مرثیهی حذف یک مصلح/ «پشیمان نیستم»
مرثیهی حذف یک مصلح
«میخواستیم برای مردم کاری کنیم»، «هر کس در این مسیر برای خدا قدمی برداشته ماجور است» و «پشیمان نیستم».
ابوالفضل فاتح
بسمه تعالی
این سال ها، جریانی با شعبده، «سالگرد دفاع مقدس» را به «سالگرد تحریف دفاع مقدس» بدل ساختهاند.
جریانی که از ابتدا با حاکمیت مردم، ارزش های مردمی انقلاب و دفاع مقدس الفتی نداشت و نان خود را در تنور منفی بافی، اختلاف افکنی و فرصت طلبی می پخت، پس از امام، در غفلت و شکاف و اشتباه نسل اول، روز بروز فربه تر شد و با دو شیوه تخریب و تحریف، حد اکثر تلاش خود را به کار بست که از یک سو افتخارآفرینان آن دوران را تخریب کند و از سوی دیگر با تحریف، افتخارات آن دوران را به نام خود مصادره نماید.
جمله اقدامات این جریان، تلاش برای انحراف انقلاب از مسیر اصلی خود با تضعیف ارزش های بنیادی، حقوق اساسی و جمهوریت به همراه تحریف گفتمان یا انکار نقش آفرینی های موسسان انقلاب از جمله آیت الله شهید بهشتی، آیت الله شهید مطهری و آیت الله هاشمی رفسنجانی و …. بود.
اما ظلم مضاعف دیگر این جریان به دولت دفاع مقدس و نخست وزیر آن صورت می پذیرد که متاسفانه، به دلیل حاکمیت فضای رعب و تحفظ و مصلحت اندیشی های شخصی واکنشی هم نسبت به این ظلم غم انگیز مشاهده نمی شود. پرداختن به این موضوع علاوه بر سکوت نکردن در برابر یک ناروایی بیّن، از آن جهت اهمیت دارد که می تواند به عنوان یک نمونه از تبار شناسی تحریف و انحراف و پرده کشیدن بر حقائق در دل انقلاب اسلامی بیانجامد.
پرده اول؛
کیست که نداند، آقای میرحسین موسوی یکی از مردمی ترین مسئولان چهل ساله اخیر و یکی از امین ترین کارگزاران «مورد علاقه و حمایت امام در طول دوران تصدی پست نخستوزیری در حساسترین و دشوارترین مراحل تاریخ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود». امام با کسی تعارف نداشت و در مسائل انقلاب اهل رفاقت یا رودربایستی یا خط و خط بازی های رایج این روزها نبود.
حیات کشور و بقای انقلاب در برابر امواج یکی از سهمگین ترین جنگ های قرن بیستم قرار داشت. نیازمبرم نظام به دولتی کارآمد، با درکی همه جانبه از شرایط و آماده جانفشانی های بی دریغ، امام را به این نتیجه رسانده بود که در میان خیل شخصیت های روحانی و غیر روحانی آماده ی پست نخست وزیری، انسانی بی ادعا نظیر مهندس موسوی از عهده بر خواهد آمد.
علاوه بر تقوی و صداقت شخص مهندس موسوی، کارامدی و ابتکارات منحصر بفرد دولت ایشان در حمایت از دفاع مقدس و در عین حال حفظ تمامیت کشور، پی ریزی بنیان های توسعه ی صنعتی و پیاده سازی بزرگترین شبکه بهداشت در منطقه به رغم وضعیت جنگی و کمترین درآمد نفتی و همچنین اتخاذ سیاست های عدالتخواهانه واقعی و نه تصنعی در حمایت از طبقات مختلف مردم به ویژه مناطق محروم و معلمان و کارگران و … و همچنین تامین وتدارک مستمر مایحتاج عموم مردم با ارزان ترین نرخ ممکن در آن دورانِ پر ماجرا، از دلایل تداوم تزلزل ناپذیر پشتیبانی و اعتماد امام و مردم بود.
