیت تصلب حکومت و مقاومت جامعه یک وضعیت باخت -باخت هست چون مالا ایران ضعیف میشود. وضعیت انقلابی یک وضعیت باخت-باخت است چون حکومت مقاومت میکند و جامعه آسیب میبیند. وضعیت پذیرش اصلاحات و انتخابات سالم یک وضعیت برد-برد هست. زیرا بجای تقابل حکومت و جامعه هر دو به طرف توسعه کشور حرکت میکنند. و آن هفتاد درصد ساکت جامعه امیدوار میشود.
انتهای پیام/