اخبار انجمنفرهنگی

نیم نگاهی به اندیشه صاحب الحیات

نیم نگاهی به اندیشه صاحب الحیات

🔹مرحوم حکیمی باب ویژه‌ای برای عدالت در الحیات، دانشنامه حدیثی و قرآنی باز کرده‌اند که بی‌نظیر و مایه افتخار تشیع بوده است.

🔹عدالتی که حکیمی از آن سخن می‌گوید نه یکی از فروع دین بلکه یکی از دو اصل اساسی تشیع است.

🔹نظام جمهوری اسلامی اگرچه طاغوت سیاسی را ساقط کرده اما در برخورد با طاغوت اقتصادی و سرمایه داران غیرمولد وظیفه خود را انجام نداده است.

🔹حکیمی در برخی موارد صریحا به رغم آنکه از استقلال عقل سخن گفته، عقل را معطوف و مشروط به قرآن و حدیث می‌کند. یعنی عقل در تحلیل نهایی پایبند نقل می‌شود.

🔹متاسفانه هم عدالت و هم حکومت در اندیشه حکیمی فرد محور است. یعنی یک نوع گفتمان پیشامدرن را در اندیشه عدالت او می‌بینیم و کمتر با عدالت سیستمی رو به رو می‌شویم

🔹آقای حکیمی دیالوگ نمی‌کردند اگر با روشنفکران دینی و ایدئولوژی‌های جدید دیالوگ می‌کردند شاید فضای فکری و کوشش نظری ایشان متفاوت‌تر می‌شد.

مراسم بزرگداشت علامه محمدرضا حکیمی با حضور مهدی نصیری و هاشم آقاجری برگزار شد.

مدرسین پرس- بزرگداشت علامه محمدرضا حکیمی به مناسبت چهلمین روز درگذشت ایشان به صورت مجازی توسط انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها در فضای کلاب هاوس برگزار شد.

در این جلسه مهدی نصیری، روزنامه نگار و هاشم آقاجری استاد دانشگاه تربیت مدرس به بیان دیدگاه‌های خود درباره مرحوم حکیمی پرداختند.

در ادامه گزارشی از این جلسه را ملاحظه می‌کنید.

 روایت مهدی نصیری از نبوغ علامه محمدرضا حکیمی

مهدی نصیری به بیان نبوغ علامه محمدرضا حکیمی در حوزه‌های مختلف پرداخت و گفت: ایشان وقتی در سال‌های آغازین طلبگی در درس ادبیات ادیب نیشابوری شرکت می‌کردند ۱۹ ساله بودند و هنگامی که درس را به پایان رساندند، یک قصیده چهل بیتی به زبان عربی در تجلیل استاد سراییدند که آنقدر مایه اعجاب ادیب شد که آقای حکیمی را متنبی (شاعر بزرگ عراق) یاد می‌کنند.

نصیری ادامه داد: ایشان بعد از آنکه درس فلسفه آقای بادکوبه‌ای شرکت را به پایان رساندند، آنقدر بحث را به خوبی فرا گرفته بود که استاد می‌گوید به جای حکیمی از این بعد شما را حکیم صدا می‌کنیم. آقای حکیمی در درس خارج فقه آیت الله میلانی شرکت هم می‌کردند.

نقل است که یک روز آقای میلانی درس خود را شروع نمی کنند تا زمانی که مطمئن شوند آقای حکیمی در جلسه درس حضور دارند. شیخ آقابزرگ تهرانی در تعبیر بلندی ایشان را فاضل کامل تیزبین و نکته سنج و استاد محقق و ماهر و ادیب می‌خواند. مرحوم علامه امینی در تجلیل از آقای حکیمی از ایشان العلامه تعبیر می‌کنند.

نصیری با اشاره به وصیت مرحوم علی شریعتی برای تنقیح آثارش توسط علامه محمدرضا حکیمی افزود: دکتر شریعتی که خود یک نابغه بود، در وصیت‌نامه خود آقای حکیمی را وصی خود برای تنقیح و ویرایش آثار خود قرار داده است که همین نفس وصیت از نبوغ مرحوم حکیمی حاکی است.

