تحلیلخوزستان

رسالت احزاب و روشنفکران در بحران جنگ- مذاکره‌ی ایران و آمریکا

رسالت احزاب و روشنفکران در بحران جنگ- مذاکره‌ی ایران و آمریکا

دکترغلامحسین قره خانی (عضو هیات علمی دانشگاه و انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها)

به نام خدا

در شرایط حساس و پرتنش کنونی میان ایران و آمریکا، نقش احزاب، جریان‌های فکری و روشنفکران در عبور کشور از این مرحله با کمترین خطر، بسیار حیاتی است. برخی از وظایف کلیدی آن‌ها می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

 ۱. وحدت ملی و کاهش تنش‌های داخلی: احزاب و نخبگان باید از تبدیل اختلاف‌های داخلی به بحران‌های عمیقتر جلوگیری کنند. بعلاوه پرهیز از شعارهای تفرقه‌انگیز و تلاش برای ایجاد اجماع حداقلی حول منافع ملی ضروری است.

 ۲. شفاف‌سازی و آگاهی‌بخشی به جامعه: روشنفکران و تحلیلگران می‌توانند با ارائه تحلیل‌های واقع‌بینانه (بدون اغراق یا ساده‌انگاری) به افکار عمومی کمک کنند تا از هیجان‌های کاذب و شایعات دور بمانند. همچنین نقد سازنده و غیرجنجالی سیاست‌های دولت، بدون تخریب اعتماد عمومی به دستگاه دیپلماسی کشور، اهمیت دارد.

 ۳. حمایت از دیپلماسی هوشمند و راهبردی: احزاب می‌توانند با پرهیز از فشارهای جانبگرایانه حزبی، از محدود کردن فضای مذاکره جلوگیری نموده و به دیپلمات‌ها اجازه دهند با انعطاف و حسابگری عمل کنند. در این زمینه، پیشنهاد راهکارهای عملی (مانند تشکیل کمیته‌های مشترک کارشناسی برای بررسی گزینه‌ها) می‌تواند مفید باشد.

 ۴. کنترل گفتمان‌های افراطی: جریان‌های تندرو (چه موافق مذاکره، چه مخالف آن و چه مجادله کنندگان در خصوص نحوه آن) باید از تحریک احساسات عمومی به سود منافع کوتاه‌مدت سیاسی خودداری کنند. در کنار آن روشنفکران می‌توانند با ترویج گفتمان «تعادل و عقلانیت» در مقابل «تهاجم یا تسلیم»، به کاهش قطبی‌سازی کمک کنند.

 ۵. ارائه راه‌حل‌های بدیل: نخبگان دانشگاهی و استراتژیست‌ها می‌توانند سناریوهای مختلف (از جمله پیامدهای ادامه تنش یا توافق) را بررسی و راهکارهای عملی برای کاهش تهدیدها ارائه دهند.

 ۶. حفظ استقلال و عدم وابستگی به جبهه‌های خارجی: احزاب و روشنفکران باید مراقب باشند به ابزار تبلیغاتی جریان‌های خارجی (چه شرق، چه غرب) تبدیل نشوند و منافع ملی را فدای جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک حزبی نکنند.

 ۷. تقویت اقتصاد و تاب‌آوری اجتماعی: در صورت تشدید تحریم‌ها یا تنش‌ها، نقش احزاب در پیشنهاد سیاست‌های اقتصادی مقاومتی (مانند حمایت از تولید داخلی یا اصلاح نظام توزیع) حیاتی است. بطور کلی عبور ایران از این مرحله خطیر نیازمند وحدت داخلی، عقلانیت جمعی و دیپلماسی هوشمنداست. احزاب و روشنفکران می‌توانند با دوری از جنجال‌های سیاسی، جامعه را به سمت آرامش و تصمیم‌گیری مبتنی بر واقعیت‌ها هدایت کنند.

ممکن است این سئوال مطرح شود که با توجه به شکاف بین حاکمیت و مردم، احزاب چگونه می توانند برای وحدت ملی تلاش کنند در حالیکه هسته سخت قدرت بر اختلافات و تنش های داخلی دامن می زند؟

در پاسخ باید اشاره کنیم که مسئلهی شکاف بین حاکمیت و مردم و تلاش احزاب برای ایجاد وحدت ملی در شرایطی که بخشی از ساختار قدرت به حفظ یا تشدید اختلافات تمایل دارد، یکی از پیچیده‌ترین چالش‌های سیاسی ایران معاصر است. در چنین وضعیتی، نقش احزاب (چه اصلاح‌طلب، چه اصول‌گرا، چه مستقل) بسیار حساس می‌شود. برخی راهکارهای ممکن برای آنها عبارتند از:

 ۱. پرهیز از قطبی‌سازی بیشتر و تمرکز بر «حداقل‌های مشترک»: احزاب می‌توانند به جای تاکید بر اختلافات حزبی و جناحی، بر موضوعاتی که اکثر مردم (صرف نظر از گرایش سیاسی) بر سر آنها توافق نسبی دارند نظیر مواردی از قبیل مقابله با تحریم‌های فلج‌کننده ، حفظ تمامیت ارضی و امنیت ملی، بهبود معیشت و مهار تورم. به عنوان مثال: تشکیل کمیته‌های فراجناحی برای پیگیری این موارد، بدون ورود به مباحث امنیتی-ایدئولوژیک تمرکز کنند.

 ۲. نقش میانجی‌گری و کاهش خشونت‌های گفتمانی: برخی احزاب دارای ارتباط نسبی با هر دو طرف (حاکمیت و مردم) می‌توانند به عنوان سازمان‌های واسط به روشهای زیر عمل کنند: ۱) انتقال دغدغه‌های واقعی مردم به نهادهای تصمیم‌گیر (به جای تشدید آنها در فضای مجازی)، ۲) روشنگری دربارهی پیامدهای سرکوب یا بی‌اعتنایی به خواسته‌های عمومی. هرچند که این احزاب ممکن است از دو طرف به اتهام «نفوذ» یا «سازشکاری»مورد حمله قرار گیرند.

 ۳. بازتعریف گفتمان «امنیت ملی» به نفع وحدت: با توجه به اینکه گاهی هستهی سخت قدرت معمولاً هرگونه انتقاد را تهدید امنیتی می‌خواند. احزاب می‌توانند نشان دهند که سرکوب اعتراضات یا حذف منتقدان، امنیت را ضعیف‌تر می‌کند(مثال: افزایش نارضایتی در سال‌های ۹۶ تا ۱۴۰۲) و نیز مکانیسم‌های نظارتی مشترک را برای کاهش فساد (که به اعتماد عمومی کمک می‌کند) پیشنهاد دهند.

 ۴. فشار از طریق سازوکارهای قانونی (در صورت امکان): حتی در سیستم‌های بسته، احزاب می‌توانند از ظرفیت‌های موجود استفاده کنند: طرح مطالبات در مجلس یا مجامع کارشناسی و ائتلاف با نهادهای نسبتاً مستقل (مانند اتاق بازرگانی یا انجمن‌های صنفی) برای افزایش اثرگذاری مفید خواهد بود. به عنوان مثال اغلب احزاب از فضای انتخابات (حتی اگر محدود باشد) برای طرح گفتمان «وحدت برای بقا» استفاده کرده اند.

 ۵. تقویت جامعه­ی مدنی و شبکه‌های مردمی: اگر فضای سیاسی کاملاً هم بسته باشد، احزاب می‌توانند به جای فعالیت آشکار، از شبکه‌های اجتماعی-اقتصادی با کمک به تشکل‌های محلی برای حل مشکلات روزمره (مانند کمپین‌های محیط زیستی یا آموزش حقوق شهروندی) حمایت کرده و با این کار اعتماد عمومی را افزایش داده و پایه‌ای برای گفت‌وگوهای آینده فراهم کنند.

 ۶. هشدار درباره­ی پیامدهای ادامه­ی شکاف: احزاب می‌توانند با استناد به داده‌های تاریخی و بین‌المللی به قدرت هشدار دهند که شکاف دولت-ملت، ایران را در مقابل تهدیدات خارجی آسیب‌پذیرتر می‌کند (مانند تجربه ی عراق یا لیبی) و یاد آوری کنند که هیچ نظامی در تاریخ با سرکوب دائمی پایدار نمانده است.

در عین حال این اقدامات احزاب ممکن است با چالش‌هایی روبرو باشد. از جمله ریسک حذف، بطوری که هرگونه حرکت مستقل از سوی احزاب ممکن است به انحلال یا سرکوب آنها بیانجامد. بعلاوه بی‌اعتمادی مردم را بدنبال داشته باشد که بسیاری از شهروندان به هرگونه اقدام احزاب (حتی اصلاح‌طلب) با شک نگاه می‌کنند. افزون بر این، نفوذ جریان‌های تندرو بلحاظ این که برخی گروه‌های ذینفع از تفرقه سود می‌برند و مانع وحدت می‌شوند. احزاب در این شرایط باید بین سازش و مقاومت تعادل برقرار کنند. اگر هستهی سخت قدرت به هرگونه گفت‌وگو تمایل ندارد، حداقل می‌توانند با کاهش تنش‌های داخلی، فضایی ایجاد کنند که بحران به خشونت گسترده یا فروپاشی منجر نشود. در عین حال، باید مراقب باشند به ابزار توجیه وضع موجود تبدیل نشوند.

 نقش میانجی‌گری احزاب در کاهش خشونت‌های گفتمانی و شکاف حاکمیت-مردم

در شرایطی که هسته ی سخت قدرت به جای گفت‌وگو، به سرکوب، حذف منتقدان یا تشدید گفتمان امنیتی تمایل دارد، احزاب سیاسی (به ویژه جریان‌های میانه‌رو و دارای ارتباط نسبی با هر دو طرف) می‌توانند با ایفای نقش میانجی‌گرِ غیرقطبی به کاهش تنش کمک کنند. اما این مسیر پرچالش است و نیازمند استراتژی هوشمندانه و مستلزم اقدامات زیر توسط احزاب می باشد:

 ۱. انتقال واقع‌بینانه­ی دغدغه‌های مردم به نهادهای قدرت: از جمله مکانیسم های عملی می توان به تشکیل کمیسیون‌های مشترک بین احزاب و نهادهای حاکمیتی (مانند مجلس، قوه قضائیه یا شورای عالی امنیت ملی) برای طرح مشکلات مردم بدون تحریک احساسات اشاره کرد. و علاوه بر آن، استفاده از زبان غیرتهدیدآمیز می تواند تاثیرگذار باشد (مثال: به جای «اعتراضات گسترده خواهد شد»، بگویند: «کاهش نارضایتی‌ها به ثبات ملی کمک می‌کند»). از مثال های عینی در این خصوص می توان به انتشار بیانیه‌های انتقادی-سازنده (نه انقلابی، نه توجیه‌گر) برخی احزاب اصلاح طلب در اعتراضات اشاره کرد.

 ۲. جلوگیری از افراطی‌گری در گفتمان سیاسی: اقدامات عملی در این خصوص می تواند محکوم کردن هر دو سوی خشونت (هم سرکوب دولتی، هم شعارهای تخریب‌گرایانهی برخی معترضان) و یا ایجاد پلتفرم‌های گفت‌وگوی ملی با حضور نمایندگان دولت، نخبگان و فعالان مدنی (حتی اگر نمادین) باشد.

۳. تبدیل «تهدید» به «فرصت» برای حاکمیت: برخی نهادهای امنیتی هرگونه اعتراض را توطئهی خارجی می‌دانند. احزاب می‌توانند با ارائه آمار و تحلیل‌های داخلی نشان دهند که ریشهی نارضایتی‌ها اقتصادی-اجتماعی است، نه فقط خارجی. همچنین می توانند پیشنهاد دهند که اصلاحات محدود اما واقعی(مانند آزادی‌های محلی، مبارزه با فساد اداری) از انفجار اجتماعی جلوگیری می‌کند.

 ۴. استفاده از ظرفیت‌های قانونیِ موجود: حتی در سیستم‌های بسته، برخی راه‌های نفوذ وجود دارد آن جمله، طرح موضوع در مجلس، حتی اگر مجلس اختیار کامل نداشته باشد، بحث عمومی می‌تواند فشار ایجاد کند و همکاری با نهادهای نیمه‌مستقل مانند اتاق بازرگانی، انجمن‌های صنفی یا مراجع تقلید برای انتقال پیام. بدون تردید موانع پیش‌روی احزاب در ایفای این نقش کم نبوده و نمونه هایی از این موانع می تواند بشرح زیر باشد:

۱. اتهام «نفوذ» یا «خیانت»: هرگونه میانجی‌گری ممکن است از سوی تندروهای حکومتی به عنوان «سازش با دشمن» یا از سوی معترضان به عنوان «عامل نظام» تفسیر شود.

۲. انحصار رسانه‌ای: اگر رسانه‌های اصلی در اختیار جریان‌های تندرو باشد، صدای میانه‌روها کمتر شنیده شده یا شنیده نمی‌شود.

۳. ضعف ساختاری احزاب: بسیاری از احزاب ایران فاقد پایگاه مردمی قوی یا شبکه‌های سازمان‌یافته هستند.

بنابراین احزاب در این مسیر باید بین انفعال و تقابل تعادل برقرار کنند. اگر موفق شوند بدون قربانی شدن، فضایی برای کاهش تنش ایجاد کنند، می‌توانند از فروپاشی کامل گفت‌وگو جلوگیری نمایند.

قابل ذکر است که اتهام نفوذ یا خیانت برای احزابی که واسطه حاکمیت و مردم باشند حتمی بوده و مردم هم رغبتی به این احزاب و دستاوردهای آن نخواهند داشت. حال ممکن است این سئوال پیش آید که احزاب در این خصوص چگونه می توانند عمل کنند که هم موثر واقع شوند و در ضمن اهداف حزبی هم تامین شده باشد؟

باید اشاره کنیم که یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های پیشِ روی احزاب میانجی‌گر، موضوع ترد شدن آن از سوی مردم و حاکمیت باشد. از یک سو اتهام «نفوذ» از جانب حاکمیت و از سوی دیگر بی‌اعتمادی مردم. در چنین شرایطی، هرگونه اقدام نمادین یا سطحی نه تنها تأثیری ندارد، بلکه ممکن است به حاشیه‌رانی بیشتر این احزاب بیانجامد. برای موثر بودن، باید راهبردهایی غیرمستقیم، عملی و مبتنی بر اعتمادسازی تدریجی توسط احزاب به کار گرفته شود از جمله:

 ۱. عبور از گفتمان سیاسی صرف، تمرکز بر «مسائل ملموس مردم»: به عنوان مثال عملی، به جای صدور بیانیه‌های کلی درباره «وحدت ملی»، کمپین‌های مردمیِ متمرکز بر معیشت راه اندازی کنند، کمک به ایجاد «صندوق‌های حمایت از معیشت» در محله‌های فقیرنشین و پیگیری حقوق معوقه کارگران از طریق تشکل‌های صنفی. در چنین شرایطی تاثیرگذاری آن بیشتر خواهد بود چرا که مردم زمانی که ببینند یک حزب مستقیماً دردشان را کاهش می‌دهد(نه فقط شعار می‌دهد)، اعتماد می‌کنند.

 ۲. استفاده از «زبان غیرسیاسی» برای انتقال پیام‌های سیاسی: یکی از راهکارهای ممکن در این زمینه تبدیل مسائل سیاسی به دغدغه‌های امنیت ملی یا اقتصادی است. مثلاً گفت‌وگو با نهادهای قدرت درباره این که اگر قیمت دارو افزایش یابد، امنیت سلامت ملی به خطر می‌افتد (به جای گفت‌وگوی مستقیم درباره آزادی بیان). در این شرایط، چنین بیانی کمتر احتمال دارد که به عنوان «تهدید» یا «نفوذ» تفسیر شود.

 ۳. تشکیل شبکه‌های غیررسمی با نهادهای نیمه‌مستقل: مثال در این زمینه می تواند همکاری با اتاق‌های بازرگانی، انجمن‌های پزشکی یا تشکل‌های محیط زیستی برای فشار جمعی به دولت باشد و چون این نهادها معمولاً حاشیه امن نسبی دارند و می‌توانند بدون برچسب «سیاسی» بودن، تغییر ایجاد کنند، تاثیرگذاری بالایی خواهند داشت.

  1. ایجاد «سندرم اثرگذاری خاموش»: در این روش به جای اقدامات پرسر و صدا، کارهای کوچک اما ملموس انجام دهند که انکار آن برای حاکمیت سخت باشد: مثلاً کمک به آزادی زندانیان غیرسیاسی (مانند معترضان محیط زیستی) با مذاکره پشت پرده. دلیل تأثیرگذاری چنین روشی این است که وقتی مردم ببینند این احزاب در سکوت و بذور از هیا هو نتیجه می‌گیرند، اعتماد بیشتری پیدا می‌کنند.
  2. پذیرش محدودیت‌ها و تعریف موفقیت‌های کوچک: اگر واقع‌بینانه نگریسته شود، در شرایط کنونی، احزاب نمی‌توانند معجزه کنند، اما می‌توانند از فاجعه جلوگیری نمایند. همچنین موفقیت را باید در جلوگیری از اعدام فعالان، کاهش فشار بر مطبوعات یا تصویب قوانین حداقلی تعریف کرد، نه در تغییرات بنیادین. علت اینکه این راهبردها ممکن است به نتیجه مناسبی منجر شود این است که این اقدامات برای حاکمیت کمتر «تهدیدآمیز» به نظر می‌رسند و ممکن است مورد تحمل قرار گیرند و مردم وقتی ببینند یک حزب به جای شعار، نان و دارو می‌آورد، احتمالاً نگاهشان تغییر می‌کند، موفقیت این راهبردها را بالا می برد. نکته پایانی اینکه احزاب باید نشان دهند که نه «عامل نظام» هستند و نه «دشمن نظام»، بلکه پل ارتباطی برای بقای کشوردر شرایط بحران‌اند. نمونه‌های محدودی از دوره‌ها یا جریان‌های سیاسی وجود داشته‌اند که توانسته‌اند تا حدی این نقش میانجی را ایفا کنند، هرچند با چالش‌های جدی مواجه بوده‌اند. در اینجا به چند مورد نسبی اشاره می‌کنم (بدون قضاوت درباره موفقیت یا عدم موفقیت آنها):

 ۱. تشکل‌های صنفی و مدنی غیرسیاسی‌شده:

– انجمن‌های صنفی معلمان یا پرستاران که با وجود فشارها، توانسته‌اند با ترکیب خواسته‌های صنفی و عدالت‌خواهی ، همزمان با نظام گفت‌وگو کنند و هم حمایت بخشی از مردم را جلب نمایند.

 – اتحادیه‌های کارگری مستقل (مانند سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه) که با تمرکز بر حقوق کارگری، گاهی توانسته‌اند به عنوان واسطه بین کارگران و دولت عمل کنند. علت موفقیت نسبی این موارد شاید در این نکته نهفته است که موضوع را از «سیاسی‌سازی افراطی» دور نگه داشتند و بر مسائل ملموس (معیشت، دستمزد) تمرکز کردند.

 ۲. احزاب اصلاح‌طلب میانه‌رو (در دوره‌های خاص):

– نمونه: مجمع روحانیون مبارز (در دوره‌هایی مانند دولت خاتمی) سعی کرد با حفظ چارچوب نظام، اصلاحات داخلی را پیش ببرد. همچنین حزب مشارکت (پیش از انحلال) در برخی موارد کوشید بین مطالبات مدنی و سیستم واسطه شود.

۳. جریان‌های محلی (مثل شوراهای شهر):

– نمونه: شوراهای شهر در برخی کلان‌شهرها (مثل تهران یا اصفهان) گاهی توانسته‌اند با تمرکز بر مسائل محلی (حمل و نقل، محیط زیست)، بدون درگیر شدن در جنگ سیاسی کلان، خدمت‌رسانی کنند. در این میان برخی اعضای شوراها توانسته‌اند اعتراضات مردمی به آلودگی هوا یا کمبود آب را به صورت کارشناسی به نهادهای دولتی منتقل کنند.

 ۴. نهادهای علمی-پژوهشی:

– نمونه: انجمن‌های اقتصادی یا اندیشکده‌های مستقل (مثل موسسه عالی پژوهش تأمین اجتماعی) که با ارائه آمار و تحلیل‌های بی‌طرفانه، گاهی توانسته‌اند سیاست‌گذاران را متوجه بحران‌های اجتماعی کنند. علت تاثیرگذاری این نهادها استفاده از زبان تخصصی به جای زبان سیاسی بوده است. الگوی مشترک این نمونه‌ها بشرح زیر بوده است:

  1. تمرکز بر مسائل غیرایدئولوژیک (معیشت، محیط زیست، حقوق صنفی).
  2. استفاده از زبان تخصصی یا حقوقی به جای شعارهای سیاسی.
  3. اتکا به شبکه‌های مردمی (نه فقط حمایت نخبگان).
  4. پذیرش اصلاحات تدریجی به جای تغییرات رادیکال.

برای بازگرداندن اعتماد مردم به احزاب و بازسازی آن و گردآمدن حول مسئله وطن در شرایط کنونی ایران، نیاز به یک تحول استراتژیک در رفتار و گفتمان احزاب وجود دارد. این مسیر دشوار اما غیرممکن نیست. برخی راهکارهای عملی در این خصوص می تواند بشرح زیر باشد:

 ۱. گذار از «سیاستِ شعار» به «سیاستِ خدمت»: احزاب باید به جای تمرکز بر بیانیه‌های سیاسی، پروژه‌های ملموس مردمی اجرا کنند:

  • ایجاد «خانه‌های عدالت محلی» برای کمک حقوقی رایگان به مردم.
  • راه‌اندازی «پویش‌های مهارت‌آموزی» برای جوانان بیکار.
  • تشکیل «تیم‌های بحران‌زدایی» در محله‌های محروم (مثلاً پس از بلایای طبیعی).

۲. شفافیت مالی و پاسخگویی:

  • انتشار عمومی منابع مالی و هزینه‌کرد احزاب حتی بدون الزام قانونی.
  • ایجاد «شورای نظارت مردمی» متشکل از چهره‌های مورد اعتماد جامعه (معلمان، پرستاران، فعالان مدنی).

 ۳. گفتمان جدید: «وطن‌دوستی انتقادی»:

  • طرح این ایده که میهن‌دوستی واقعی یعنی نقد سازنده برای بهبود کشور، نه توجیه وضع موجود. مثال عملی، راه اندازی کمپین «ایرانِ بهتر ممکن است» با تمرکز بر راهکارهای عملی (نه تخریب یا تبلیغات).

 ۴. بازتعریف «حزب» به عنوان شبکه‌های مردمی:

  • تبدیل ساختارهای فرسودهی حزبی به شبکه‌های محلی خودگردان :
  • حمایت از تشکل‌های مستقل دانشجویی، صنفی و محله‌ای.
  • استفاده از ظرفیت‌های دیجیتال (مثل گروه‌های تلگرامیِ موضوعی).

 ۵. اقدامات نمادین اعتمادساز:

  • واگذاری تصمیم‌گیری‌های کلان به همه‌پرسی‌های داخلی بین اعضا.
  • عذرخواهی عمومی از اشتباهات گذشته (مثلاً همراهی با سیاست‌های ناکارآمد).

 ۶. اتحادهای فراجناحی حول مسائل ملی:

 – تشکیل «ائتلاف‌های موقت» بین احزاب مختلف برای حل مشکلات خاص: مثلاً «کمیته­ی مشترک بحران آب» با حضور اصلاح‌طلب‌ها، اصول‌گراها و مستقل‌ها.

 ۷. بازگشت به خیابان (نه برای اعتراض، بلکه برای خدمت):

  • حضور فیزیکی اعضای احزاب در محله‌ها:
  • برگزاری کلاس‌های سواد رسانه‌ای رایگان.
  • راه‌اندازی «ایستگاه‌های مشاورهی حقوقی سیار».

 چالش اصلی این راهکارها این است که هیچ یک از این راهکارها بدون پایداری و تحمل فشار از طرف احزاب، نتیجه‌بخش نخواهد بود. احزاب باید بپذیرند که اعتمادسازی فرایندی کند و پرزحمت است. امید است روشنفکران و احزاب و نیز حاکمیت با درک درست موقعیت کنونی ایران، به رسالت تاریخی خود به درستی عمل نموده و کشور را از این برهه با کمترین آسیب به سوی ایران بهتر و فردای روشن­­تر عبور دهند.

انتهای پیام/

خبرهای مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا