دانشگاه

از مسلمانی خود شرمنده‌ام/ سوی کفرستان رهی یادم دهید

نصرالله حکمت

 از مسلمانی خود شرمنده‌ام
سوی کفرستان رهی یادم دهید

تسلیت می‌گویم اما نه فقط به خانوادهٔ محترم «مهسا امینی» که نوگلشان نشکفته پرپر شده و داغی جگرسوز بر جانشان نشسته، بلکه به ایران، به مردم این سرزمین، به اخلاق و ادب، به اسلام، به قرآن، به پیامبر، به امامان معصوم و مظلوم، به بانوی حقیقت و عصمت فاطمهٔ زهرا، به پاکی، به زیبایی، به معصومیت، به شرف، و به هر آن چیز که بوی انسانیت می‌دهد.

اعلام بیزاری و برائت می‌کنم از هر آن چیز و هر آن کس و هر آن کلمه و مفهوم که به هر شکل در تحقق این فاجعهٔ انسانی –که ادامه و استمرار فجایع زنجیره‌ای پیشین است– سهیم و شریک است؛ حتی با رضایت و سکوت.

مولای ما و حامی مظلومان امیر مؤمنان آن روز که شنید از پای یک زن یهودی، خلخال کشیده‌اند، گفت: اگر کسی این قصه را بشنود و از غصه بمیرد جای ملامت ندارد.

امروز اگر او بود و می‌شنید که دختری معصوم را جلادان و آدمکشان حرفه‌ای به نام «امر به معروف و نهی از منکر» در چنگال کثیف خود گرفته‌اند و به یکی از فجیع‌ترین شیوه‌ها به قتل رسانده‌اند، چه می‌گفت و با آمران و عاملان این فاجعه چه می‌کرد؟

بندهٔ حقیر نخست به عنوان یک انسان، سپس به عنوان یک عضو هیئت علمی از مجموعهٔ دانشگاهیِ کشور که در آن‌جا همهٔ ما اعضای هیئت علمی را به «بردگیِ علمی» و خفقان مطلق کشانده‌اند و لذا هیچ صدایی از دانشگاه‌های ما بر‌نمی‌خیزد، این جنایت خوفناک را محکوم می‌کنم.

امثال بندهٔ حقیر که خدمتگزار مردمیم و فرزندان مردم یعنی این پاکیزگان معصوم، به دست ما امانتند تا در فضای مقدس دانشگاه،  به آنان علم و اندیشه و زندگی را آموزش دهیم، آن‌چه اینک برایمان باقی مانده سرافکندگی و شرمساری و خجالت است؛ خجالت از فرزندان معصومی که قرار است از فردا سر کلاس برویم و با آنان روبرو شویم.

خاک عالم بر سرم؛ فردا که سر کلاس می‌روم، به فرزندانم چه بگویم؟ به راستی اگر به من بگویند که جمعی خونخوار و سفاک، بی‌دین و بی‌ادب، وحشی و نافهم، به نام همان اسلام که از آن دفاع می‌کردی، زندگی ما و امنیت ما و آزادی ما را سلب کرده‌اند و با چنگال‌هائی که از آن خون می‌چکد، ما را در چنبرهٔ خود گرفته‌اند، می‌کشند و نابودمان می‌کنند، چه پاسخی به آنان بدهم؟

من مانده‌ام و یک جهان خجالت و شرمندگی.

بچه‌ها ! من هیچ پاسخی ندارم.

فقط سرافکنده‌ام و دیگر هیچ.

اگر هزار بار ملامتم کنید و به رویم آب دهان بیفکنید،

حق به دست شما است .

نصرالله حکمت
استاد دانشگاه شهید بهشتی
بیست و ششم شهریور ۱۴۰۱

خبرهای مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا