پاید پایپر، نی نواز هاملن
دکتر ژاله حساس خواه (دانشیار دانشگاه گیلان)
هر چند سال یکبار صاحبان تکنولوژی، همانند نی نواز هاملن با نواختن فلوت سحرآمیز ساکنین زمین را به دنبال خود به شبکههای اجتماعی جدیدی فرا میخوانند تا با وعده تامین پاره ای از نیازهای گمشده انسان (مانند نیازبه باهم بودن، دیده شدن، شنیده شدن، پذیرفته شدن، ارزش داشتن، تعلق داشتن، یکی شدن با جهان، آزادبودن، حق انتخاب داشتن،و در نهایت انسان دیده شدن با همه اختیارات و امتیازات آن ) فکر و روحشان را تسخیر کنند.
این روزها نیز پس از شبکههای نام آشنایی مانند وایبر، فیس بوک، اینستاگرام، تلگرام، واتس اپ، تیک تاک و غیره، نوورودی به نام کلاب هاوس متولد شد که توانست در کوتاه مدت توجه عموم را به خود جلب کند و ثروتی عظیم برای بنیانگذارانش به ارمغان بیاورد.
کلاب هاوس یک اپلیکیشن صوتی تحت سیستم عامل آی او اس که ورود به آن تنها از طریق دعوتنامه امکان پذیر است. اما حتی علیرغم همه این محدودیتهای سیستمی و ساختاری موفق شد با نوای سحر آمیز پایدپایپری بطرز خیره کنندهای خیل عظیمی از علاقمندان را افسون و به داخل بکشاند!
اما آخر قصه به کجا ختم می شود؟ آیا نی نواز هاملن همه کودکان شهر را افسون می کند و باخود میبرد یا یا به وعدهاش آنگونه که قول داده عمل میکند و انسان را به گمشده اش میرساند؟ اگرچه ادعای پاید پایپر این است که دومی رخ میدهد ولی قصه بشر و زیاده خواهیاش پیچیده تر از آن است که به این سادگی باورش کنیم. انسان موجودی چند وجهی با دو وجه غالب فرشته و دیو است، یعنی همانگونه که فرشته خویی، عشق، آزادی، نوعدوستی و بسیاری از خصایل خوب از صفات ذاتی انسان است، دیو سیرتی، زیاده خواهی، سلطه جویی، استثمار و غیره هم از دیگر صفات ذاتی انسان است که همواره با هم و در بازهای به وسعت تاریخ در ستیز بودند والبته به شهادت تاریخ معمولا” هم آن بخش که قویتر بود پیروز از میدان به درآمده است .کتاب اعصار تحولات بشر هم موید این پایان محتوم است.
در این کتاب، انسان سفر بسوی توسعه را در عصر ی به نام شکار آغاز کرد، عصری که همه برای بقا به تنها منبع ثروت یعنی مادربخشنده طبیعت دل بسته بودند و ازآن به میزان نیاز برای بقا بهره میبردند و طبیعی است که درجنین عصری اثری از طبقات اجتماعی و اقتصادی وجود نداشته باشد که نداشت. اما دیری نپایید که بشر، ناراضی از روزمرگی قدم به عصر دوم، یعنی عصر کشاورزی گذاشت و بخش دوم سفرش را آغاز نمود. در این عصر قویترها ضعیف ترها را وا داشتند تا بکارند اما آنها بفروشند، بخورند و ببرند و بدین ترتیب جوامع بشری را به دو طبقه صاحبان ثروتمند زمینها و کشاورزان تقسیم کنند. اما آنگاه که دیگر زمینهای کشاورزی ظرفیت خودراازدست داده و بشر دیگرنمی توانست عطش زیاده خواهی خود را سیراب کند، یکبار دیگر پا به عصر جدید دیگری به نام عصر صنعتی نهاد و بخش سوم سفر خود را با تمرکز بر زمینهای غیر زراعی و ساخت کارخانجات صنعتی آغازکرد. اما این بار فاصله بین طبقات قوی و ضعیف آنقدر زیاد شد که لازم بود تا طبقهای جدید بوجود بیاید و بتواند بین این دو پل بزند. به این ترتیب جوامع، با تولد طبقه متوسط در طبقات اجتماعی، اقتصادی، به سه طبقه ثروتمند، متوسط و فقیر تقسیم شدند.
