اخبار انجمنسیاسی

آناتومی بدن کشوری به نام ایران، با توسعه نامتوازن روبه‌رو شده است/

غلامرضا ظریفیان

آناتومی بدن کشوری به نام ایران، با توسعه نامتوازن روبه‌رو شده است/ ما در یک بازه زمانی ۲۰ ساله، هزار میلیارد دلار سرمایه داشتیم. این در حالی است که برخی کشورها با نصف و یا یک چهارم این رقم توانسته‌اند روند توسعه خود را به‌خوبی حفظ کنند.

 

در گفت وگوی مدرسین پرس با معاون وزارت علوم دولت اصلاحات بررسی شد:

انباشت بحران ها و راه حل آن‌ها به روایت غلامرضا ظریفیان

مدرسین پرس- کیاوش حافظی: انباشت بحران‌ها و شرایط ابربحران‌ها موضوعی است که در سال‌های گذشته جامعه‌شناسان به آن پرداخته‌اند. نمونه این بحران‌ها را در چند اتفاق ملموس برای عموم افراد جامعه می‌توان مشاهده کرد. اخیراً مردم خوزستان به مشکلات ناشی از بی‌آبی و خشکسالی در این استان اعتراض داشتند. کشور در موج پنجم ویروس کرونا قرار دارد، کسب‌وکارها آسیب دیده‌اند، روند توزیع واکسن علیه به‌خوبی انجام نشده است و پیش‌تر نیز قطعی برق باعث مشکلاتی برای مردم شده بود. در این میان انتقال قدرت از دولت دوازدهم به دولت سیزدهم انجام شده است و سرانجام ابراهیم رئیسی سکان قوه مجریه کشور را به دست گرفت. رئیسی در حالی آماده تشکیل دولت می‌شود که ناتوانی دولت‌های متعدد گذشته و سیاست‌های اعمال‌شده از سوی آنها  منجر به انباشت بحران‌ها شده است. در این میان چگونگی حل و فصل این ابربحران‌ها موضوع پیش روی دانشگاه و دانشگاهیان قرار دارد. دراین‌باره مدرسین پرس با دکتر غلامرضا ظریفیان، استاد دانشگاه که در دولت اصلاحات معاونت وزارت علوم را بر عهده داشته به گفت‌وگو نشسته است. متن این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

 

آقای دکتر اجازه دهید به‌عنوان مقدمه، به مشکلات و بحران‌های موجود در جامعه اشاره کنیم. در چند وقت اخیر مردم استان خوزستان به خاطر نبود آب دست به اعتراضاتی زدند که این اعتراضات منحصر به خوزستان نماند و در تعدادی از استان‌های دیگر نیز واکنش‌هایی به آن نشان داده شد. قطعی‌های برق در ماه گذشته، عملکرد حاکمیت در مقابله با کرونا که شاید نتوان از کلمه مدیریت برای آن استفاده کرد- وضعیت اقتصاد کشور و … نمونههای دیگری از بحران‌هایی هستند که جامعه با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کند. تحلیل شما از وضعیت کنونی چیست؟

ما شش برنامه بعد از انقلاب گذرانده‌ایم. همین تعداد برنامه هم پیش از انقلاب تدوین شده بود. این برنامه‌ها با نیازها و اقتضائات کشور منطبق نبود، چراکه اولاً در همپوشانی و هم‌افزایی با برنامه‌های قبلی قرار نداشتند و ثانیا بخش زیادی از این برنامه‌ها به خاطر آن‌که مجریان اعتقادی به اجرای آن‌ها نداشتند یا برنامه را بدون پشتوانه‌های لازم تنظیم شده‌ بودند محقق نشدند.

اگر به گزارش‌های مجالس قبل و بعد از انقلاب رجوع کنیم، مشاهده خواهیم کرد که حتی برنامه‌های سالانه‌ای که تدوین شده‌اند نیز کمتر محقق شده‌اند. بخش مهمی از طراحی‌ها، برنامه‌ریزی‌هایی اقتضایی بوده‌اند و نه مبتنی بر آمایش سرزمین، نیازهای هر منطقه و متناسب با تحولات آینده.

به‌رغم اتفاقات خوبی مثل توسعه شهری یا توسعه اقتصادی که در کشور افتاده است، این اتفاقات متناسب و متناظر با هم نبوده و آمایش سرزمین در آن‌ها در نظر گرفته نشده بود. برای نمونه باید کارخانجات فولاد را به منطقه‌ای، که در آنجا آب وجود داشت، می‌بردیم. یا اگر بخواهیم در بحث آموزش عالی که موضوع سایت شماست مثال بزنیم، باوجود آن‌که دانشگاه‌های بسیار زیاد تاسیس و دوره‌های تحصیلات تکمیلی فراوانی راه‌اندازی کردیم، به خاطر نبود آمایش سرزمین، تربیت نیروی انسانی به‌درستی انجام نشد و اکنون با خیل کثیری از بیکاران تحصیل‌کرده و یا مهاجرت آن‌ها رو‌به‌رو هستیم.

به‌این‌ترتیب به خاطر فقدان یک برنامه توسعه مبتنی بر متناظر بر آمایش سرزمین و نیازهای اکنون و آینده فاقد یک توسعه پایدار هستیم و از این ‌روست که مشاهده می‌کنیم که باوجود سدسازی‌ها برای حفاظت آب و یا تولید برق زیاد مشکلات آب و برق داریم و با انباشت مشکلات روبه‌رو هستیم.

در این وضعیت مجلس هم تاثیر بسیار مهمی داشته است؛ بسیاری از نمایندگان مجلس وقتی وارد مجلس می‌شوند به‌جای دنبال کردن نگاه ملی در توسعه توانایی، فرصتی و فشار‌های خود را به کار برده‌اند و امکانات را صرف مناطقی کرده‌اند که دست کم بخشی از این امکانات موردنیاز آن منطقه نبوده است، در حالی که  مناطق دیگر به آن امکانات نیاز داشته‌اند.

به‌این‌ترتیب آناتومی بدن کشوری به نام ایران با توسعه نامتوازن روبه‌رو شده است. وقتی ثروت، و فروش نفت وجود داشت این مشکلات یا توسعه نامتوازن خود را نشان نمی‌داد. اما وقتی این قوت و توانایی کاهش پیدا کرد و کشور دچار بحران منابع و پدیده‌ کرونا شد، توسعه نامتوازن آثار خود را نشان داد. یک روز با مساله آب، یک روز با مساله برق و روزهای دیگر با بیکاری، اشتغال مسکن، ازدواج و … روبه‌رو هستیم. این‌ مشکلات محصول یک دوره طولانی فقدان توسعه متوازن و متکی بر آمایش سرزمین است.

می‌فرمایید فقدان توسعه پایدار و نادیده گرفتن آمایش سرزمینی منجر به این وضعیت شده است. سوال آنجاست که علت فقدان توسعه متوازن چیست؟

دو دلیل عمده دارد؛ اول آن‌که برنامه‌های خوبی مثل برنامه چهارم توسعه که بعد از انقلاب نهایی شد پیش روی دولتی قرار گرفت که اعتقادی به آن نداشت. یکی از مشکلات این است که برنامه توسط دولتی تنظیم می‌شود اما دولت بعدی که ممکن است به دولت قبلی اعتقادی نداشته باشد باید آن را اجرا کند. برنامه چهارم توسعه از نظر محتوا، ساختار و تکیه بر نهاد دانایی یکی از بهترین برنامه‌ها بود.

اما بعد از نهایی شدن آن، دولت آقای احمدی‌نژاد بر سر کار آمد که اساسا معتقد بود این برنامه که مصوب مجلس، مورد تایید شورای نگهبان و منطبق با سیاست‌های کلان نظام بود، با نگاه وابسته به غرب تهیه شده است. این که دولتی برنامه‌ای را تهیه می‌کند و دولت بعدی متکفل اجرای آن برنامه است خود یک نقص برنامه‌ریزی در کشور است.

علت دوم تدوین برنامه‌های فاقد پایه‌های آماری درست، آمایش سرزمین و با نگاه اقتضایی به تدوین برنامه است؛ هرکسی دنبال آن بوده که منطقه خود که برای انتخابات بعدی او جنبه تبلیغاتی داشت را آباد کند. حتی بخش عظیمی از برنامه‌های نامتوازنی که تهیه شده بود نیز محقق نشد؛ شاید بتوانیم بگوییم ۳۰ درصد آن‌ها اجرا شدند. لذا می‌توان گفت یک علت به این برمی‌گردد که امکان تحقق برنامه وجود نداشته و علت دیگر آن بوده که دولت متکفل اجرای برنامه اعتقادی به آن برنامه نداشته است.

بنابراین با مجموعه‌ای از اقدامات و ساختن‌های زیادی روبه‌رو شدیم که هیچ هارمونی و توازن لازم را نداشتند. در عین حال این ضعف جدی را هم داشتیم که از دیگران نیاموزیم؛ مساله توسعه مساله‌ای نبود که با ما به جهان آمده باشد، بلکه یک مساله بشری است که کشور‌های مختلف با گرایش‌های مختلف مسیر آن را طی کرده بودند. ما می‌توانستیم از تجربه‌های خوب جهانی، چه در آسیا و چه در جاهای دیگر استفاده کنیم. متأسفانه اگر هم این نگاه وجود داشت به آن اعتنا نشد و با آن برخورد ایدئولوژیک شد.

کسانی که  معتقد بودند در عین حال که باید به شرایط بومی توجه کنیم باید از تجربه جهانی استفاده کنیم حذف شدند و به آن‌ها برچسب زده شد. مضافاً آن‌که در تدوین برنامه یک گسست بین نهاد علم یعنی دانشگاه و نهاد دولت پدید آمد.

نهاد دولت عمدتاً به‌جز در دوره کوتاهی مثل دوره اصلاحات – که ما شاهد بودیم در آن دوره نهاد علم به رسمیت شناخته می‌شد – برنامه‌نویسی‌های خود را گسیخته از نهاد علم تدوین می‌کرد. نخبگان ما کمتر مورداستفاده قرار گرفتند؛ آن‌ها یا به نهادها و سازمان‌های دیگر مشورت دادند و یا به تحقیقات و نگارش کتاب‌هایی پرداختند که پیوستگی لازم با نیازهای کشور را نداشتند. اساسا دولت و مجلس در استفاده از نهاد علم اعتقادی نداشتند و یا اگر این اعتقاد وجود داشت، به‌صورت تزئینی بود.

 

می‌فرمایید: «هرکسی دنبال آن بوده که منطقه خود که برای انتخابات بعدی او جنبه تبلیغاتی داشت را آباد کند.» در جای دیگری گفتید دولت بعدی که بر سر کار می‌آید است به خاطر اعتقاد نداشتن به دولت قبل از خود برنامه را اجرا نمی‌کند. حتی برنامه چهارم را از بین شش برنامه، برنامه خوبی عنوان کردید اما به‌جز آن پنج برنامه دیگر هم بوده است. از کنار هم قرار دادن این صحبت‌ها نمی‌توان استنباط کرد که افراد مسئول برنامه‌ریزی یا اجرای برنامه‌ها در کشور افرادی فاقد کارآمدی‌ هستند؟

من این موضوع را با این صراحت عنوان نمی‌کنم. بحث من این است که حتی پیش از انقلاب هم که نگاه به غرب وجود داشت، نگاه توسعه غربی به‌صورت سیستماتیک محقق نشد. نوع تربیت و آموزش ما، گسست بین نگاه آموزش‌وپرورش و توسعه، گسستگی بین نهاد علم و نهادهای اجرایی و گسست بین حکمت عملی و حکمت نظری  همیشه در تاریخ ما وجود داشته است.

