تحلیل

پای از گلوی رسانه‌ها برداریم/

ابوالفضل فاتح

ابوالفضل فاتح

«دومینوی حقیقت»؛ راه مرجعیت رسانه‌ای

پای از گلوی رسانه‌ها برداریم/

بسیاری از مصائب امروز کشورمان همان گاه آغاز شد که کُمِیتِ «آزادی» و «جمهوری»، در میان شعارهای اساسی انقلاب، لنگ شد/

ریشه دردهای امروز انحصار است که در فقدان رسانه های مستقل آزاد مضاعف شده است/

این که می‌بینیم در بسیاری از حوادث و صحنه‌ها، در تشخیص خیر مشترک دچار پراکندگی هستیم به این دلیل است که بسیاری از نهادهای مدنی از جمله رسانه که باید در تشخیص «خیر مشترک» به مردم، نخبگان و حاکمیت کمک کنند را از هم پاشیده‌اند/

برای آن که افرادی خارج از سیاست های حاکمیتی از برخی برنامه های اینترنتی بهره‌مند نشوند، ده‌ها میلیون مردم و کسب و کارشان را به یکباره و به شکل جمعی مورد مجازات قرار دهیم  و همه می دانیم که «مجازات جمعی» تا چه اندازه غیر حقوقی ونکوهیده است/

وظیفه حاکمیت، تسهیل جریان آزاد اطلاعات است و اخلال در آن، اخلال در مسیر تعقل جامعه و حکومت است و  آسیب نهایی آن متوجه تمامیت یک کشور خواهد شد/

ایسنای آن دوران ملاحظه منافع ملی و مصالح مردم را داشت، اما سیاست خبری اش  بر دروغ و تملق و تصنع، یا فریب مخاطب استوار نشده بود/

هیچ کشوری را نمی شناسم که از تقویت رسانه های آزادِ مستقل زیان دیده باشد، لکن حاکمیت‌های فراوانی را می‌شناسم که در فقدان رسانه‌های آزاد، دچار خطای شناختی برای خود و ملت هایشان شده‌اند/

بسمه تعالی

این روزها مکررا از ضعف «مرجعیت رسانه‌‌ای» در کشورمان سخن به میان می آید. در کورسویی از رسانه های آزاد و مستقل، در انحصار صدا و سیما و پروپاگاندای یک سویه، و در دورانی که رسانه هایی را به «بولتن» و بعضی را به بنگاه سیاسی و تجاری تقلیل داده ایم، متاسفانه اعتماد عمومی به خبر و رسانه ی داخلی عمیقا تخریب شده است.

تا جایی که این روزها، در حوادث غمبار اخیر که  دل هر انسان منصفی را بدرد می‌آورد و بیگناهان بسیاری به خاک و خون کشیده شده‌اند، تقریبا هیچ گزارشی از رسانه های داخلی مرجعیت نمی‌یابد و مردم و نخبگان و حتی بسیاری از مسئولان حکومت، نمی دانند حقیقت هر حادثه ای دقیقا چیست و هر کس به ریسمانی دست یازیده و بسیاری از نگاه ها متوجه روایت های  آن سوی مرزها شده است. فهرست بلندی از این حوادث را می توان برشمرد  و این داستان امروز و دیروز نیست که داستان سالهای سال است.

خطای شناختی در فقدان رسانه های آزاد

هیچ کشوری را نمی شناسم که از تقویت رسانه های آزادِ مستقل زیان دیده باشد، لکن حاکمیت‌های فراوانی را می‌شناسم که در فقدان رسانه‌های آزاد، دچار خطای شناختی برای خود و ملت هایشان شده‌اند. بسیاری از نقاط آسیب پذیری کشورمان نیز در عرصه فرهنگ و جامعه و سیاست و دیپلماسی از همین فقدان شفافیت و نبود رسانه های مستقل و خلاء مرجعیت رسانه ای ناشی شده است. ریشه های هراس از رسانه هر چه باشد، نتیجه نهایی اش ضعف است نه اقتدار.