بتدریج و با افزایش جمعیت و محدودیت منابع طبیعی یکبار دیگر بشر چاره ای ندید جز اینکه بسوی کشف منبع جدیدی از ثروت یعنی تکنولوژی برود و اینگونه شد که عصر اطلاعات ظهورکرد، عصری که شکاف بین طبقات عمیق تر و توزیع ثروت بسیار ناعادلانه تر از آن شد که بتوان با یک طبقه واسط یعنی طبقه متوسط آنها را به هم رساند. این بار جامعه به چهار طبقه فقیر، طبقه متوسط، طبقه ثروتمند و طبقه بسیار ثروتمند تقسیم بندی شد ولی نیاز طبقه بسیار ثروتمند به نیروی کارارزان طبقه فقیر همچنان باقی ماند. و مادامیکه این نیاز پابرجاست تا بر ثروت بسیارثروتمندان افزوده شود، طبقه بسیار ثروتنمد راهی میسازد تا بتواند از آن به کمال برخوردارشود.
شاید ظهور شبکه های اجتماعی نوین مانند کلاب هاوس هم نمونه ای از تلاش برای این بهره کشیها باشد که در قالب یک نظام کامل و همه جانبه نبض بازار را شناسایی می کند، آن را دردست می گیرد و حتی بسیار ثروتمندانی چون ایلان ماسک مالک تسلا و سایر صاحبان بزرگ سرمایه را آنقدر وسوسه میکند که خود شخصا” بدانجا بیایند، وقت بگذارند، سرمایهگذاری کنند تا بر قدرت جادویی نی نواز هاملن بیفزایند و او همچنان بتواند با دمیدن بر فلوت سحرآمیز و نواختن نواهای رنگارنگ انسانهای بیشتری را به خود و به درون این مار هزارتو بکشاند و اعمال و رفتارهای آنها را کنترل کند. انسانهایی که فقط عددی برای افزایش شماره اعضا و شکل گیری بازاری جدید ی برای عرضه محصول و کسب ثروت بیشتر به حساب می آیند و نه تنها سهمی از ثروت آن بازار را به دست نمی آورند بلکه تنها به تماشا و تحسین ثروتمندانی می نشینند که هرروز به کمک آنها ثروتمندتر از دیروز میشوند.
بخش دیگر این سفر درکدام عصر شکل خواهد گرفت؟ آیا میتوان امیدداشت روزی دوباره جوامع بیطبقه شوند و انسان خود بعنوان مهمترین منبع ثروت قادر بشود تنها با تکیه برفکر و بدون نیاز به ثروت و سرمایه با همنوعانش و دردامن طبیعت همزیستی مسالمت آمیز داشته باشد؟ اگرچه نمیتوان به این پرسش با قاطعیت پاسخ داد اما بنظر میرسد این چرخه پایانی نداشته اشد چون حتی اگر روزی فکر انسان تنها منبع ثروت شود، درآنصورت هم آنکس که هوشمند تراست ثروتمندتر می شود و بازهم.
اما آنچه که واضح و آشکار است این است که در این بازی بیرحمانه بقا ولی واقعی، هر کسی باید تلاش کند خود را از طبقه فرودست به بالا بکشاند و سهم خود را از بازیگردانی ارتقا دهد. و البته طبیعی است که این بازی هم مانند هر بازی دیگر الزامات خود را بهمراه داشته باشد، الزاماتی که به یادمان می آورد با بی هنجاری و بازی برهم زدن نمی توان کنترل آن را بدست گرفت بلکه برعکس نشانمان میدهد نه تنها هیچگاه مخالف را رقیب نبینیم و درپی حذفش بر نیاییم بلکه او را محرکی ارزشمند بدانیم که ما را به خود وانمی گذارد و وادارمان میکند بیشتر تلاش کنیم تا زودتر به مقصد برسیم. در این مسیر حتی شاید لازم باشد همزمان در چند رنگ و نقش ظاهر شویم بلکه بتوانیم با ایفای خوب نقشهای بعضا” متعارض دیگران را تحت تأثیر قرار دهیم، به گمشده هایمان به شکلی جدید عینیت ببخشیم و جایی درچرخه قدرت بدست آوریم، درست مثل حضور موثر در کلاب هاوس!!