نتیجه ی آن اقدامات همه جانبه وسیاست های مردم محور و منسجم، تبدیل آن دوران به یکی از شیرین ترین دوران پس از انقلاب در ذائقه ها است. اما شاید باور نکنید در آن دوران سرنوشت ساز که متوسط در آمد نفتی کشور کمتر از ۱۴ میلیارد دلار بود و در سالهای پایانی دفاع مقدس به کمتر از ۷ میلیارد دلار رسید،
باید برای حفظ شبکه آسیب پذیر نفتی کشور از تیر رس دشمن، مجاهدت های شبانه روزی اعجاز گونه صورت می گرفت و در شرایطی که خرابکاری ها و توطئه ها کشور را محاصره کرده بود و جنگ در بیش از ۱۶۰۰ کیلومتر مرز زمینی و تا صدها کیلومتر در عمق مرزهای هوایی ایران شعله می کشید، و موشکها و هواپیماهای رژیم متجاوز بعث تحت حمایت نظام سلطه، نه تنها اکثر مراکز حیاتی بلکه ساکنین شهرهای کشور را هدف قرار داده و به ویژه مردمان نیمه غربی از دزفول و اهواز و کرمانشاه و تبریز و اصفهان تا تهران را قطعه قطعه می کرد، و نه تنها هر گونه سرمایه گذاری که حفظ سرمایه های موجود نیز غیر ممکن می نمود، دولت با درخشان ترین عملکرد، تلاش کرد تا سیاست و اقتصاد و اجتماع دچار چند پارگی نشده و جبهه و پشت جبهه استوار بماند.
حساب منتقدان منصف جدا، اما در همان شرایط گروهی از مخالفان این شخصیت و دولت ایشان، بی آن که خود دستی در آتش داشته باشند، از غیر منصفانه ترین تعریض ها و ناجوانمردانه ترین کارشکنی ها دست نکشیدند و با مطالبه توقعاتی در سطح شرایط صلح، خون ها به دل امام و ملت و دولت نمودند؛ همان کارشکنی ها که برای مردم ما در دورانهای مختلف آشناست؛ همان ها که یا باید خود در قدرت باشند و یا چوب در لای چرخ هر دولتی گذاشته و نامش را هم دفاع از ارزش ها می گذارند.
همان ها که بعدها از هر ۹ روز یک بحران در دولت آقای خاتمی آفریدند، همان ها که از ابتدای کار آقای ظریف اقداماتی خائنانه چون تلاش عمدی برای بر هم زدن روابط منطقه ای نظیر اشغال سفارت عربستان، و تخریب روابط بین المللی نظیر حمله به سفارت انگلستان، و مانع تراشی های آشکار در مسیر برجام را از آنها به خاطر داریم.
همان ها که با اطلاعات غلط و سنگ اندازی عامدانه در وارادات کالای حیاتی واکسن و تبلیغات عجیب و غریب علیه واکسن ها، در یک امر بدیهی اختلال کردند تا شاید فکر غلط خود را به کرسی بنشانند، و یا دیگران را ساقط و خود را منتفع کرده و دوستان خود بر اریکه قرار دهند که دیدیم به هر دلیل که بود، چگونه به قیمت وقفه در امورحیاتی کشور و حتی جان مردم بیگناه تمام شد.
آری در آن دوران جنگ نیز، امثال چنین رویکردها و جریاناتی که برای همه ما آشناست و معمولا از بی اطلاعی و عِرق و احساسات برخی شخصیت ها و مراکز نیز سوء استفاده می کنند، با ظاهری حق به جانب، دامنه ی کارشکنی ها برای به شکست کشاندن دولت را تا جایی گسترش دادند که حتی در توزیع نان و برنج و دیگر مایحتاج و در رساندن ارزاق ارزان به مردم، اخلال نمودند و چنان اوضاع پیچیده شد که امام خمینی در ۱۶ تیرماه ۱۳۶۲ در بیانیه شدید الحنی با گلایه شدید از کارشکنی های مخالفان دولت مهندس موسوی، اختیارات جدیدی را برای عبوراز موانع به دولت واگذار نمود.
