نظام اولویتها و «بُعد سوم» حادثهی درمانگاه؛
♦نظام اولویتها و «بُعد سوم» حادثهی درمانگاه؛/
♦اگر در نظام اولویتهای فقهی و فرهنگی بسیاری از روحانیان مسند نشین، «انسان» و «کرامت انسان»، محوریت داشت، صدها سال سرمایه معنوی و تلاشهای مردمی روحانیت شیعه در معرض حراج قرار نمیگرفت/
♦اما افسوس که کاستی دیگر نظام رسانهای کشور است که در نظام رسمی اولویتهایش، «ایران به روایت ایران» هنوز جایگاهی ندارد و خبری از رسانههای به واقع ملی، یا مستقل قدرتمند داخلی نیست/
♦متهم کردن دو خبرنگار جوان برای انتشار تصویر خانم مهسا امینی به جاسوسی، تنها یک نمونه است، که اگر ریشهی روزنامه و روزنامهنگاری را از بیخ و بن نکند، به غایت پژمرده و نحیف میسازد/
♦در نظارت استصوابی و امنیتی و سیاسیشان، یعنی در نظام اولویتهای سیاسی و فکری آنان، «مردم» و «توافق ملی» جایگاه والایی ندارد/
♦در انتخابات، میلیونها تن به مدنیترین شکل ممکن نارضایتی خود را ابراز داشتند/
باسمه تعالی
*نظام اولویت ها و «بُعد سوم» حادثه ی درمانگاه؛*
*مصائب ترجیح «افکار خصوصی» بر « افکار عمومی»*
ابوالفضل فاتح
درباره ی ماجرای غم انگیز درمانگاه قم و دو سوی حادثه فراوان گفته شد. اما، از دیدگاه نگارنده، نکتهی مغفول، بُعد سوم ماجرا، یعنی رفتارمردمان حاضر و ناظر در درمانگاه است، که متاسفانه کمتر مورد توجه تحلیل گران قرار گرفته یا اصلا دیده نشد.
*«بُعد سوم»؛* فیلم را بار دیگر مرور کنیم. در آن صحنه ی تلخ، رفتار دقیق مردم، می تواند شناخت دقیقی از «نظام اولویت ها»ی بخش مهمی از جامعه ما پیش روی همه قرار دهد. حاضران در درمانگاه، یعنی همان ها که در بطن حادثه حضور دارند و روایت دست نخورده ی ماجرا را مشاهده می کنند، آتش بیار معرکه نیستند و بر شعله های منازعه، دامن نمی زنند و آن ها که مداخلهای را ترجیح میدهند، تمام همتشان متمرکز بر وساطت، گفت و گو و فیصله ی ماجرا است.
آن ها مردمان بی تفاوتی نیستند، اما اولویتشان، پایان بهتری برای داستان با تلاش برای قانع کردن طلبه به پاک کردن تصویر احتمالی، و فرو نشاندن خشم و اطمینان دادند و آرام کردن بانوی معترض است.
این نگاشته متوجه نظام اولویت های آن مردم است. من به «نظام اولویت ها»ی آن مردم که بسیاری نیز دردمندند و قهرا برای تفریح به درمانگاه نیامده اند، حسرت میخورم و به ایشان مینازم. آنها نمونهی واقعی و دست نخوردهی اکثریت مردمان شکیبای این سرزمینند، که راه درست زیستن را می دانند و همزیستی انسانی را بر هر چیز دمقدم می دانند.
این صحنه میتواند، آموزهای برای نظام اولویتهای حاکمان و نخبگان ما باشد. چه بسا اگر این رخداد شهر یا جای دیگری روی میداد، نوع مواجهه شدت و ضعفها و تفاوت هایی میداشت، اما ناقض تحلیل نگارنده نیست، چرا که در دوران های مختلف و در حوادث سنگین فراوان، چهرهای بسیار دوراندیشانه و پخته از مردم نجیب کوچه و بازار در مقایسه با بسیاری از قدرتمندان و سیاستمداران مشاهده کردهایم.
اگر این دوراندیشی ملت شریف ایران نبود، معلوم نبود در پس بسیاری از ناکارآمدی ها و بد عهدی های قدرتمندان، چه حوادث تلخی نهفته بود.
اما ملت شریف ایران در ضمیر باطنی خود، «بلند مدت» می اندیشد و وزن بسیاری برای صیانت از کیان و تمامیت خود قائل است و در رفتار خود مراقبت بسیار دارد، چیزی که متاسفانه در عملکرد و رویکرد بسیاری از اهل قدرت و سیاست که «کوتاه مدت» میاندیشند، کمرنگ یا مفقود است.
بار دیگر به آرایش آراء آمده و نیامدهی انتخابات بنگریم. در این میانه، میلیونها تن به مدنیترین شکل ممکن نارضایتی خود را ابراز داشتند. آری در هر سرزمینی افراد و جریاناتی هم هستند که خشونت را محور اعتراض خود قرار می دهند، اما باور دارم، این در ملت ایران عمومیت ندارد.
اگر به مبداء شکل گیری انقلاب اسلامی نیز بازگردیم در مییابیم که انقلاب در ذات خود، انقلابی بسیار مدرن و نرم بود و مردم کمترین خشونت را بروز دادند و برخی خشونت ها و ترورها از سوی تشکیلات و احزاب بود، نه مردم کوچه و خیابان. البته اگر مردم خدایی ناکرده روزی به جایی برسند که همه راه ها به رویشان بسته شده و از همه کس و همه چیز ناامید شوند، آن داستان دیگری است.
کاش، در تحلیلها، این مردمان بُعد سوم را نیز مد نظر قرار دهیم و به جامعهی رشید خود، خوشبینتر باشیم. شکافها و مناقشات و خستگی ها و فرسودگیها و ناامیدیها جدی است، و فضا به شدت قطبی شده است، اما ملتی با چنین سطح بینش را در معرض فروپاشی نمیدانم.
فروپاشی یک جامعه، آن هم چنین جامعهی رشیدی، ادعای آسانی نیست. این که دقیقا آن طلبه آیا تصویری برداشته یا نه، نمیدانم و لابد روشن خواهد شد، اما کم نیستند نحله ها و محفلهایی که ورودها به حریم خصوصی مردم را توجیه، و موجبات تعرضات و خشونت های اجتماعی کودکانه را فراهم آورده اند. نیک بنگرند که مردم حاضر در صحنه، تعلقی به حامیان اینگونه تفکر نیز ندارند و البته به شیوه پر معنای خودشان، به مناقشات ورود می کنند.
*اگر نظام اولویت ها دقیق باشد؛*
این گونه وقایع در کشورهایی با کیفیت حکمرانی بهتر نیز روی می دهد، اما مردم آن سرزمین ها هم به داوری نهادهای ناظر و هم به عبرت گیری حاکمان از این حوادث امید دارند. اگر در نظام اولویتهای فقهی و فرهنگی بسیاری از روحانیان مسند نشین، «انسان» و «کرامت انسان»، محوریت داشت، تلقی دیگری از رفتار آن طلبه شکل می گرفت، و بسیاری دیگر از روحانیان غیر حکومتی قربانی این گونه اتهامات نمی شدند، و صدها سال سرمایه معنوی و تلاش های مردمی روحانیت شیعه در معرض حراج قرار نمیگرفت.
اگر آن بانو، در سطوح حاکمیت نمایندهای داشت، و می دانست کسانی هستند که عادلانه و بدون جانبداری از حقوق او دفاع کند، و صحنههای فراوان ظلم و تبعیض و بیانصافی علیه زنان میهن را در خلوت و جلوت اجتماعی و سیاسی به چشم ندیده بود، خود راسا به مطالبه وارد نمیشد.
اگر آن فیلم که به رسانهی بیگانه رفت، در اختیار رسانه ی داخلی قرار میگرفت و رسانهی داخلی اجازه انتشار و بررسی منصفانهی آن را می یافت، اگر آن مدعی «قلم»، به جای رد پای موساد، لّنگی سیاست های داخلی را می دید و پیامدهای حکمرانی «اقلیت محور» را می شناخت، و اگر رفتار مردم حاضر در درمانگاه نیز بدرستی تحلیل می شد، آن گاه روایتی جامع از این واقعه شکل می گرفت.
اما افسوس که کاستی دیگر نظام رسانهای کشور است که در نظام رسمی اولویت هایش، «ایران به روایت ایران» هنوز جایگاهی ندارد و خبری از رسانههای به واقع ملی، یا مستقل قدرتمند داخلی نیست و روزنامهنگاری حرفه ای کم جان یا مفقود است. کم نیستند روزنامهنگارانی که برای روایت متفاوت با نگاه رسمی از وقایع، گرفتاری های بی حساب را تحمل کرده اند و به سخت ترین اتهامات متهم شده اند.
متهم کردن دو خبرنگار جوان برای انتشار تصویر خانم مهسا امینی به جاسوسی، تنها یک نمونه است، که اگر ریشه ی روزنامه و روزنامه نگاری را از بیخ و بن نکند، به غایت پژمرده و نحیف می سازد. در ایام انتخابات در یادداشتی عرض شد که با خراب شدن «صندوق رای»،
آن چه رخ می دهد فقط شکاف دولت – ملت نیست، شکاف ملت – ملت نیز هست. صندوق رای، فقط صندوق انتخاب این و آن نیست، که مسیر اصلاح و حل فصل امور کشور و رفع و رجوع مناقشات سیاسی و اجتماعی و مسیر انتخاب اولویت های ملت برای مُلک است. اگر صندوق رای خراب شد و کارکردهای خود را از دست داد، نظام اولویت های کشور در سطوح بسیاری به هم می ریزد و آشفتگی های فراوانی رخ می نماید و حاکم یک چیز می گوید و مردم چیز دیگر.