مرحوم شریعتی آقای حکیمی را «برادرم مرد آگاهی و ایمان اخلاص و تقوا آزادی و ادب دانش و دین » یاد می‌کند و در همین وصیت‌نامه می‌نویسد: قدرت قلم، روشنی اندیشه، رقت روح، اخلاص نیت، آشنایی با رنج مردم، زبان زمان و جبهه بندی‌های جهان و دانستن فرهنگ انسانی اسلام شیعی همگی در شما جمع است و می‌دانیم که این صفات بسیار کم با هم جمع می‌شود.

 

علامه حکیمی حاضر به انتشار وصیتنامه دکتر شریعتی نشد

این روزنامه نگار در توصیف تواضع علامه حکیمی گفت: آقای حکیمی هرگز حاضر به انتشار وصیت‌نامه دکتر شریعتی نشد. با آن نفوذی که دکتر شریعتی در سال‌های ابتدای انقلاب داشت اگر آقای حکیمی این وصیت‌نامه را منتشر می‌کرد، باعث اشتهار بیشتر آقای حکیمی می‌شد.

وقتی هم که از ایشان پرسیده شد، چرا به وصیت‌نامه دکتر شریعتی عمل نکردید، اشتغالات به کتاب الحیات را ذکر می‌کنند و می‌گویند من چیزی شخصیت‌شکن در آثار دکتر شریعتی ندیده‌ام. یعنی ایشان قائل به نقد غیرمنصفانه‌ای که بسیاری افراد به دکتر شریعتی داشتند نبود.

نصیری با بیان این‌که آقای حکیمی در سال ۴۵ تصمیم گرفتند که از لباس روحانیت خارج شوند ادامه داد: ایشان در شرایطی بودند که می‌توانستند تا سطح مرجعیت بروند. اما احتمالا ایشان احساس می‌کردند مرجع و رساله به اندازه کافی هست و باید به کار دیگری بپردازند. ایشان به تهران می‌آیند و با چند موسسه انتشاراتی از جمله فرانکلین همکاری می‌کنند. یکی از آثاری که ایشان ویراستاری می‌کند کتاب اسلام در ایران نوشته پطروشفسکی است. آقای حکیمی ضمن ویرایش نقدهایی به کتاب وارد می‌کند که پس از انتشار با استقبال ویژه‌ای رو به رو می‌شود و فردی مثل دکتر حمید عنایت از کار آقای حکیمی تجلیل می‌کند.

 

حکیمی حجت بسیاری از روشنفکران و دانشگاهیان ما برای انقلابی شدن بود

او افزود: مرحوم حکیمی باب ویژه‌ای برای عدالت در الحیات دانشنامه حدیثی و قرآنی باز کرده‌اند که بی نظیر و مایه افتخار تشیع بوده است. به خصوص وقتی انقلابیون در چالش‌های نظری با جریان‌های چپ یا سوسیالیستی قرار می‌گرفتند خیلی اوقات ما حرف‌های بالاتری درباره عدالت و اهتمام به فقرا و محرومان با استناد به این آیات و روایات داشتند. ایشان رسما از اصالت اقتصاد و به یک معنا زیربنا بودن اقتصاد سخن گفته است. این زیربنا بودن به این مفهوم است که اقتصاد بر همه وجوه دیگر مثل فرهنگ، سیاست و اخلاق و معنویت تقدم وجودی دارد.

نصیری در توضیح نسبت علامه محمدرضا حکیمی با انقلاب اسلامی گفت: آقای حکیمی یکی از چهره‌های تاثیرگذار در شکل گیری انقلاب بود. بدون شک آقای حکیمی حجت بسیاری از روشنفکران و دانشگاهیان ما برای انقلابی شدن بود. کتاب‌های بیدارگران اقالیم قبله یا سرود جهش‌ها بسیار برانگیزاننده بود. دیدار ایشان با آقاشیخ مصطفی قزوینی که از علمای تفکیکی بود و مرزبندی‌های نظری حادی با امام خمینی داشت، به متقاعد شدن ایشان برای حرکت از مشهد و دیدار با امام خمینی در سال ۴۱ منجر شد.

 

محمدرضا حکیمی از روزهای نخست پیروزی انقلاب نگران نرسیدن به اهداف آن بود

نصیری با اشاره به همراهی محمدرضا حکیمی با انقلاب اسلامی و ناامید شدن از روند آن در سال‌های بعد گفت: ایشان در سال ۵۷ کتابی در تجلیل از امام خمینی و تشریح اهداف انقلاب با عنوان تفسیر آفتاب می‌نویسند. در مقدمه کتاب نکته تامل برانگیز و آینده نگرانه‌ای دارند و می‌نویسند: «من این انقلاب را مانند دیگر ستوده و عظیم دانسته‌ام و ستایش خود را تا آغاز پیروزی و شروع سازندگی و شکل دهی به دستاوردهای انقلاب پیش برده‌ام نه بیشتر تا ببینم دیگران چه می‌کنند.» گویا ایشان از همان روزهای نخست پیروزی نگران این بودند که این حرکت نتواند به اهداف خود برسد.

این روزنامه نگار ادامه داد: ایشان از همان سال‌های نخست انقلاب انتقاد را شروع می‌کنند و ابراز دلخوری نسبت به روند انقلاب می‌کنند. مساله ایشان این بوده که نظام جمهوری اسلامی اگرچه طاغوت سیاسی را ساقط کرده اما در برخورد با طاغوت اقتصادی و سرمایه داران غیرمولد وظیفه خود را انجام نداده است. همان موقع برخی منتقد ایشان در این موضوع بوده‌اند و حرفشان این بود که ایشان تعجیل می‌کنند و این موضوع در فاصله سه سال و پنج سال پس از استقرار نظام دست یافتنی نیست.

آقاجری: سبیل الله همان سبیل الناس است

در ادامه هاشم آقاجری روایت خود از مرحوم محمدرضا حکیمی را بیان کرد. او با تاکید بر آنکه حکیمی متفکر عدالت است گفت: عدالتی که حکیمی از آن سخن می‌گوید نه یکی از فروع دین بلکه یکی از دو اصل اساسی است. حکیمی در نسبت با بینش توحیدی و چارچوب اسلام علوی و شیعی دو اصل اساسی را مطرح می‌کند: توحید و عدل. این دو ویژگی معتزله هم بود و حکیمی با وجود آنکه با اعتزال مرزبندی دارد، با آن‌ها در این دو اصل هم‌پوشانی دارد.

او در ادامه گفت: در بینش حکیمی یک نوع توحید مشاهده می‌کنیم که انتزاعی نیست بلکه او از همبستگی خدا و انسان سخن می‌گوید. حکیمی در مرام جاودانه می‌نویسد: عشق حقیقی و اولوهی از عشق به بندگان خدا جدا نیست و عشق به بندگان خدا هم همان عدالت است. او در موقعیت‌های متعدد و مکرر خدا و مردم را به صورت جایگزین پذیر به کار می‌برد؛ می‌نویسد سبیل الله همان سبیل الناس است و برعکس. این را در ترجمه جلد اول الحیات می‌توان مشاهده کرد.

حکیمی به دنبال جامعه متساوی الطبقات

آقاجری با بیان این‌که نگاه حکیمی به انسان، یک نگاه تعاملی است افزود: توحید معطوف به رابطه انسان با خداست و عدالت از نظر او معطوف به ارتباط با انسان است. او از دو نوع حرکت وضعیی و انتقالی نام می‌برد. حرکت وضعی را مربوط به حالت انسانی و جسمانی می‌داند که در زمینه فیزیولوژی انسان با حیوانات مشترک است. در واقع حرکت وضعی تکامل نیست بلکه نوعی حرکت دوری است مثل حرکت یک گیاه که از دل دانه رشد می‌کند و در نهایت به یک دانه گندم تبدیل می‌شود.