امام مراقب بود و نمیگذاشت که این گونه جریانات به اهداف خود نائل آیند. با فرمان امام و واگذاری اختیارات به دولت، مشکلات جاری حل شد، اما دامنه ی مخالفت ها به رغم شدت جنگ، فروکش نکرد و در مجلس دوم در قالبی جدید هویدا گردید.
پرده دوم؛
در مجلس دوم، اقدامات گسترده سیاسی برای عزل نخست وزیر شکل جدیدی به خود گرفت. اما، به رغم همه تلاش ها برای معرفی نشدن مهندس موسوی برای دور دوم به مجلس، امام در ۵ مهرماه ۱۳۶۴ در نامه ای به مجلس اعلام نمودند ” آقاى مهندس موسوى را شخص متدین و متعهد، و در وضع بسیار پیچیده کشور، دولت ایشان را موفق مىدانم”.
با این تایید صریح، تلاش های جریان مخالف به شکست انجامید و دولت مهندس موسوی ابقاء شد، اما در عین حال بیش از ۱۰۰یکصد تن از نمایندگان مجلس دوم که از نظر فکری جناح اقلیت آن روز و بخش بزرگی از جناح مسلط امروز را شکل می دهند، بر حذف مهندس موسوی اصرار ورزیدند. انتقاد امروز متوجه اظهار نظر آن روز این گروه نمایندگان نیست. نکته حائز اهمیت آن است که گروهی از اینان، همان جریانی هستند که آن روز مخالفت علنی با رهبری کشور را در شرایط جنگ توصیه و توجیه می کردند،
اما در دوران بعد، در برابرهسته های قدرتی که هر منتقد خود را به نام مخالفت با رهبری و هر منتقد رهبری را به عنوان مخالف اسلام، با تیغ رد صلاحیت و شیوه های دیگر از جمله زندان و ارعاب و حصر و حذف از پیش پای برمی داشت، سکوت اختیار کرده و یا همراهی نمودند. هیچکدام از ایشان به رغم مخالفت علنی با رهبر کشور در زمان جنگ، در دوره های بعدی انتخابات، رد صلاحیت نشدند، اما خود یا همفکرانشان واضع یا حامی رد صلاحیت های گسترده در کشور گردیدند، و دیدیم چگونه در شعبده ی تضعیف جمهوریت و حقوق مدنی و آزادی های اجتماعی به کار بسته شدند.
پرده سوم؛
مهم ترین برگ حمایت از دولت دفاع مقدس، به آخرین دست نوشته های رهبر فقید انقلاب باز می گردد، آنجا که در اواخر عمر با فراست و تیزبینی خاص خود، گویی امروز را پیش بینی می کردند و می دانستند بعد از ایشان بر دولت دفاع مقدس از سوی کسانی که از دور هم دستی بر آتش نداشته اند، چه خواهد رفت. لذا در آذرماه ۶۷ بیان داشتند: «از آنجا که ممکن است این روزها افرادی بخواهند نسبت به دولت خدمتگزار شبهات و القائاتی در اذهان عامه به وجود آورند و زحمات بیشائبه و طاقتفرسای شما را خصوصاً در مسئله جنگ خدشهدار نمایند،
لازم است این نکته را تذکر دهم که من همچون گذشته شما را فردی لایق و دلسوز برای انقلاب اسلامی میدانم، و زحمات شما را در دوران جنگ و تجهیز سپاهیان اسلام فراموش نمیکنم، و الآن نیز شما را تأیید و حمایت میکنم». این ادبیات و رویکرد را مقایسه کنید با آنچه این سالها از تریبون های رسمی از جمله صدا و سیما درباره مهندس موسوی و دولت دفاع مقدس شنیده اید. حال آن که تحلیل محتوای دیدگاه های رهبر فقید انقلاب نشان می دهد، جز در موارد بسیار نادر، از احدی چنین حمایت هایی نداشته اند که یک فرد و کارنامه اش را یکجا چنین صریح و بلا شرط تایید نمایند.
پرده چهارم؛
ادبیات حمایتی بنیانگذار، تا مدتی جریان تخریب را به انفعال و سکوت واداشت، اما هشدارها جدی گرفته نشد. ایشان خطاب به مردم و مسئولان درباره کسانی که در جنگ مشارکتی نداشته اما بعدا مدعی شده بودند، اظهار داشتند: «نگذارند این مدعیان بىهنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنهها برگردند» همان ها که در «چند سالِ مبارزه و جنگ به هر دلیلى از اداى این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کردند». اما چنان که می دانیم،
پس از امام، در اشتباهی استراتژیک و به دلایلی که در این نوشته نمی گنجد، به تدریج شیفت گفتمانی (پاردایم شیفت) در انقلاب اسلامی روی داد؛ و نیز در مصلحت اندیشی ها و حذف های مرحله ای و زنجیره ای که برای حفظ قدرت مرکزی رخ می داد، جریان مرموز حذف با هم پیمانی جریان خودخواهی و عناد و نسیان که معمولا در حاشیه ی جریانات نزدیک به قدرت آن روز شکل گرفته بود و با شناسایی مدل رفتاری و ویژگی های خوشامد سیستم، حالا در نهادهای تعیین کننده بالا دستی نفوذی خاص یافته بود،
گویی کار نیمه تمام خود را که در دوران نخست از انجام آن عاجز مانده بود، به انجام رساند و بسیاری از اصول به ویژه اصول مبتنی برجمهوریت و آزادی و کرامت مردم را از اولویت فضای گفتمانی انقلاب و نظام خارج ، و رجال دوران نخست را از عرصه ی سیاسی منزوی و مهندس موسوی و همفکران او را به کلی از صحنه ی اجرایی کشور حذف نمود. گویی اساسا چنان گفتمانی و چنان شخصیت هایی و چنین دولتی در بالاترین عرصه های فکری، سیاسی و اجرایی کشور حضور نداشته و نیازی به تجربیات گرانسنگ مدیریت بحران دوران جنگ وجود ندارد.
چگونه ممکن بود سخاوتمندانه کشور را از چنان سرمایه هایی ان هم در مقطع مهم پس از جنگ محروم ساخت؟ چه بسا روزی بتوان در کنار ناتوانی در گفت و گوی داخلی، ناپختگی و تنگ نظری و فقدان دوراندیشی، انحصار طلبی، و کینه های جناحی، حتی رد نقش آفرینی منافقین و اسرائیل و قدرتهای بیگانه را نیز در این تحول گفتمانی و حذف های سیستماتیک مشاهده کرد.
پرده پنجم؛
مهندس موسوی در سالهای پس از دفاع مقدس سکوت اختیار کرد. چرا که به وضوح جریان سیاسی و اجرایی حاکم با او الفتی نداشت و انزوای او را می پسندید. او نیز مایل نبود، بهانه ای برای تشتت آراء و شکاف های بی حاصل در دوران حساس پس از جنگ و امام باشد. اما در سال ۱۳۷۵ با اصراروسیع نخبگان برای نامزدی ریاست جمهوری در سال ۷۶ مواجه شد. در حالی که همه او را نامزد قطعی جریان خط امام آن روز می دانستند، او به ناگهان انصراف داد و درباره این انصراف معنی دار سکوتی سنگین اختیار کرد. سکوتی که خوانش دلایل پشت پرده ی آن، برای اهل تدبیر دشوار نبود.
پرده ششم؛
در سال ۸۸، با اصرار خیل عظیم نخبگان و دلسوزان و در شرایطی که شبکه دروغ کشور را به لبه پرتگاه برده بود، به صحنه آمد تا به سهم خود در برابر جریان تخریب و تحریف که کرامت مردم و حیثیت کشور را هدف قرار داده بود بایستد. او می خواست آن دسته از اصول قانون اساسی و حقوق و آزادی های مردم را که به دلیل شرایط جنگ و یا به دلیل برخی جریانات و مسئولان بی اعتقاد به قانون اساسی و جمهوریت در دوران های بعد بر زمین مانده بود، احیا کند.
او می گفت «آمده ام تا کرامت انسان ها را پاس بدارم. آمده ام تا از حق مردم دفاع کنم … آمده ام تا از آزادی اندیشه و بیان پاسداری کنم و مدافع آزادی های مصرح در قانون اساسی باشم. … آمده ام تا وسیله ای باشم برای بازگرداندن اقتدار، عزت و هویت ایرانی. آمده ام تا با تنش زدایی و تعامل سازنده روابط بهتری میان کشورمان ایران و جهان برقرار کنم، تا فضا را برای توسعه کشور بگشایم و احترام به ایرانیان را در جهان تامین کنم … آمده ام تا راهی و همراهی باشم برای رفتن به سوی ایرانی مستقل، آباد، آزاد، پیشرفته و سربلند».
اما، جریانی که یک شبه با حمایت های پنهان و آشکار امنیتی و نظامی و سیاسی و رسانه ای و با خوشبینی بسیاری از رجال مذهبی حاکم و چشم پوشی های اعضای شورای نگهبان بر تخلفات به قدرت رسیده بود، با دروغ و تخریب و تحریف کار خود را کرد و تمام قد در برابر او و آرمانهای میلیونها مردم حامی او ایستاد و همان شد که می دانیم.
مهندس با همه ی آرمان ها و آمالش برای کشور، پس از انتخابات ادعایی نداشت. اما مردم در ایفای حقشان از او مطالبه داشتند. شهادت شهود از دامنه تخلفات نیز بر این مطالبه اصرار داشت. لذا اظهار نمود: « من هیچگاه صدایم را بلند نکردم، اما این تکلیف شرعی است که وقتی ظلمی میشود، حرفم را بزنم؛ من نیامده بودم تا برای خود قبایی بدوزم، اما مردم حقی به گردن من دارند و نسبت به پیگیری امانتشان حساس هستند و من نمیتوانم کوتاه بیایم».
مهندس کوتاه نیامد. جریان سوء استفاده از قانون و نهادهای قانونی و جریان دروغ و بهتان و ستم و متملقان دنیا طلب نیز از پای ننشستند. داستان وقایع ۸۸ و صحنه آرایی های خطرناک و بازی های سیاسی و امنیتی و پاره کردن تصویر امام و آتش زدن ها و آشوب های دست ساخته و بازی با مقدسات و …. را که بعدها جریان مدعی و حلقه های انحرافی هم به آن اعتراف کرد، همه می دانیم.
ارعاب و ستم و شعبده، کار خود را به ظاهر پیش برد و مظلوم، مایوس از نهادهای نظارتی و قضایی و در برابر توطئه ها و صحنه آرایی های تصنعی، خدا را خطاب قرار داد و فریاد برآورد: «خدایی هم هست»؛ «این ماییم که علیه امام عظیم الشان توطئه می کنیم و تصویر ایشان را آتش می زنیم؟ این ماییم که حرمت حسینیه و عاشورا می شکنیم؟ این ماییم که آتش می زنیم و خون مردم می ریزیم؟ هیهات. در زمان جنگ و در بسیاری از تنگناها به یاد می آورم که امام می فرمود خدایی هم هست.
من دلم روشن است. بگذار هر چه می خواهند بکنند. بگذار دستهایمان و رسانه هایمان را ببندند و ما را وابسته و بی دین معرفی کنند، اما خدایی هم هست. برای خودم آبرویی قائل نیستم. آنچه بود و هست سرمایه ای از امام و انقلاب و شهیدان است. دل من برای انقلاب، مردم و جمهوری اسلامی می سوزد. به جای تدبیر و پاسخ معقول خشونت ورزیده می شود. همه را دستگیر کرده اند. بیایند مرا هم دستگیر کنند».
پرده هفتم؛
صدها تن از حامیان مهندس موسوی در دادگاههایی جمعی به سان دادگاه های صحرایی به حبس های بلند مدت محکوم، ده ها تن کشته و مهندس به همراه خانم رهنورد و آقای کروبی حصر شدند. نام بردن از مهندس موسوی و کروبی منع اما هتک و توهین و دروغ جایز، رسانه ها مجبور به سانسور و هر که با مهندس الفتی داشت، از بسیاری از حقوق سیاسی و کسب مسئولیت آتی محروم شد.
پرده هشتم؛
چرخ روزگار البته درس های خود را دارد. دولت دهم در شکستی کامل و عبرت آموز برای حامیانش، پایان یافت، کسانی که سردمدار تحریف و دروغ و تحمیل در سال ۸۸ بودند، رسوای مردم شدند. بسیاری از کسانی که در ضرب و جرح و محکومیت حامیان مهندس موسوی نقش داشتند یا مواضع بی حساب برای خوشایند اصحاب قدرت اتخاذ نمودند، از گندم ری محروم ماندند و هر آنچه را داشتند، نیز باختند. امروز نه نامی از آنها باقی است و نه عنوانی. اما مدعیان اصلی از خطای خود نسبت به مهندس عذرخواهی نکردند. اعتراف به حقیقت شجاعتی می خواهد که برخی هیچگاه افتخار آن را نمی یابند. لذا حصر برجای ماند و خانه نشینی آقای خاتمی ادامه پیدا کرد و آقای هاشمی نیز آن گونه از میان پرکشید.
حصر مهندس موسوی و آقای کروبی و خانم رهنورد و اقداماتی از این دست، تنها حصراین شخصیت ها نبود، گویی ادامه ی همان جریان و شکافی بود که از ابتدای دهه ی شصت رخ نشان داده بود. منظور همه جریان منتقد امام یا مهندس موسوی نیست. هدف این نوشته این نیست که گروهی را مطلقا صالح و گروهی را مطلقا طالح معرفی کند که کشور به تنوع جریانات و رقابت های آزاد و قانونمند نیازمند است و در هر جریان نقاط مثبت و منفی یافت می شود.
منظور آمیخته ای از کسانی است که با انگیزه های مختلف، نتیجه ی کارشان زینتی ساختن و تضعیف جمهوریت، مصادره نظام و انقلاب، تحریف اصول، ملعبه ساختن قانون اساسی، خانه نشین کردن بزرگان و کنار گذاشتن نخبگان و و شکل دادن جریان «جعلی» در برابر «اصلی» و جریان «جیب» در برابر «نجیب» و غارت بیت المال و عقب نگاه داشتن کشور بود. جریانی که ثابت کرده است، ارزش ها و قانون جز بهانه ای برای حذف رقیب نیست!
جریانی که می تواند مشتاقانه با طالبان گفت و گو وهمزبانی و حتی همدلی کند، اما از گفت و گوی داخلی و فهم صاحبان اصلی این سرزمین طفره می رود. جریانی که با مستعد دیدن فضا به نفع خود در دهه های اخیر شدت یافت و بی پروا به ارعاب و حذف و نسل کشی سیاسی پرداخت و در دو انتخابات مجلس و ریاست جمهوری اخیر، با حذف علنی و عمدی اکثریت مردم تبلوری جدید و حداکثری یافت.
پرده نهم؛
حالا حصر ده ساله شده است. با همه ی رسوایی جریان جعلی و پشت پرده وقایع ۸۸، این حصر ادامه دارد تا از همیشه ناموجه تر، غیر اخلاقی تر و ظالمانه تر باشد. هر روز سیاستمدارانی از مقابل کوچه اختر عبور می کنند. بخواهند یا نخواهند این کوچه وجدان های خفته را به بیداری فرا می خواند. این کوچه افشاگر جریان مرموزی است که با خانه نشین کردن امثال مهندس موسوی در رخدادهای تلخ و شکاف ها و انحراف های دهه های اخیر نقشی کلیدی داشته است.
پرده دهم؛
از آنچه بر «نخست وزیر دفاع مقدس » و یک «مصلح» و «رفیق جمهور» واقعی گذشت همه مطلعیم. در عین حال، همچنان شاهد این شعبده بازی تلخ مانده ایم و هر روز تردستی تازه ای روی می دهد و حقیقتی به بزرگی انقلاب و به زلالی خون شهیدان و به عظمت ملت شریف ایران در معرض مصادره ی بی ریشه ترین، منحرف ترین و حقه باز ترین حلقه ها قرار گرفته است. روزگاری بنی امیه با شبکه نیرنگ و تزویرشان چه ها که بر سر اسلام عزیز نیاوردند. برخی وقت ها شبهه می کنم که نکند برخی حلقه ها در شبکه ی نیرنگ و تخریب رقیب، اشبه الناس به آنان شده اند؟
حساب پاکان جدا، اما متاسفانه در شهادت و فقدان رهبران نسل اول، یا ناسازگاری یا مصلحت اندیشی یا ساده اندیشی و یا فلج سازی بزرگان دوران نخست، و سکوت و همراهی یا خیانت وابستگان نسل دوم و سوم همچون همه تاریخ، جریان دروغ، و تحریف و شیفتگی به قدرت، هر روز ریشه دوانیده و کار خود را پیش می برد، و چاره ای نمی ماند، تا آن روز که قدرت به سر عقل و انصاف و حکمت در آید، و مردم حاکم واقعی بر سرنوشت خود باشند.
پرده یازدهم؛
این ایام، روایت هفته «دفاع مقدس» با کمترین ذکر نامی از دولت و نخست وزیر موفق و مردمی اش صورت گرفت. گویی جنگ دولتی نداشته است. برای طالبان در رسانه هایشان می سرایند، اما از دولت دفاع مقدس کلامی نمی گویند! و البته این تحریف و انکار صرفا متوجه دولت دفاع مقدس نیست که متوجه بسیاری دیگر از بزرگان و فرماندهان و حماسه آفرینان که امروز هم خط برخی مراکز قدرت محسوب نمی شوند، نیز هست که باید بر این خودخواهی و قدرناشناسی ها و عطش تلخ میراث خواران در تبدیل «هفته ی دفاع مقدس» به «هفته ی تحریف دفاع مقدس» افسوس خورد! که البته تاثیری بر قضاوت اهل بینش، دربارهی خدمتگزاران حقیقی ملت نخواهد داشت. خداوندا، ما را از خطر نسیان و قدرناشناسی و حقد و تحریف و دروغ مصون دار!
پرده دوازدهم یا پرده آخر؛
این مرثیه را با ذکر خاطره ای به پایان می برم.
۲۲ بهمن ۱۳۹۹، تلفن زنگ می خورد، آن سوی خط صدای آشنای مهندس موسوی با همان مهر و نجابت همیشگی است. ده سال حصر، کمترین تاثیری در صمیمیت، استحکام کلام و اراده ی این «مرد» نداشته است. دغدغه و اندک گلایهای برای خود ندارد، او همچنان دغدغه اش مردم و کشور است. این تلفن در سه جمله خلاصه ی مهندس پس از ده سال، نه که پس از ۴۰ سال است: «می خواستیم برای مردم کاری کنیم»، «هر کس در این مسیر برای خدا قدمی برداشته ماجور است» و «پشیمان نیستم».
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
ابوالفضل فاتح
چهارشنبه هفتم مهر ۱۴۰۰