فکر می‌کردیم می‌توانیم طرحی نو دربیندازیم، بدون آن‌که متقضیات آن را برای خود فراهم کنیم. لذا حاصل این توسعه از زمانی که بحث توسعه در ایران به شکل مدرن مطرح شد تبدیل مشکلات به ابرمشکلات بود. بر اساس نظر جامعه‌شناسان، دانشگاه‌ها، دستگاه‌های مختلف و … ما امروز با ده‌ها مشکل اساسی روبه‌رو هستیم. راه حل آن هم این است که مقتضیات کشور را بشناسیم، به آمایش سرزمین توجه کنیم و نخواهیم صد مساله را در آن واحد حل کنیم.

بسیاری از کشور‌های دنیا وقتی برای توسعه برنامه‌ریزی کردند می‌گفتند باید بیست مساله را حل کنیم. اما در برنامه اول خود سه مورد مشخص و بنیادی‌تر را در نظر می‌گرفتند. سپس در برنامه دوم به چهار مساله دیگر می‌پرداختند. با این حال در برنامه‌های توسعه ما، عملاً درآمد مشخصی وجود دارد که با آن دنبال حل کردن مسائل زمین و آسمان بوده‌ایم؛ به‌این‌ترتیب منابع به‌خوبی توزیع نشده‌اند.

ما در یک بازه زمانی ۲۰ ساله، هزار میلیارد دلار سرمایه داشتیم. این در حالی است که برخی کشورها با نصف و یا یک چهارم این رقم توانسته‌اند روند توسعه خود را به‌خوبی حفظ کنند.

باید این را هم اضافه کنم که فاقد یک ادبیات روشن در توسعه بوده‌ایم. در بسیاری از کشورهای دنیا، صد واژه مربوط به توسعه را به‌عنوان یک استاندارد در مجلس، دولت قوه قضاییه و دانشگاه می‌پذیرند. اما متأسفانه ما واژگان توسعه را استاندارد نکرده‌ایم؛ گروهی وسیعی این واژگان را رستگاری و فلاح می‌داند و گروه مؤثر دیگر را عامل ذلت و انحطاط عنوان می‌کند. این فقدان ادبیات روشن برای توسعه باعث شده است که بسیاری از ظرفیت‌ها و امکانات کشور به‌جای آن‌که در هماهنگی با هم حرکت کند عمدتاً در تعارض و در نفی با هم حرکت کند.

درمجموع راهی که پیش پای ما قرار دارد این است که این کلیدواژه‌ها را استاندارد کنیم، اولویت‌های ملی را روشن کنیم، بحران‌های مردم دارند را اولویت‌بندی کنیم و در همفکری با جامعه  و نخبگان و سپس برنامه‌ای متناسب با آمایش سرزمین و نیازهای کشور تنظیم کنیم. در عین حال نیز باید متعهد باشیم که به برنامه‌ای که تدوین شده است پایبند باشیم و آن را محقق کنیم.

سیستم مدیریتی کشور در شرایط عادی که – به قول شما کشور دارای منابع و ثروت بوده – توسعه را آن‌طور که شما گفتید به‌صورت نامتوازن پیش برده است و باز به قول شما کشور دچار ابربحران است. آیا همین سیستم می‌تواند ابربحران‌ها را مدیریت کند؟

باید به تجربه‌های جهان رجوع کنیم؛ ما تنها کشوری نیستیم که در این عالم زندگی می‌کنیم. چین ۵۰-۶۰ سال قبل، ترکیه ۴۰ سال پیش و کره ۵۰ سال قبل با بحران‌ها و مشکلاتی بسیار جدی روبه‌رو بودند. بسیاری از کشورهای دیگر نیز دچار جنگ بودند یا در آن‌ها وفاق وجود نداشت. اما بخشی از همین بحران‌ها نهایتا یک عقل جمعی را شکل داد و این کشورها به این نتیجه رسیدند که اگر می‌خواهیم در این عالم زندگی کنیم و بمانیم باید سراغ چارچوب‌ها و اصول درست توسعه برویم، وفاق ایجاد کنیم و منافع ملی را از منافع سیاسی، جناحی و حزبی جدا کنیم.

ما نیز باید یک اتفاق نخبگانی ایجاد کنیم و انباشت تجربه‌ای که در ساختارهای سیاسی وجود دارد را به دور نریزیم؛ نباید از صفر شروع کنیم و هرکسی که بر سر کار آمد فکر کند دلسوزترین و عالم‌ترین جریانی است که در کشور حاکم شده است. این‌ها مقتضیات یک جامعه هستند؛ حتی در مورد بدن همینطور است. وقتی ‌که بدن دچار سرطان می‌شود پزشکان از مداوای آن ناامید نمی‌شوند. اگر پزشکان هوشمندی وجود داشته باشند مسائل و مشکلات آن بدن را فهرست می‌کنند و بر اساس اولویت‌ها کار را شروع می‌کنند و جواب می‌گیرند.

اما اگر همان سرطان به چندین عضو دیگر متاستاز کرده باشد به نظر می‌رسد جای امیدواری زیادی نیست …

نمی‌خواهم امید واهی بدهم، بلکه می‌گویم این تجارب در جهان وجود دارد. حتی در کشور خود نیز این تجارب را داریم. ما وقتی با یک جنگ هشت ساله مواجه شده بودیم، اصلا در مخیله‌مان نمی‌گنجید که یک روز صبح بیدار شویم و جنگی در کار نباشد. اما در عین حال یک خرد شکل گرفت و کشور را نجات داد. فکر می‌کنم باید به اصول متعارف برگردیم. ایرانی‌ها توانایی‌های بسیار خوبی دارند؛ به شرط این‌که فکر نکنیم از امروز که دولت جدید را تشکیل داده‌ایم، دلسوزترین، بهترین، فهمیده‌ترین، باتقواترین و بهشتی‌ترین آدم‌های کشور هستم.

این جامعه ۸۵ میلیون نفر جمعیت دارد که بخش زیادی از آن‌ها استاد دانشگاه، جوان، تحصیل‌کرده و انسان‌های توانمندی هستند. ایران یکی از پرتلاطم‌ترین تاریخ‌های جهان را داشته و در سخت‌ترین شرایط توانسته بر مشکلات خود فائق بیاید و حیات خود را تضمین کند. ما نه در ابتدای تاریخ هستیم و نه در انتهای تاریخ. می‌توانیم هم از تجربه جهانی، هم از تجربه خود و هم از فرصت‌ها و قوت‌هایی که در کشور وجود دارد استفاده کنیم. این‌طور نیست که اگر فهم درست پیدا کنیم و تصمیم درست بگیریم با همین سرعتی که این مسائل به وجود آمد می‌توانیم نارسایی‌ها را حل کنیم.

به نظر می‌رسد که سیستم مدیریتی کشور برای منابع و نیروی انسانی بهای چندانی قائل نیست. برای نمونه اگر بخواهیم به بحث روز برگردیم در دولت‌های پیشین افراد زیادی منتقد سدسازی‌های صورت گرفته بودند. اما به این انتقادات توجهی نشد. آیا در آینده می‌توانیم شاهد تغییر رویکرد نسبت به منابع انسانی باشیم؟

چراکه نه؟ وقتی ‌که از تجربیات سایر کشورهای جهان حتی از کشورهای در حال توسعه آسیایی، امریکای لاتین و بخشی از کشورهای اروپایی صحبت می‌کنیم می‌بینیم که این کشورها نیز شرایط بسیار سختی داشته‌اند. برای نمونه شرایط بعد از جنگ جهانی، شرایط ناشی از بحران نظام‌های کمونیستی و حکومت نازیسم را تجربه کرده‌‌اند. البته بخشی از راهی که این کشورها پیش گرفتند بر اساس نیازهای بومی آن‌ها بود. اما این فهم که انسان در سخت ترین شرایط این توانایی را دارد که بتواند با بهره‌گیری از عقل جمعی از بحران‌ها عبور کند، دستاوردهای بشری را تخفیف ندهد و از سرمایه اجتماعی استفاده کند به مدد آن‌ها آمد. من فکر می‌کنم راه سختی داریم اما شدنی است.

ما در فضاهای مجازی پمپاژ ناامیدی و رنج می‌کنیم. با آن‌که رنج و سختی وجود دارد، اما اگر فرهنگ عمومی و فرهنگ سیاسی باید عملکرد گذشته خود را بازبینی کند.

در همین در موضوع واکسن کرونا با سیاست‌های غلطی رو‌به‌رو بودیم اما مردم هم باوجود همه مشکلاتی که داشتند، رعایت پروتکل‌ها را رها کردند و خسته شدند؛ در حالی که مرگ در کنار همه ماست. به‌این‌ترتیب فرهنگ عمومی هم نیازمند این است که جامعه یک‌بار دیگر به خود نگاه کند و ببیند که برای حل مسائل خود چه می‌تواند بکند؟ درمجموع معتقدم بن‌بستی وجود ندارد. به شرط این‌که درک و عزم درست شکل بگیرد و بپذیریم که جای خدا ننشسته‌ایم و از تجربه خود و دیگران استفاده کنیم می‌توانیم راه را با امید طی کنیم.

به‌عنوان سوال آخر فکر می‌کنید اگر به همین منوال ادامه دهیم و نخواهیم از تجارب دنیا استفاده کنیم چه آینده‌ای در انتظارمان خواهد بود؟

پاسخ روشن است؛ مثل بدنی می‌ماند که به آفت‌های زیادی مبتلا شده و عفونت‌های جدی پیدا کرده است. طبیعتا اگر پزشکانی تصمیم مناسبی برای بدن این بیمار نگیرند بیمار دچار مرگ خواهد شد.

فکر می‌کنید مرگ برای یک کشور و جامعه به چه شکلی ظهور پیدا می‌کند؟

طبیعی است که بخشی از آن ناامید شدن، افسردگی مردم و بردن جامعه به سمت اعتراضات جدی و خشم است. مرگ برای یک جامعه به این صورت نیست که آن جامعه از بین برود یا بمیرد؛ می‌تواند زنده باشد اما  شاخص‌های زندگی وجود نداشته باشد یا در سطح بسیار پایینی باشد. مثل بیماری که به آی‌سیو رفته یا در کما قرار دارد. ممکن است فردی ۱۰ سال زنده بماند اما در کما قرار داشته باشد.

جامعه ما هم ظرفیت و هم آموزه‌های لازم را دارد و اگر اراده کند می‌تواند به مسیر اصلی برگردد. روند این جامعه از مشروطه به بعد نشان می‌دهد که یک ملت منفعل و بی‌تفاوت نیست؛ با این حال صبر زیادی هم دارد. درمجموع راه پیش روی حکومت افزایش شکاف بین دولت و ملت نیست. مردمی که در شرایط سختی قرار دارند را نباید با ایجاد مساله‌ای دیگر مثل فضای مجازی که با زندگی‌شان پیوند برقرار کرده است بیشتر خشمگین و ناامید کنیم.

راه در ایجاد شکاف بین دولت و ملت نیست؛ توسعه بدون پیوند عمیق دولت و ملت، بدون سرمایه اجتماعی، بدون افزایش امید اجتماعی و بدون توجه به منافع ملی شکل نمی‌گیرد.

انتهای پیام/

خبرهای مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا