کربلا رفتن یا کربلایی شدن؟
محمدرضا زائری
این روزها زیاد می شنویم و می بینیم که حسرت جاماندن از پیاده روی اربعین سخن گفته و نوشته می شود!
حتما هم “جاماندن” حسرت دارد، اما…
آیا فقط باید برای “جاماندن” از زیارت اربعین حسرت خورد و دریغ داشت؟
آیا در زندگی روزمره ما دیگر هیچ ارزش و هدف متعالی و آرمان مقدسی نیست که از آن “جا مانده” باشیم و بخواهیم برای آن حسرت بخوریم؟
آیا در همسرداری و مهربانی با خانواده و احترام پدر و مادر جانمانده ایم؟
آیا در رفتار با شهروندان و مراعات حقوق مردم از هیچ شاخص مقدس و الگوی ارزشمندی جا نمانده ایم؟
آیا در تحصیل علم و کتابخوانی از چیزی جا نمانده ایم؟
آیا در ارتقای شاخص های سلامت و بهداشت عمومی جانمانده ایم؟
آیا در عدالت جانمانده ایم؟
آیا بانکداری ما از چیزی جانمانده؟
آیا نظام اداری ما از چیزی جانمانده؟
آیا ساختار اقتصادی ما از چیزی جانمانده؟
کاش در اربعین حسینی به این پرسشها پاسخ دهیم!
کاش همین قدر که بدنهایمان برای دیدار حرم حسینی حسرت دارد، جان هایمان هم برای نزدیک شدن به رفتار حسینی حسرت داشت!
کاش همین اندازه که جسم هایمان برای نزدیک شدن به مکان کربلا شوق می ورزد، روح و دلمان برای رسیدن به حقیقت و باطن کربلا می سوخت!
اما بپذیریم که واقعیت غیر قابل انکار این است؛ کربلا رفتن نهایتا سختی بیخوابی و گرسنگی و تشنگی دارد، اما کربلایی شدن خیلی سختی های دیگر می طلبد که همه مان اهلش نیستیم!
برای کربلایی شدن نباید دروغ گفت! باید پای عهد و پیمان ایستاد، نباید پارتی بازی کرد، نباید باندبازی سیاسی داشت، نباید حق کسی را خورد، نباید در پرونده کسی دست برد و به کسی ستم کرد، نباید حتى سرسوزنی در حق مردم تخلف داشت، فاصله مرز ایران تا کربلا ۳۰۰ کیلومتر است که در نیمروز می توان رفت، اما راه کربلایی شدن خیلی دورتر از اینهاست و شاید دهها سال هم نتوانی به آن برسی!
صحبت از جهاد اصغر و جهاد اکبر است، آفرین بر آنان که کربلایی شدن را هم به کربلا رفتن خوداضافه کنند!
به نقل از صفحه اینستاگرام آقای محمدرضا زائری
انتهای پیام/