او ادامه داد: از نظر حکیمی ویژگی اساسی انسان حرکت انتقالی است که به معنای حرکت رو به جلوی تکاملی است. در نتیجه حکیمی اساسا تاریخ انسان را بر اساس اصل تکامل تفسیر می‌کند؛ اصل تکاملی که نهایتا هدفش رسیدن به یک جامعه توحیدی و متساوی الطبقات است. حکیمی تا رسیدن به جامعه متساوی الطبقات، جامعه متقارب الطبقات را هم می‌پذیرد؛ جامعه متقارب الطبقاتی که در واقع به طور نسبی در حرکت باشد.

حکیمی عقل را مشروط به قرآن و حدیث می‌کند

استاد دانشگاه تربیت مدرس افزود: جایگاه نظریه حکیمی در زمینه عدالت زمانی مشخص می‌شود که آن را با نظریه‌های یونانی قدیم و نظریه‌های لیبرالی جدید مقایسه کنید؛ نظریه عدالت ارسطویی به مثابه میانه روی و نظریه لیبرالی عدالت به مثابه انصاف جان رالز است. حکیمی بر عدالت به مثابه برابری تکیه می‌کند و این برابری را از نوعی انسان‌گرایی در می‌آورد که انسان‌گرایی حاصل از نگاه توحیدی به انسان است.

به اعتقاد او، حکیمی در برخی موارد صریحا به رغم آنکه از استقلال عقل سخن گفته، عقل را معطوف و مشروط به قرآن و حدیث می‌کند. یعنی عقل در تحلیل نهایی پایبند نقل می‌شود. همچنانکه حکیمی از عقل خودبنیان دینی سخن می‌گوید و این قابل نقد است. اگر عقل خودبنیاد باشد دیگر مشروط نخواهد بود و اگر دینی باشد دیگر خودبنیاد نیست. به نظر من ترکیب این دو تحت تاثیر ادبیاتی است که در یکی دو دهه اخیر در جامعه گسترش پیدا کرد.

 

عدالت در اندیشه حکیمی ناشی از کرامت است

آقاجری با بیان اینکه حکیمی اصل عدالت را یک امر وجودی و ابدی و نه قراردادی می داند افزود: ایشان بر این اصل وجودی در مناسبات بینا انسانی به خصوص در دو بعد اقتصادی و حقوقی تاکید می‌کند. حتی وقتی راجع به ایران و جمهوری اسلامی صحبت می‌کند دو حوزه اقتصادی و قضایی را بسیار مورد توجه قرار می‌دهد.

جنبه اقتصادی عدالت بسیار برجسته است که این ناشی از ماتریالیسم فلسفی یا ماتریالیسم اقتصادی و اجتماعی نیست بلکه ناشی از اصل کرامت در انسان است. یعنی نبود عدالت و فقر غیر از این‌که نیازهای آدمیان را معطل می‌گذارد و انسان را درگیر ابتدایی‌ترین زندگی‌های حیوانی می‌کند، ضدکرامت انسان است.

این استاد دانشگاه با اشاره به ابعاد مختلف عدالت و بی عدالتی گفت: امروز عدالت نه فقط در حوزه طبقاتی، اقتصادی یا استثماری بلکه در حوزه سیاسی، رابطه حکومت کنندگان و حکومت شوندگان، رابطه بازجو و زندانی، کار و سرمایه امروز یک ادبیات بنیادی است که مبارزه با فقر، استمار، سانسور، تحقیر و استخفاف – که من آن را اضافه می‌کنم – دنبال می‌شود. استثمار، استبداد، استکبار و … از دل استخفاف یعنی نفی کرامت انسان می‌آید.به تعبیر قرآن وقتی فرعون مردم مصر را استخفاف کرد توانست آنها را به بردگی بکشد.

