
با قهرمانان خود چه کردیم (کیمیا علیزاده، جواد فروغی)
ورزش ملی و قهرمانی در دوران جدید به یکی از راهکارهای بسیار مهم برای تقویت روحیه ملی و انسجام اجتماعی در کشورهای مختلف تبدیل شده است. ورزش مانند ریسمانی مردم یک کشور را به هم وصل می کند و موجب غرور ملی و تقویت همبستگی اجتماعی می شود. یکی از عرصههای مهم ورزشی که تمام کشورها، سرمایه عظیمی به آن اختصاص داده و سالها برای آن وقت و انرژی میگذارند، مسابقات بینالمللی المپیک است. برای هر چهار سال یک بار، کشورها سالها برای ورزشکاران خود برنامهریزی میکنند تا بتوانند در صحنه المپیک افتخاری برای کشور خود کسب کنند.
در ایران, متأسفانه, همچون دیگر موضوعات, خلاف رویه رفته است و از قضا سرکنگبین صفرا فزوده و این عامل وحدت و انسجام ملی به ضد خود بدل شده است. دهههاست که ورزش ملی ما در عرصه بینالمللی گرفتار سیاستورزی های کج سلیقه و نگرشی شده و کارکرد اصلی آن یعنی تقویت همیت ملی را از دست داده و در برخی موارد به عکس آن مبدل شده است.
چند دهه اول انقلاب، مبارزه ورزشکاران و تیمهای ملی با چندین کشور از جمله آمریکا به چالشی ملی بدل شده بود و ورزشکاران ما را گرفتار مسائل حاشیهای کرده بود که به مرور این موضوع حل شده و هم اکنون تنها مبارزه با یک کشور چالش بینالمللی ورزش ماست که هنوز هیچ کس نیز نتوانسته راه حل معقولی برای آن ارائه کند.
در مسابقات المپیک این دوره نیز شاهد پدیده جدیدی هستیم که شاید در دیگر کشورها نمونه نداشته باشد. از یک طرف ورزشکاری توانمند و نابغه، با درخششی فوقالعاده موجب کسب مدال طلای المپیک و ثبت رکوردی جدید در تیراندازی جهانی شد و از طرف دیگر ورزشکار المپیکی سابق ما به عنوان عضو تیم پناهندگان جهان با نماینده ملی ما به مبارزه پرداخت.
کسب مدال جواد فروغی که قاعدتا باید موجب شور ملی شود، موجب بروز کشمکشهای فراوانی میان طرفداران و مخالفان او به جهت حضور ایشان در جنگ سوریه شده است و از دیگر سو حضور کیمیا علیزاده در تیم پناهندگان و مبارزه او با نماینده کشورمان موجی از افسوس را بر ورزشدوستان کشورمان مستولی ساخته است.
دو قهرمانی که هر دو میتوانستند به نمادی ملی تبدیل شوند، ناخواسته به نمادی در تضعیف وحدت ملی بدل شدهاند.
حال سؤال اینجاست که مردم کشور ما را چه شده است که کسب مدال طلای المپیک فروغی که برای هر کشوری موجب افتخار و سربلندی است، موجب اختلاف میان بخشهایی از مردم شده است. قطعا علی زاده هم تنها بازیکن المپیکی است که در چنان جایگاه پر افتخاری, از شکست دادن هم وطن خود هیچ ابراز خوشحالی نکرد و تصاویر اندوهگین او در سراسر دنیا دیده شد. او حتی حروف نام خود را به رنگ پرچم ایران نوشت تا بگوید هر جا هست, یک ایرانی است.
این دو نمونه از نشانههای بارز وجود شکافهای عمیق در میان ملت ماست؛ نظام ما چنان بد عمل کرده که قهرمان المپیک دوره قبل را اکنون باید در میان المپیکیهای مهاجر ببیند و المپیکی دوره اخیر موجب علنی شدن شکاف میان ملت در یک موضوع بحٍث انگیز و اختلافی در میان مردم شود. مقامات ما هرچه بگویند، باید بپذیرند که بخش عظیم و شاید اکثریت جامعه ما در مورد حضور نظامی ایران در سوریه و تحمیل هزینههای فراوان مالی و جانی بر ملت ایران در سوریه توجیه نشده و آن را خلاف منافع ملی خود میدانند و شرایط اخیر میدانی در سوریه نیز به خوبی نشان داد که این اکثریت چنان هم بیراه نگفتهاند. و چنین شده است که قهرمان ملی ما که باید موجب افتخار ملی شود، به جهت حضور در سوریه به مرکز جدالی میان طیفهای مختلف جامعه بدل شده است.
اکثریت جامعه ایرانی ما شرایط حاکم بر ورزشکاران ملی و محدویتهای سیاسی و فرهنگی بر ایشان را نمیپذیرند و بر قهرمانانی که جلای وطن کرده و تحت لوای ملیتی دیگر به صحنه رقابت می روند خرده نمی گیرند و افسوس میخورند که چرا شرایط برای تداوم حضور ایشان در ایران و رقابت با پرچم پرافتخار ایران، توسط مسئولان فراهم نشده است. اسفبارتر اینکه از میان ۲۹نفری که زیر پرچم پناهندگان به المپیک توکیو راه یافتهاند پنج نفرشان ایرانیاند.
این شکاف ها هر روز عمیقتر می شود و چه بسا نزدیک است به بحرانی ملی برای این سرزمین کهن تبدیل شود.
به راستی ما با قهرمانان خود چه کردیم؟!
حسین وفاپور (عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها)