لزوم نوسازی گفتمان اصلاحات/
جریانهای سیاسی برای تغییر شرایط نیاز به تجمیع گفتمانهای پراکنده دارند/
وقتی افرادی مانند پورمحمدی با عنوان دبیرکل جامعه روحانیت مبارز هم رد صلاحیت شدهاند، باید حدیث مفصل خواند که ماجرا از چه قرار است!
همدلی| امیدکوشا: «محمود صادقی» دبیرکل انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها، معتقد است رد صلاحیت روحانی قابل پیشبینی بود و روند طی شده از سال ۹۷ تاکنون نشان داد حلقه خالصسازی هر روز تنگتر میشود. او همچنین بر این عقیده است که جریانهای سیاسی برای تغییر شرایط نیاز به تجمیع گفتمانهای پراکنده دارند و مشخصا اصلاحات برای بازگشت به تبار عدالتخواهانه نیازمند نوسازی گفتمان است که از مسیر نهادهای مردمی و نزدیک شدن به بدنه اجتماعی میگذرد.
صادقی در گفت و گو با «همدلی» در تحلیل اتفاقات سیاسی و رد صلاحیتهای اخیر معتقد است: «روندی که از سال ۹۷ به این سو در حال پیگیری است، نشان داد سیاستهای جدید به سمت خالصسازی بیشتر در حال حرکت است.
این شیوه سیاسی در انتخابات مجلس یازدهم و انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ بیشتر به نمایش گذاشته شد. رد صلاحیت نزدیکترین افراد به نظام از جمله لاریجانی دریافتی از همین حکایت بود و رد صلاحیت روحانی در سال ۱۴۰۲ نیز باید دایره همان سیاست تحلیل شود. البته روحانی در انتخابات مجلس خبرگان ثبت نام کرد.
جدا از این روند شرایط جامعه هم به گونهای است که مردم اقبال زیادی به مشارکت ندارند. از طرفی حاکمیت فضا را محدود کرده و از سویی، مردم در کف جامعه انگیزههای سیاسی چندانی برای پیگیری نشان نمیدهند. این دو سویه، وضعیت حال حاضر را به گونهای رقم زده که سیاستورزی صندوق محور و انتخاباتی با محدودیت مواجه شده است.»
این فعال سیاسی اصلاحطلب با اشاره به سابقه مباحث مطرح در ردصلاحیتها میگوید: در مباحثی که در سال ۹۶ مطرح بود و من در جریان آن قرار داشتم هم موضوع صلاحیت روحانی شنیده میشد. گمانهزنیهایی از احتمال تایید نشدن ایشان وجود داشت و یکی از دلایل ثبتنام جهانگیری در سال ۹۶، همین گمانهها و برای وجود کاندیدای جایگزین بود. به این معنا که جهانگیری آلترناتیو باشد و در صورت تایید نشدن روحانی حضور داشته باشد. درباره حضور روحانی در خبرگان، با سابقهای که بیان شد، تایید نشدن ایشان قابل پیش بینی بود، اما با آمدن روحانی مسئله برای مردم عیان و برجستهتر شد.
دلایل سکوت به رد صلاحیتها
صادقی درباره دلایل اعتراض نکردن روحانی و سکوت او بعد از رد صلاحیت و بیانیهای که صادر کرد، میافزاید: فکر میکنم روحانی به رد صلاحیت اعتراض میکرد هم راه به جایی نمیبرد و این اعتراض رد میشد. بسیار بعید بود که پذیرفته شود و شاید نیاز به مداخله رهبری در این زمینه بود که احتمالا مطلوب به نظر نمیرسید.
وی تصریح میکند: برای هر ناظر سیاسی این فرایندی که درباره حضور روحانی و رد صلاحیتش طی شد تقریبا مشخص بود اما اینکه روحانی چه اندیشهای دارد و چه روند سیاسی را دنبال میکند، نمیتوان حدس زد. «رای اعتراضی» هم که مطرح شد نشان میدهد احتمالا ایشان برنامهای داشته باشد.
روحانی بدون اصلاحطلبان امکان گفتمانسازی ندارد
اما این پرسش وجود دارد که آیا روحانی با بیانیهها و طرح «رای اعتراضی» امکان ایجاد گفتمان در فضای موجود سیاسی کشور را دارد؟
محمود صادقی در این باره معتقد است: حزب اعتدال و توسعه که نزدیکی سیاسی بیشتری با روحانی دارد، در انتخابات وارد شده است. نوبخت تایید شده، اما هروی، سخنگوی حزب در مصاحبهای که اخیرا داشت اعلام کرد؛ در اکثر شهرستانها بسیاری از نیروهای این حزب تایید نشدند. یعنی جدا از گرایشهای اصلاحطلبی، فضا برای میانهروها هم تنگ شده و شرایط مشارکت آنها سختتر شده است.
به رغم اینکه حاکمیت تشویق را برای مشارکت در انتخابات به کار گرفته اما عملکردها چنین تمایلی را نشان نمیدهد. این طور به نظر میرسد که از طرفی همه تشویق به مشارکت میشوند و در عین حال فضای سیاسی را کاملا میبندند؛ این پارادوکس وجود دارد و حتی زمینههای حضور برای میانهروها فراهم نیست. وقتی افرادی مانند پورمحمدی با عنوان دبیرکل جامعه روحانیت مبارز هم رد صلاحیت شده اند، باید حدیث مفصل خواند که ماجرا از چه قرار است!
وی تصریح میکند: در موضوع گفتمان و مقبولیت اجتماعی روحانی باید اینطور تصور کرد که ایشان بعید است بتواند مستقل از اصلاحطلبان قادر به گفتمان سازی مستقل داشته باشد. مگر اینکه در دورنمای آینده به همکاری و همافزایی در نیروهای اعتدالی و اصلاحطلبی برسیم و در پیوند میان نیروهای اعتدالی و اصلاحات زمینههای ساخت گفتمان جدید اعتراضی و اصلاحی به وجو بیاید تا روحانی بتواند در تحولات آینده ایفای نقش داشته باشد. در شرایط فعلی روحانی به تنهایی ظرفیت لیدری و گفتمان سازی ندارد.
عملکرد دوره دوم دولت روحانی که با تزلزل در تصمیمها و مقداری بدعهدی با نیروهای پیرامونی طی شد، سردرگمی سیاسی ایجاد کرد. تصمیمهای اشتباه متعدد باعث شد که زمینههای اجتماعی روحانی آسیب ببیند. تصویر تاریخی در ذهن مردم شکل گرفت که ایشان نمیتواند مانند افرادی همچون خاتمی و هاشمی در فضای سیاسی کشور نقش برجسته داشته باشد.
فضای جدید سیاسی و گفتمان پراکنده
صادقی میافزاید: گفتمان اصلاحات هم در چالشهای بسیاری قرار دارد. نیاز به نوسازی دارد. این حرکت شروع شده و همه گفتمانهای پراکنده باید خود را با وضعیت جدید تطبیق دهند. جامعه ما بعد از اتفاقات سال گذشته در کشور وارد فضای جدیدی شده و گفتمان سابق سیاسی پاسخگوی این شرایط نیست.
البته در بیانیه ۱۵ مادهای خاتمی دیدیم که اصلاحات با شیوه مرسوم به صخره ستبر خورده و راهش مسدود است. از این جهت اصلاحات نیاز به نوسازی گفتمانی دارد. یکی از مولفههای تعیین کننده در نوسازی گفتمانی توجه به اصلاحات ساختاری است. اگر اصلاحات بتواند در مسیر آینده با نوسازی و تغییرات حرکت کند ممکن است در فضای سیاسی کشور تاثیرگذار باشد. اگرچه یک سوی طیف ناراضیان به براندازی ختم میشود اما اصلاحطلبان و میانهروها به نوعی متعهد به کلیت جمهوری اسلامی هستند و با نیروهای برانداز مرزبندی مشخصی دارند.
این نکته بدیهی وجود دارد که امروز اصلاح طلبان و میانهروها در میانه دو طیف براندازها و خودبراندازها قرار گرقتهاند. طبیعتا معتدلان و اصلاحطلبان معتقدند براندازی نه مطلوب و نه ممکن است. اصلاحطلبان هم به سمت براندازی حرکت نمیکنند، اما به دنبال اصلاحات بنیادین در درون نظام جمهوری اسلامی برای ارتقای وجه دموکراتیک ساختارها در مقابل یکهسالاری هستند. نکته دیگر مسئله کارآمدی است. بدنه جامعه به این موضوع فکر میکنند و بعضا به وجود حاکمیتی که ولو دموکراتیک نباشد، اما کارآمدی داشته باشد، متمایل شدهاند. بخشی از این مبحث وابسته به ساختار سیاسی است که با موضوع کارآمدی رابطه متقابلی دارد.
آسیبشناسی اصلاحات
صادقی همچنین درباره رویکرد جبهه اصلاحات برای آینده میگوید: ما نیازمند همگرایی و همافزایی همه نیروهای مدنی در سطح جامعه هستیم. باید بین همه نیروهایی که در چهار دهه گذشته به حاشیه رانده و از گردونه سیاست کنار گذاشته شده اند همگرایی و هم افزایی بوجود آید. علاوه بر این باید نیروهای اجتماعی در بدنه جامعه ( فعالان سیاسی – اجتماعی متشکل و غیرمتشکل) به عنوان یک ظرفیت بزرگ فعال شوند. اصلاح طلبان باید متوجه چنین ظرفیتی باشند، چرا که هر کدام از این نیروها میتوانند نیازهای اقتصادی، اجتماعی و محیط زیستی را دنبال کنند. مجموعه این ظرفیتها میتواند امکان احیای اصلاحطلبی را از طریق نهادهای مردمی در پی داشته باشد.
صادقی همچنین در موضوع آسیبشناسی رویکردهای اصلاحطلبی در دورههای مختلف میگوید: همه نیروهای سیاسی تحت شرایط سیاسی حاکم هستند. گروهها و احزاب، محدوده سیاسی خاصی دارند و آزادی عمل وجود ندارد. احزاب به صورت ساختاری زمینه فعالیت ندارند و اصلاحطلبان هم در همین شرایط قرار گرفتهاند. خود اصلاحطلبان هم برای تقویت وجه تشکیلاتی و تحزب خود اقدامات اساسی نداشتند.
به طور مثال در مجلس دهم به رغم فراز و نشیبهایی که وجود داشت این برآیند را نشان داد که اصلاحطلبان راه یافته به مجلس عقبه تشکیلاتی و حزبی نداشتند. اگرچه این روی کاغذ وجود دارد اما در عمل، نبود این عقبه تشکیلاتی موجب شد افراد و منتخبین در دورههای مختلف پاسخگو نباشند و تعهد مورد نظر را نسبت به تشکیلات و حزب نداشته باشند. این موضوع در دولتها نیز خود را نمایان کرد.
میبینید که روحانی با حمایت قاطع اصلاحطلبان قدرت را به دست میگیرد اما به نیروهای سیاسی حامی خود پاسخگو نبود. ساختار اینطور تعریف نشده که مطالبه شود. این ضعف در تشکیلات اصلاحطلبی موجب شده در بخشهای مختلف- در مجلس، دولت و شوراهای شهر- نه بتواند رصد کند و نه مطالبه سیاسی داشته باشد. منتخبان در این وضعیت نه خود را به عقبه تشکیلاتی پاسخگو میدانستند و نه بعد از اتمام فعالیتها گزارش عملکردی ارائه میدادند.
آمیختگی سیاسی با راستهای مدرن
صادقی میگوید: در تشکیلات قبلی که محمدرضا عارف حضور داشت و چه در تشکیلات فعلی جبهه اصلاحات، موضوعی را که خودم دنبال کردم این بود تا منتخبان با ایجاد «کمیته پایش» تحت نظارت و پاسخگویی قرار بگیرند. بخشی از آسیبها این بوده و بخش دیگر هم به زمانی برمیگردد که اصلاحطلبان در قدرت نیستند. در این باره تشکیل «دولت سایه» باید مورد توجه قرار بگیرد تا احزاب تحولات را تحلیل کنند و واکنشهای بهنگام داشته باشند. همینطور بتوانند از فرصتهای سیاسی در بزنگاهها استفاده کنند.
وی همچنین آسیب دیگر در روند عملکرد اصلاحطلبان را ضعف درارتباط با بدنه اجتماعی عنوان میکند و میافزاید: اصلاحطلبان به مرور که با راست مدرن مثل کارگزاران درآمیخته شدند، دچار نوعی تغییر گفتمان شدند. آمیختگی با راستهای مدرن که بنا بر شرایط سیاسی رخ داد موجب سردرگمی گفتمانی اصلاحطلبان شد. گرچه این آمیختگی در مقاطعی همافزایی ایجاد کرد، اما آسیبهایی همچون سردرگمی پدید آورد.
صاددقی در بیان این تغییرات تصریح میکند: تبار اصلاحطلبان، تبار عدالتخواهی بوده که در دهه ۶۰ تا میانه دهه ۷۰ با ادبیات عدالت اجتماعی و جامعهگرایی میدان وسیعی ایجاد کرد. اما درهمآمیختگی با کارگزاران این گفتمان را به مرور تحتالشعاع قرار داد. همین عارضه باعث بروز پوپولیسم در سال ۸۴ شد و احمدینژاد با شعار عدالت، ظهور کرد.
در حال حاضر هم این ضعف گفتمانی و آسیبهای تاریخی آن را در روند ارتباط اصلاحطلبان با اقشار مختلفی چون معلمان، کارگران و کشاورزان میبینیم. این تغییر حتی در ادبیات سیاسی و اجتماعی اصلاحطلبان دیده شده است. به عنوان نمونه کاربرد واژه مستضعفان دیگر معمول نیست و به جای آن اقشار آسیب پذیر استفاده میشود.
تفاوت در مفهوم واژهها این ضرورت را ایجاد میکند که در بازسازی حتی این مباحث مورد توجه قرار بگیرد. حزب اتحاد ملت در انتخابات ۱۴۰۰ گفتمانی را پیگیری کرد که به برنامه جبهه اصلاحات تبدیل شد. حزب اتحاد ملت با شعار «جامعه توانا، دولت توانا» این ادبیات را وارد سیاست کرد که برای داشتن یک دولت توانا باید جامعهای توانا داشته باشیم.
از این منظر توانمندی سازی جامعه مد نظر قرار گرفته است. مباحثی مثل حقوق بشر، محیط زیست و توسعه پایدار مبتنی بر مشارکت اقتصادی و سیاسی و تشکلیابی مدنی از جمله نکاتی است که باید در بازسازی تشکیلاتی اصلاحات مورد توجه قرار بگیرد.