«مثلت طاغوت» محمدرضا حکیمی و «زر، زور و تزویر» شریعتی

آقاجری افزود: حکیمی از دل اصل کرامت، اصل عدالت به مثابه برابری را استخراج می‌کند. حکیمی طاغوت را سد راه خدا و مردم می‌‌داند و می‌گوید سد راه سبیل الله و سبیل الناس است. این طاغوت یک مثل با اضلاع طاغوت فکری، طاغوت سیاسی و طاغوت اقتصادی است.

گفتار حکیمی در اینجا یادآور گفتار دکتر شریعتی است که از سه چهره زر و زور و تزویر یا تیغ و طلا و تسبیح سخن می‌گفت. حکیمی مبارزه با این سه طاغوت را لازمه نجات جامعه می‌بیند و در این مبارزه زیربنایی‌ترین حق تقدم را به مبارزه با طاغوت اقتصادی و نفی فقر می‌داند.

این استاد دانشگاه تربیت مدرس ادامه داد: حکیمی سعی می‌کند برخی از آموزه‌هایی که در طول تاریخ از سوی فقها آموزه اخلاقی تلقی شده را سر جای خود برگرداند. وقتی از نسبت انسان‌ها با مالکیت پنج نوع رابطه بین انسان و مال را از هم تفکیک می‌کند یک نوع رابطه، غنای تکاثری است. دوم غنای وافر یا مالکیت وفوری است. سومی غنای کفافی یا مالکیت کفافی است که حکیمی این نوع مالکیت را مشروع می‌داند و دو مالکیت قبلی را نامشروع می‌داند. چهارم فقر به معنی کمبود برای زندگی شرافتمندانه است. پنجمین نوع را مسکنت به تعبیر امروز فلاکت می‌داند. همه این واژه‌ها ریشه‌ای قرآنی دارند.

حکیمی لازمه حرکت آزادی را انتقالی انسان می‌داند

آقاجری با بیان اهمیت آزادی در حرکت انتقالی در اندیشه محمدرضا حکیمی گفت: برای کسانی که آثار حکیمی را نخوانند این سوال پیش می‌آید که چرا او از آزادی سخن نگفته است.

ما در بین متفکرین مسلمان سه نوع متفکر داریم:

دسته اول عدالت را ذیل آزادی تعریف می‌کنند؛ یعنی از دل توحید آزادی را در می‌آورند و از دل آن عدالت را. نمونه بارز این تفکر آیت الله طالقانی است.

اما دسته دوم از دل توحید عدالت و از ذیل عدالت را در می‌آورند.

متفکران دسته سوم بین عدالت و آزادی یک رابطه دیالکتیک برقرار می‌کنند و هر دو را از دل توحید در می‌آورند که نمونه این دسته متفکران دکتر شریعتی است. استاد حکیمی جزو دسته دوم متفکران است. ما می‌توانیم در کتاب مرام جاودانه مشاهده کنیم که او چگونه به آیات و روایات استناد می‌کند و لازمه آزادی را حرکت انتقالی انسان می‌داند.

این استاد دانشگاه همچنین نقد خود به نظریه عدالت و حکومت حکیمی را این چنین بیان کرد: متاسفانه هم عدالت و هم حکومت در اندیشه حکیمی فرد محور است. یعنی یک نوع گفتمان پیشامدرن را در اندیشه عدالت او می‌بینیم و کمتر با عدالت سیستمی رو به رو می‌شویم. گویا انتظار این است که حاکمی عادل داشته باشیم و او این عدالت را برقرار کند. در حالی که امروز ما باید از ساختارها سخن بگوییم که در این صورت نیز آزادی جایگاه بسیار مهمی پیدا کند.

حکیمی نقاد شریف طیف سنتی است

او با بیان این‌که حکیمی نقاد شریف طیف سنتی است ادامه داد: حکیمی می‌گوید فقه ما به جای آنکه کارش را با کتاب طهارت شروع کند باید با کتاب عدالت و قسط شروع شود. حکیمی انقلاب ایران را انقلاب متوقف شده خوانده و می‌گوید در جایی که انقلاب باید ارزش‌ها و آرمان‌ها را محقق کند متوقف شد. کاملا مشخص است که او ناراضی است. او به شدت ناراضی و آنقدر ناراضی است که دیگر اجازه نداد کتاب تفسیر آفتاب او تجدید چاپ شود.

در واقع حکیمی انقلاب را از نظام تفکیک می‌کند. نکته جالب آنجاست که از دل کتاب و سنت حکیمی ایده انقلاب (یا فتنه) مداوم بیرون می‌آید. فقیهان سنی یا شیعه از غزالی اهل سنت تا مجلسی اهل تشیع وقتی با دوگانه «فتنه – نظم» رو به رو می‌شدند جانب نظم را می‌گرفتند. اما حکیمی طرفدار انقلاب مداوم است و این را به امام صادق متکی می‌کند که فرموده است: به دنبال فتنه باشید زیرا فتنه وانقلاب موجب هلاک جباران وپاک شدن زمین از فاسقان میشود

آقای حکیمی به رهبری گفتند چرا انقدر اسلام اسلام می‌گویید؟

در ادامه جلسه مهدی نصیری گفت: آقای حکیمی اگر در بریدن از انقلاب تعجیل هم کرده باشد گذشت زمان نشان داده استنباط او غلط و بیراه نبوده است. یکجا خطاب به جوانان می‌گویند آنچه که می‌بینید به هیچ وجه اسلام نیست و شما نباید از اسلام به دلیل این عملکرد سرخورده شوید.

ایشان منتقد این بودند که روحانیت مسئولیت‌های اجرایی را برعهده گرفته‌اند و می‌گفتند روحانیت باید به نظارت اکتفا می‌کرد. ایشان نسبت به پسوند اسلامی بسیار حساس بودند. در جلسه‌ای که سال ۷۶ به دعوت رهبری صورت گرفته بود انتهای جلسه آقای حکیمی وارد شدند. این اولین دیدار علامه حکیمی با آیت‌الله خامنه‌ای بعد از رهبری ایشان بود. از ایشان پرسیدم در آن جلسه چه گذشت؟ ایشان گفتند به رهبری گفتم چرا انقدر اسلام اسلام می‌گویید؟ کجای ما اسلامی است؟ ایشان تلقی کردند که حرفشان مورد قبول واقع شده است.

هرچند که علامه بعدا از تاکیدات بر تمدن نوین اسلامی، جامعه اسلامی و … دلخور شده بودند. در هرصورت ایشان مسیر خود را جدا کرد و نسبت به این‌که کسی او را موافق حرکت‌های کنونی بداند حساسیت داشت. ایشان در جایی تعبیر تندی دارند و می‌گویند حکومت اسلامی پیشکش، عدالت علوی هم پیشکش بگذارید انسان در برابر چهار نفر بیگانه از اسلام از این اوضاع خجالت نکشد و بتواند اسم اسلام را بر زبان بیاورد.

روایت از دیدگاه محمدرضا حکیمی و استاد مطهری درباره حجاب اجباری

نصیری سپس به بیان انتقاداتی نسبت به اندیشه علامه محمدرضا حکیمی پرداخت و گفت: یکی از انتقادات به منظومه فکری استاد حکیمی این است که ایشان به مساله آزادی و مساوات سیاسی و اهتمام دین به مقابله با استبداد پرداخته‌اند اما آنها را برجسته نکردند و به این موضوعات شناخته نشدند. برخلاف ایشان، علامه نائینی که می‌گوید کسی که از استبداد دفاع می‌کند زندیق وملحد است.

شاید اهتمام علامه حکیمی به این موضوع می‌توانست تاثیرات خوبی در جامعه و فضای سیاسی ما داشته باشد. از دیگر مواردی که ایشان به آن اهتمام کافی را ندارد مساله آزادی عقیده و بیان است. این موضوع در فقه ما مغفول مانده است. ما ۵۰ آیه درباره آزادی بیان و عقیده داریم.

البته مرحوم حکیمی از کسانی بودند که وقتی بحث حجاب اجباری مطرح شد، پیش استاد مطهری می‌روند و می‌گویند من نسبت به چیزی که امام مطرح کرده‌اند حرف دارد که آقای مطهری می‌گویند من هم حرف دارم. ظاهرا قرار می‌شود بروند صحبت کنند اما این جلسه اتفاق نمی افتد.

نظرات محمدرضا حکیمی درباره تدریس فلسفه کمی نگران کننده است

در ادامه هاشم آقاجری به اولویت عدل و ظلم در اندیشه حکیمی پرداخت و گفت: تضاد پررنگ در اندیشه روحانیون دیندار- بی دین، خداباوری – خداناباوری و … است. حکیمی هم بر حقیقت و هم بر عدالت پای می‌فشارد اما می‌گوید در متن جامعه و تاریخ تضاد عمده که باید بر اساس آن صف‌بندی صورت بگیرد تضاد ظلم و عدل در ابعاد مختلف است. از این جهت حکیمی در رده متفکران چپ قرار می‌گیرد.

این استاد دانشگاه افزود: حکیمی به لحاظ متدولوژی خلوص گراست اما متاسفانه ما هیچ تبیین مستدلی از خلوص گرایی به لحاظ اپیستمولوژی در آثار ایشان نمی‌بینیم. خلوص گرایی ایشان بیشتر به نوعی تعبد و تعهد ایمانی به کتاب و سنت مبتنی است. اما چطور ما می‌توانیم بگوییم برداشت ما تفکیکی‌ها از دین و حدیث اسلام ناب است و برداشت‌های دیگران ناخالص است؟ این مبنای معرفت شناختی بسیار قابل نقد است.

ایشان در یکی از آثارشان درباره تدریس فلسفه می‌گویند آیت الله بروجردی هم با این‌که تا آن اندازه فلسفه در قم تدریس شود مخالف بود. ایشان حتی می‌گفتند امام خمینی هم چنین چیزی گفته اند. ایشان سپس می‌گویند ما باید در مورد تدریس فلسفه در دانشگاه‌ها هم فکری کنیم. من وقتی به این مسائل برخورد می‌کنم کمی نگران می‌شوم به خصوص که ما یک سنت سرکوب فلسفه از قرن پنجم و ششم داریم. این با عقل گرایی و عقل خودبنیاد قابل جمع نیست.

 

ندیده‌ام که یک جوان غیرمذهبی با خواندن آثار حکیمی به اسلام گرایش پیدا کند

هاشم آقاجری افزود: آقای حکیمی دیالوگ نمی‌کردند اگر با روشنفکران دینی و ایدئولوژی‌های جدید دیالوگ می‌کردند شاید فضای فکری و کوشش نظری ایشان متفاوت‌تر می‌شد. آثار ایشان کمتر استدلالی است و بیشتر کسانی می‌توانند مخاطب ایشان باشند که متدین باشند و از طریق حکیمی بتوانند به یک اسلام حماسی انقلابی و عدالت خواهانه راه پیدا کنند. من برخلاف آثار دکتر شریعتی تا کنون ندیده‌ام که یک جوان غیرمذهبی یا مثلا مارکسیست با خواندن آثار آقای حکیمی به اسلام گرایش پیدا کند.

ایشان در مورد نهضت ترجمه یک نظریه بسیار غیرتاریخی و غیرغلمی دارد. ایشان علوم مسلمین را افتخار آمیز مطرح می‌کند اما در عین حال وقتی به فلسفه می‌رسد آن را به نظریه توطئه مبتنی می‌کند و می‌گوید خلفای اموی و عباسی می‌خواستند امامان را کنار بزنند و دستور دانند فلسفه یونانی ترجمه شود تا صدای امامان شنیده نشود.

انتهای پیام/

خبرهای مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا