تحلیل
مسعود و قربانی
۲۹ خرداد ۱۴۰۳آخرین بروزرسانی: ۲۹ خرداد ۱۴۰۳
۰ 81 خواندن این مطلب 5 دقیقه زمان میبرد
*مسعود و قربانی*
*چرا برای رای آوردن و رئیس جمهور شدنش با همه توان بکوشیم؟
غلامرضا کیانی عضو انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها
۱.دیروز عید قربان بود. روز گذشتن ابراهیم از *همه جان مایهاش، اسماعیلش*. آیا فداکاری بالاترین از این هم قابل تصور هست؟ آیا همان فداکاری را هزاران مادر و پدر این سرزمین و *صدها هزار اسماعیل ایران* در بزنگاههای تاریخی وطن نکردهاند؟ مشروطه و باقرخان و ستارخان چنین نبودند؟ پدران شهدای جنگ چطور؟ فرزندان خانوادههای چند شهید داده و بی ادعا چطور؟ گمنامان ایثارگر از هیچ سهمیه قانونی استفاده نکرده ولو بعضا ناعادلانه و نامطلوب جامعه چطور؟ *مادران چادر به کمر بسته به دنبال اسماعیلشان در بین جنازه های له شده و بی سر و تن در معراجها چطور* ؟ صدها مصداق را به چشمان تن در جبهه و پشت جبهه دیدهام.
*مادری* را موتورسوار دهها شبانه روز به معراج شهدا میبردم. او کمربسته یافتن جوان رعنایش و این کمترین مبهوت و حیران و گریان از چگونگی نوازشهای عاشقانهاش هنگام گشتن در بین به خون نشستگان یخ زده و له شده؟ چه بگویم که صدها یخچال بزرگ معراج دیگر جا نداشتند و بدنهای صدها جنازه در کف معراج خیابان بهشت و اما *علی اصغر مادر چادر به کمر بسته در معراج ها پیدا نشد که نشد*
محمد را نمی گویم. هم سنگری و هم رزمی با شهید محمدزاده و صحنههای تیر و تفنگ و جان دادن هم رزمان بماند. آری، کربلای ۴ را به یاد نمیآوریم؟ غواصان به خون نشسته آب برده را؟؟!! کشته شدگان *عملیات فریب خوانده* یادگار به حق فداکار و از جان گذشته دوران دفاع و البته نابه حق خود متخصص خوانده اقتصاد را ؟ا
راستی ربز علی چطور؟ تنگسیر؟ امیر کبیر و فین کاشان چی؟ سلیمانی له شده چطور؟ هزاران گمنام نام آور دیگر چی؟ هفده شهریور؟ شانرده آذر؟
کشته شدگان صرفا معترض و دست به مال و جان مردم نزده سالهای اخیر خیابانهای کشور چطور؟؟ پیر فلک؟ کهریزیان؟ چشم کور شدهگان؟ دختران نوجوان به جان آمده موها بیرون زده به خون نشسته و صد البته تربیت شده توسط نهادهای چند صدگانه فرهنگی تربیتی آموزشی همین نظام انقلابی و دینی و ما معلمان چطور؟
*اما سوال اصلی این یادداشت این است که آیا جان مایه فداکاری برای وطن فقط جان است و بس* ؟! *آبرو نیست؟ حیثیت حرفهای نیست؟* *سرمایه انسانی نیست؟ نخبگی نیست؟ سرمایه اجتماعی نیست؟ عقلانیت نیست؟ حضور آگاهانه در سر بزنگاههای تاریخی نیست*؟ آیا فقط امیر کبیر بعد از کشته شدن قهرمان ملی است؟ زنده مصدق به کار میهن نیامد؟ زنده طالقانی و خطبههای از عمق جان برآمدهاش چطور؟ زنده مطهری و کلام دلنشین او چی؟ زنده سحابی ها و بازرگانها و عقلانیت آنها ؟ داریوش فروهر و پروانه؟ صلابت بهشتی و هاشمی؟
عشق موسوی، رهنورد و کروبی محصور؟ خاتمی دلداده و آزاده چطور؟ رجایی و باهنر به خون تپبده؟ فداکاریهای رهبر زنده انقلاب و چی؟ خون دل خوردنهای بنیان گذار وارسته انقلاب اسلامی چطور؟ هزاران روشنفکر غیر مذهبی و مذهبی دل در گرو وطن؟ آزادگان قهر کرده و بعضا مطرود نظام؟ نیمه پر لیوان های همگان چطور؟ *
و اما حرف اصلی تر این یادداشت و مسعود، فرزند زمان* دیروزهایش چه بوده؟ چگونه در مهاباد و ارومیه درس خوانده؟ چه مدرسههایی رفته؟ چرا هنرستان را انتخاب کرد؟ در بلوچستان جه میکرده است؟ چرا و چگونه بعد از سالها دوری از درس و مشق و در کوران حوادث روزگار دوباره درس خوانده و بی هیچ کوپنی به بالاترین مدارج تخصصی برای شاید حساس ترین عنصر بدن رسیده است؟ چگونه او و همسر فقید و گمنامش همزمان چهار فرزند داری، درس خواندن، درس دادن، به جبهه خدمت کردن، جراحی کردن و……. را بسیار موفق دنبال کرده اند؟؟ راستی در انقلاب چه کرده؟ در جنگ چطور؟ چگونه ازدواج کرده و چگونه ازدواج نکرده؟ چرا ۲۷ سال وفا کرده؟
چرا مطب و بیمارستان ندارد؟ کم هوش است که فقط با حقوق ثابت دانشگاه زندگی می کند؟ در دوران وزارت و نمایندگی اش چه کرده است؟ اصلا او در این سن چه میخواهد؟ شهرت ندارد؟ قدرت ندارد؟ تخصص ندارد؟ مردم شهرش را ندارد؟ پول ندارد یا نمی تواند خوب پول در بیاورد؟ خانواده اش را ندارد؟ فرزندانش کجا و چگونه درس خوانده اند؟ الان چه می کنند؟
*مسعود* چه هه دارد و چه ها *ندارد* ؟ سهم نسبی خالی و پر لیوان شایستگی هایش چگونه است؟ کشور و نظام حکمرانی ایران و ساختارها و محدودیتها را نمی شناسد؟ بحرانهای کشور را نمی داند؟ توهم تخصص و قدرت دارد؟ توهم حل زود هنگام همه بحرانها؟ خود بزرگ بین است؟ عشق وطن ندارد؟ تخصص چی؟ غیرت ایرانی چطور؟ مردم خواه نیست؟ صداقت؟ شجاعت و حریت ندارد؟ قهرمان ساز و قهرمان کش است؟
در نگاه او قهرمان کیست و خادم و مخدوم کیانند؟ *به رسم مولایش گردنش را برای چه چیزی گرو گذاشته است*؟ نمی داند صحنه واقعی پیشا انتخابات و پسا انتخابات چیست؟ اسیر جو شده است؟ ادعای یک تنه برای کشور داری دارد؟ قدرت همراه کردن مردم را ندارد؟ مثل مردم نیست؟ اهل ریا هست؟ تملق گوی قدرت است؟ با عنایت به سوالات فوق و امتحان پس دادگی اش آیا او در میان و در قیاس نسبی و عادلانه و عقل محور با دیگر نامزدهای محترم دیگر سرمایه منحصر به فرد ملی نیست؟
با این اوصاف آیا او با همه داشته ها و نداشتههایش خود را به قربانگاه انتخابات نیاورده است؟ آیا او را قربانی می کنیم؟ آیا ایرانیان رنجور او را تنها خواهند گذاشت؟ آیا اکثریت مردم به ستوه آمده هم چنان قهر با صندوق را یگانه راه نجات نسبی کشور می دانند؟ کثیری از مردم در صحنه های انتخاباتی اخیر به حق میدان را خالی گذاشنه اند اما امروز صحنه و صفحه شطرنج صحنه و صفحه دیگری است. صحنه نسبی تقابل امتحان پس دادگی و عمدتا رفوزگی و یا حداقل تجدید شدگی.
صحنه رویارویی تعامل و تقابل با جهان. صحنه ادعا و بی ادعایی. صحنه من فقط کارشناس پزشکی و آن هم در بخش کوچکی از قلب هستم در برابر ما کارشناسیم و همه چیز دان. صحنه عمدتا اتهام و بعضا اثبات شده فساد کلان اطرافیان در مقابل پاکدستی. صحنه بعضا استفاده و سوئ استفاده های کلان از بیت المال در مقابل دوری گزینی از سوئ استفاده از بیت المال و حتی گذشتن از حق خود از بیت المال و صحنه های تقابل قس علی هذا.
*آیا ما مردم نیز مثل مسعود فرزند زمانه خویش و مسعود وطن خواهیم بود؟ هشتم تیر ثابت خواهد کرد مغبون، شکست خورده و یا برنده این طناب کشی عقلانی- عاطفی کدام جبهه است؟ سوم و دوم خردادیهای آشتی خواه یا قهرکردگان و تحریمیان و یا قدرت خواهان و خالص سازان* ؟ *مرداد و پایان ۱۴۰۳ نیز ثابت خواهد کرد که شایستگی حرفه ای ، کارآمدی و از خود گذشتگی برای ایران اصل اصل هست یا هم چنان سهم خواهی درون جبههای و بدتر از آن درون ستادی سرنوشت ایران چهار سال آینده است.
از نسل ما انقلابیون اواخر دهه پنجاه گذشته است و اکثرا آردهایمان را بیخته و الک هایمان را آوبخته ایم اما بیاییم به عشق ایران و با محوریت عقلانیت و امید به آینده فرزندان و جوانان و دختران رنجور و عمدتا ناامید و دل کنده از نظام و چه بسا گریزان از وطن بکوشیم و در این طناب کشی ملی حضور موثر و به موقع داشته و هیچ فرصتی را از دست ندهیم* .
*پاینده و بالنده ایران*
۲۹ خرداد ۱۴۰۳آخرین بروزرسانی: ۲۹ خرداد ۱۴۰۳
۰ 81 خواندن این مطلب 5 دقیقه زمان میبرد