این که می بینیم در بسیاری از حوادث و صحنه ها، در تشخیص خیر مشترک دچار پراکندگی هستیم به این دلیل است که بسیاری از نهادهای مدنی از جمله رسانه که باید در تشخیص «خیر مشترک» به مردم، نخبگان و حاکمیت کمک کنند را از هم پاشیده اند. شاید گمانشان آن بود که این گونه، آسوده تر حکم می رانند، حال آن که تمامیت کشور و ملت را با مخاطره مواجه ساخته اند. اگر اصول مردم محور «قانون اساسی»، نادیده گرفته نمی‌شد و رسانه های آزاد  نقش کلیدی خود را ایفا می کردند، در بستری از «جریان اطلاعات غنی» و «فضای عمومی» شفاف و بالنده، جامعه در تشخیص «خیر مشترک» خود، استقرار می یافت، و بیش از «نخواستن» های مکرر تاریخی به «خواستن» های دوراندیشانه و عقلانیت محور اولویت داده می شد و هر اصلاح و تغییری بر افقی روشن مستقر می گردید.

ضرورت به رسمیت شناخته شدن آزادی

بسیاری از مصائب امروز کشورمان همان گاه آغاز شد که کُمِیتِ «آزادی» و «جمهوری»، در میان شعارهای اساسی انقلاب، لنگ شد و گوش ها تاب شنیدن را از دست داد. ریشه ی دردهای امروز این نشنیدن و ندیدن و انحصار است که در فقدان رسانه های مستقل آزاد مضاعف شده است. سخن نگارنده متوجه به رسمیت شناخته شدن آزادی به جای رسمیت دادن به تحکم و تحمیل است.  آزادی که رسمی نباشد، آزادی تحمیلی است و آثار آزادی به رسمیت شناخته شده را نخواهد داشت، کما این که بسیاری از آزادی های مردم ایران، ناشی از فشار مردم به حاکمیت و یا پیامدهای تکنولوژی است و ناشی از به رسمیت شناخته شدن آن آزادی ها از سوی حاکمیت نیست. مواهب بزرگ تر آزادی برای ملت ها و تمدن ها، آن گاه هویدا خواهد شد که حکومت ها و نهادهای قدرت آن را به رسمیت بشناسند و بلکه آن را تولید و تسهیل کنند.

به عنوان نمونه ای از مواهب به رسمیت شناخته شدن و تسهیل آزادی، مقارن با ۱۶ آذر از آثار سازمان رسانه ی بی پیشینه ای یاد می کنم که از دل «جنبش دانشجویی» و «جهاد دانشگاهی» و « دانشگاه»  برخاست و از سوی «نخبگان، مردم و حاکمیت» به رسمیت شناخته شد. ایسنا، در مدتی کوتاه مرجعیت نخست دامنه ی وسیعی از اخبار مهم ایران را  بدست گرفت و نگاه ها را به داخل، معطوف ساخت.

خبرهای ایسنا «دومینو وار» در رسانه های دوران اصلاحات تکرار شد و بر تیترهای نخست نشست، و  نیز پس از ایسنا، خبرگزاری های دیگری متولد شد و فرهنگ مصرف خبر در ایران تغییر کرد تا جایی که ایران از نخستین کشورهایی شناخته می شود که عموم مردم مستقیما از خبرگزاری هایش خبر دریافت می کنند. ایسنای آن دوران ملاحظه ی منافع ملی و مصالح مردم را داشت، اما سیاست خبری اش  بر دروغ و تملق و تصنع، یا فریب مخاطب استوار نشده و از این رو رسانه ای «معرفت بنیاد» با طعم حقیقت و مورد اقبال و اعتماد موافقان و مخالفان بود.

حضور آزاد و نقاد خبرنگاران در ماموریت های خبری و صحنه های میدانی مانع وقوع بسیاری از  خشونت ها و مفاسد و پنهانکاری ها و صحنه آرایی‌های بعدی بود و این «معجزه ی دوربین» و «چشم شاهد» و «ذهن جستجو گر» دانشجویان خبرنگار بود. اما در پی تحولات سیاسی، متاسفانه آن تجربه ی شکوهمند، از سوی آنها که از رسانه می هراسند یا رسانه را صرفا ابزار پروپاگاندا می دانند نه واسطه ی آگاهی، تحمل نشد و با ایسنایی که نه تنها در جستجوی « ایران به روایت ایران» که به دنبال « جهان به روایت ایران» بود، همچون بسیاری از پدیده های افتخار آمیز دیگر، همان کردند که می دانیم و افسوسی که برای بدنه ی پر تلاش، صادق و دلسوز آن بر جای ماند.

مشکل اصلی رسانه در ایران

علاوه بر تجربه ایسنا در دولتهای مختلف، تغییرات، ادبیات، رویکرد و  عملکرد بسیاری از دیگر رسانه های ما نشان می‌دهد، مشکل رسانه ای کشور، فقر تکنولوژی و یا آموزش نیست – که البته هر چه توسعه یابد مطلوبتر است. مشکل اصلی رسانه در ایران، فهم ناقص یا تمامت خواهانه از رسانه در نزد  مراکز قدرت است و راه حل نظام رسانه ای ایران، نیز پذیرش چند صدایی و استقلال تحریری است.

حتی رسانه های حکومت نیز می توانند در عین آن که در خدمت  مالکان خود هستند، با رفتار حرفه ای، ایشان را به دیدن و شنیدن و شناخت بهتر واقعیت ها، پاسخگویی و انتقاد پذیری وادار نمایند، نه آن که چون رسمی ترند غیرحرفه ای تر بنویسند، و به شکل هدفمند هم صاحبان قدرت را کانالیزه ی خوانش های سیاسی و امنیتی خود کنند و هم مردم را نیز به گم گشتگی و حیرت اندازند. کارکرد رسانه بیداری و هشیاری و نوشاندن طعم تدبیر است نه هراس از حقیقت.

هراسمندی از رسانه و مجازات جمعی

نگرش هوشمند به تحولات حوزه ارتباطی با «هراسمندی» متفاوت است. نتیجه ی «هراسمندی» آن است که به جای آزادی رسانه های داخلی و افزایش سواد رسانه ای مردم، به محدودیت های غیر عقلایی روی آوریم. رسانه های آزاد را ببندیم و یا با تهدید خبرنگاران، تحریریه ها را سفارشی کنیم و یا در نمونه ای دیگر چنان که در وقایع اخیر دیدیم، اقدام به مجازات دسته جمعی مردم (Collective Punishment) نماییم. یعنی برای آن که افرادی خارج از سیاست های حاکمیتی از برخی برنامه های اینترنتی بهره مند نشوند، ده ها میلیون مردم و کسب و کارشان را به یکباره و به شکل جمعی مورد مجازات قرار دهیم  و همه می دانیم که «مجازات جمعی» تا چه اندازه غیر حقوقی ونکوهیده است.

حال آن که، در حکمرانی مدرن، وظیفه ی حاکمیت تسهیل جریان آزاد اطلاعات است و اخلال در آن، اخلال در مسیر تعقل جامعه و حکومت است و  آسیب نهایی آن متوجه تمامیت یک کشور خواهد شد. قدرت نمی تواند شریان های ارتباطی را به اراده ی کسانی بسپارد که درک درستی از ماهیت این فضا ندارند، آن هم در دورانی که دولت / ملت های مجازی شکل گرفته و مرزهای هویتی جدیدی ظهور یافته است! محدودیت های هراسمندانه و یا ناشی از سلائق تنگ سیاسی راه حل نیست، که ایجاد معضل است. راه حل، بازگشت به حقیقت است.

«دومینوی حقیقت»

درست است که در دوران «پسا حقیقت» تولید انبوه دروغ آسان شده است، اما این گونه نیست که طعم زلال «حقیقت» خریدار ندارد و از قضا مشتاقان حقیقت تشنه ترند و جریان حقیقت می تواند، دروغ و تزویر را از هر سو که باشد در تنگنا قرار داده یا بر ملا کند. حال آن که اتکاء به «طوفان دروغ» و برساخت «امپراتوری دروغ» مخصوصا دروغ رسمی، اعتماد سوز و خانمان برانداز است و دودمان همه را بر باد می دهد و این متاسفانه متوجه همه، از رسانه های حکومتی و غیرحکومتی اعم از کلاسیک و مجازی است.

همه مدیران و خبرنگاران عزیز می دانند که احدی نباید و نمی تواند با هیچ مستمسکی ایشان را وادار به انتشار دروغ نماید، پس هیچکس نباید به انتشار و تکثیر دروغ تمکین کند. ای کاش هر کسی که رسانه ای در اختیار دارد از دولتی و خصوصی و تخصصی و شخصی ولو یک حساب «توییتری» و یک توییت، از انتشار «دروغ» ممانعت کند و برابر دروغ بایستد و جز به حقیقت و انصاف تعهدی نداشته باشد. بدانیم اگرچه دروغ، «دومینو وار» تکرار می شود و تخریب می کند، اما زنجیره یا «دومینوی حقیقت» ظرفیت بالاتری برای تکرار و در نتیجه اصلاح  امور دارد. کافی است به لوازم و بستر آن متعهد باشیم. البته نسخه ی بسیار دشواری است و تحمل آن برای گوش هایی که به شنیدن دروغ عادت کرده اند، بسیار دشوارتر.

راه حل

پس راه آسانتری پیشنهاد می شود. اگر می خواهیم مرجعیت رسانه ای به کشورمان برگردد، اگر می خواهیم نهاد حکومت و جامعه درست ببینند و تصمیمات مبتنی بر حکمت و آگاهی بگیرند، پای از گلوی رسانه ها برداریم و بگذاریم که در این طوفان دروغ، حداقل یک رسانه، فقط یک رسانه ی داخلی (یک شبکه تلویزیونی مستقل، یک خبرگزاری، یک پایگاه بر خط، حتی یک کانال تلگرامی) به واقع آزادانه همه ی «راست» ها را بگوید و البته آن «راست» ها را به رسمیت بشناسیم. در این صورت «دومینوی حقیقت» شکل خواهد گرفت و داستان رسانه و داستان های مهم دیگری در ایران تحول خواهد یافت. کما این که به جای ستاندن گام به گام همه چیز از دست مردم، باور دارم اگر می گذاشتید یکی از سران قوا، یکی از خطبای چندگانه تریبون جمعه تهران، یکی از حقوق دانان و فقهای شورای نگهبان، یکی از هیات رئیسه خبرگان و هر جا که نهادی منتسب به حکومت است…. از هر کدام فقط یکی صدای واقعی و بلند و بدون تبعیض مردم باشد، آن گاه حلاوت و آثار حیرت انگیز این نسخه را بر بازگشت امور به مسیر درست مشاهده می کردید و تکرار و توسعه ی این نسخه و بازگشت حقوق مردم به مردم را بر هر چیز ترجیح می دادید.

امیدی به پذیرش ندارم، اما مجددا از باب خیرخواهی عرض می شود، راه مقابله با جعل و دروغ، رسانه ی معتبر است. تا یک رسانه ی حرفه ای استوار بر انصاف، حقیقت و راست گویی کامل سر بر نیاورد و تحمل نشود، داستان مرجعیت خبری حل نخواهد شد. این تقلیل دادن یک معضل مهم به یک راه حل ساده نیست، این عین راه حل است. باور کنید؛ بگذارید حداقل یک رسانه در این کشور، واقعا یک رسانه به مثابه «فانوس دریایی» یا «ستاره قطبی» باشد، برای مردم روشنایی، برای شما بیداری و برای میهن، استقلال خبری به ارمغان خواهد آورد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

ابوالفضل فاتح

۱۶ آذر ۱۴۰۱

خبرهای مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا